در هر مهمانی از این همه تلاش میزبان در مجلل برگزار کردن مراسم شگفت زده می شدیم. همه چیز در کمال آراستگی و بی نقصی بود هم مهمانی هم دکوراسیون خانه هم میزبانی….. چند سال بعد که میزبان خوش حال و همیشه در اوج ما شیرگاز را باز کرد و همه منافذ خروج هوا را بست و ….تازه شروع کردیم به کارآگاه بازی و چیدن پازل هایی که نشان از افسردگی مزمن و مشکلات حل نشده او داشت.و ما پشت ماسک خندان
و ریخت و پاش های زندگی اش آنها را ندیده بودیم …
مورد دوم:
همکار روزنامه نگار ما می توانست مورد رشک برانکیز روزنامه نگاران جوان ایران باشد. دختری موفق در کار، وضع مالی نسبتا خوب، دبیر سرویس یک روزنامه بزرگ، گزارش های تحسین شده فراوان ،ارتباطات اجتماعی بسیار…. روزی که خبر مرگ او همه ما را بهت زده کرد یکی از دوستاتش نوشت دو روز پیش جلوی آرایشگاه دیدمش که ناخن هایش را درست کرده بود و با هم حرف زدیم و خندیدیم یکی دیگر نوشت اگر یک نفر نماد امید به زندگی در نسل ما بود شیده بود یکی دیگر گفت مهربانی ها و خنده هایت را فراموش نمی کنم یکی دیگر فیلم تبریک تولدش را گذاشت که چقدر شاد و قشنگ می خندید….
بعد از مرگ خودخواسته اش خانواده اش اعلام کردند انتخاب شیده برای ما باورکردنی نیست و میدانیم پذیرش آن همچنان که برای ما سخت و دشوار است برای شما هم همینطور است….
مورد سوم:
مادری که لباس کل گلی می پوشد و رژ صورتی می زند و شالش را با لباس هایش ست می کند و کنار سفره هفت سین دست روی شانه دخترکش می گذارد و رو به دوربین لبخند می زند و سال نو را تبریک می گوید و برای فالوورهایش آرزوی سالی پر از رزق و روزی و خوشحالی و و سلامتی و موفقیت می کند زنی است که چند روز بعد از مرگش می فهمیم چقدر فاصله اتصال به زندگی و قطع کردن آخرین پیوندهای آن نازک و شکننده است .آزاده نامداری با آن همه جسارت و شور و هیاهو حتی وقتی فیلم تولدش را می گذارد و خودش تولدش را تبریک می گوید و برای خودش دست می زند می تواند نزدیک تر به مرگ باشد تا زندگی….
ما چه ناتوانیم در مواجهه با اندوهی که نمی توانیم بر آن اسم بگذاریم نمی توانیم به کسی معرفی اش کنیم نمی توانیم جارش بزنیم نمی توانیم بغلش کنیم ،نوازشش کنیم و آرامش کتیم
پناه بر خدا از لبخند ها و خنده هایی که پشتشان خالی است …خالی است ….خالی است ….و جلوی سقوط به پرتگاه را نمی گیرند .
مرگ اتفاق عجیبب و غمگینی است ،انتخاب مرگ بسیاربسیار عجیب تر و بسیار بسیار غم انگیزتر!
اینک به تمامی معتقدم زندگی آدم ها را نمی توانم قضاوت کنم ، مرگشان را هم ….
اما وای بر ما اگر سهمی در مرگ آوری زندگی کسی داشته باشیم.
47231
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰