تحول به سبک حشمت فردوس؛ افتاد؟!

روزنامه جام‌جم: بی‌شک پررنگ‌ترین نقش مجموعه سه‌گانه «ستایش»، حشمت فردوس با نقش‎آفرینی دیدنی داریوش ارجمند است. پدری متمول، باهیبت و با افکار پدرسالارانه که برای حفظ کیان خانه و خانواده همه کار می‌کند. درست است که سبک فکر و کار و زندگی فردوس، گاه افراطی و گاهی هم رویایی به نظر می‎رسد، اما شخصیت وی

کد خبر : 4659
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۱
تحول به سبک حشمت فردوس؛ افتاد؟!


روزنامه جام‌جم: بی‌شک پررنگ‌ترین نقش مجموعه سه‌گانه «ستایش»، حشمت فردوس با نقش‎آفرینی دیدنی داریوش ارجمند است. پدری متمول، باهیبت و با افکار پدرسالارانه که برای حفظ کیان خانه و خانواده همه کار می‌کند. درست است که سبک فکر و کار و زندگی فردوس، گاه افراطی و گاهی هم رویایی به نظر می‎رسد، اما شخصیت وی دو روی سکه شخصیت همه آدم‌های جامعه را نشان می‌دهد. هم بدی‌های برخی از ما را به خود ما نشان می‌دهد که شایسته فرهنگ ما نیست و هم خوبی‌هایی را که کمرنگ و شاید فراموش شده و باید دوباره احیا شود به ما یادآوری می‌کند.

در روزگاری که به نظر می‌رسد چه در سطح روابط خانوادگی و چه در سطوح اجتماعی و روابط شغلی، ارزش‌ها و هنجارهایی، چون صداقت و پاکدستی، کسب رزق حلال، توجه به کانون خانواده، آن اعتبار پیشین را ندارد، شخصیت‌پردازی و ارائه تصویر قابل باوری از حشمت فردوس‌ها می‌تواند قدر و منزلت چنین ارزش‌هایی را دوباره به مخاطبان یادآور شود و مضرات غفلت از آن‌ها را هم گوشزد سازد.

شخصیت خلقی و رفتاری حشمت فردوس تا حد زیادی به بیننده نشان می‌دهد از ماست بر ماست؛ اگر رشد و ترقی در زندگی داریم، خودمان با افکار و اعمال خودمان موجبات آن را فراهم می‌آوریم و اگر کم و کاستی هم هست، خودمان یک به یک آجر‌های زیر پای خودمان را می‌کشیم و زمینه از هم پاشیدگی زندگی‌مان را فراهم می‌کنیم. این همه و دیگر ابعاد شخصیتی این نقش جذاب در مجموعه ستایش ۳ را مورد بررسی قرار داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

ابعاد منفی شخصیت فردوس:

نگاه تبعیض‌آمیز

نگاه حداقلی به جنس زن، چه در برخورد با همسر و چه عروس و نوه، بزرگ‌ترین نقطه منفی شخصیتی فردوس به حساب می‌آید. نگرش نادرستی که همه ساخته‌های زندگی و خط سرنوشت خود و فرزندانش را تغییر داد. اگر حشمت فردوس به عروس بزرگ‌ترش، انیس و دو نوه دختر خود بها می‌داد، زمینه حسادت، توطئه‌چینی و بالاخره فرار و مرگ طاهر را به دست خود فراهم نمی‌کرد. حتی در فصل سوم هم وقتی فردوس متوجه می‌شود مال و اموالش به دست یک زن افتاده، بیشتر از کوره در می‎رود و بد و بیراه حواله پسرش می‌کند.

هر چند امروزه این نوع نگاه با این غلظت دیگر کمتر از نظام مردسالار گذشته جامعه ایرانی دیده می‌شود. اما به انحای مختلف دختران و زنان سرزمین‌مان با این نوع نگاه‌ها و تبعیض‌ها دست به گریبان هستند. همه آن‌هایی که به تفاوت جنسیتی قائل هستند و نیستند، گزندگی حرف‌ها و رفتار فردوس آن‌ها را آزار می‌دهد و شاید دیدن از بیرون این اشتباه در برداشت جنسیتی به تغییر باور‌ها و عقاید موافقان آن کمک کند.

زندگی به سبک حشمت

مغرور و خودرأی

حشمت فردوس با آن لحن و تکه‌کلام همیشگی‌اش؛ «همین که من می‌گم، حرف نباشه، افتاد» به مخاطبش نشان داده که حرف اول و آخر را خودش می‌زند و همیشه هم حرف درست را اوست که می‌زند. فکر می‌کند کسی به غیر او کار بلد نیست یا از دستش برنمی‌‎آید.

فردوس همه بود و نبود خود را پای باور‌های افراطی‌اش گذاشته و هیچ طور کوتاه نمی‌آید، طوری که حالا در دوران پیری که باید از نتایج تلاش دوران جوانی حظ و بهره ببرد، به خاطر اشتباهات فکری و اخلاقی در قبال اعضای خانواده‌اش، تازه سر از مسافرخانه و زندان درآورده و باید همه زندگی‌اش را از صفر شروع کند.

به قول عامیانه، غُد و یکدنده بودن از مهم‌ترین خصایای فرودس داستان ستایش است. این ویژگی شخصیتی فردوس موجب شده تا جز حرف و صدای خودش، صدای دیگری را نشوند و کمتر از عنصر مشورت و راهنمایی دیگران بهره ببرد. خانه و محل کار را جزء حکومت بلامنازع خود می‌بیند که کسی حق اظهارنظر و اعمال سلیقه ندارد و همه باید تنها گوش به فرمان و نوکر فردوس بایستند.
منم زدن فردوس دور و بری هایش را خسته و عاصی کرده، از پسرش گرفته تا همسر مرحومش را. تا جایی که پسرش، طاهر اوضاع پدرسالارانه خانه پدری را تاب نمی‌آورد و دست از همه چیز و همه کس زندگی‌اش می‌کشد و با دختر مورد علاقه‌اش سرنوشت دیگری را دنبال می‌کند.

حتی در ستایش ۳ شاهدیم که وقتی عروسش، ستایش از او می‌خواهد زندگی در مسافرخانه را رها کند و به خانه‌اش برود، برخورد بدی با او می‌کند یا پیشنهاد دوستش را برای گلریزان و رهایی از زندان به دلیل این غرور بی‌جا نمی‌پذیرد. همین بعد منفی شخصیت فردوس موجب شده به‌رغم دلرحمی و درستکاری، اطرافیانش او را با این ویژگی ظاهری قضاوت کنند، یا مثل طاهر از دور و اطرافش تارانده شوند یا مانند صابر و صفایی دشمنش.

رفتار تحقیرآمیز با زیردستان

این بخشی از دیالوگ‌های حشمت فردوس خطاب به نوه‌اش، محمد است. «پا نداشتم یا چلاق بودم که از پیش خودت رفتی و برام کفش خریدی؟ شما جوونا به کجای کار فکر می‌کنین؟ چرا شما جوونا تا یکی بهتون رو میده، ادب یادتون میره، ادبت کو پسر؛ تو دیپلم‌تو از کجا گرفتی پسر، نکنه از این دیپلم قلابی‌ها هستی؟!» این زبان تلخ و گزنده در ارتباطات خانوادگی فردوس، حجت را بر غیر تمام می‌کند.

فردوس با زیردستان هم با همین ادبیات ناشایست برخورد می‌کند. آن‌ها را توسری‌خور و ضعیف نگه می‌دارد، مبادا به قول معروف شاخ شوند و از پسِ آن‌ها برنیاید. دیگر عاملی که شیرازه زندگی حشمت فردوس را از هم می‌پاشد و زمینه دشمن‌تراشی را برایش فراهم می‌کند، همین بی‌توجهی به کارکنان و زیردستان است.

از همه شاخص‌تر، نحوه برخورد تحقیرآمیز فردوس با صفایی، کارگر و برادر عروسش و نیز رستم، مدیر داخلی شرکت میوه و تره‌بار است که صفایی و دخترش، پری‌سیما با نقشه‌ای زمینه بالا کشیدن ثروت و حتی کشتن پسرش، صابر را می‌کشند. همان‌طور که در شریعت اسلام هم کرامت دادن به انسان‌ها ارزش دارد و می‌تواند خوبی‌ها را به طور فزاینده‌ای اشاعه دهد و از فاصله طبقاتی و دشمنی‌ها بکاهد.

زندگی به سبک حشمت

تأکید بیش از حد بر تمکن مالی

حشمت فردوس آدم‌های پیرامون زندگی شخصی و شغلی‌اش را معمولا براساس توان و بنیه مالی آن‌ها دسته‎بندی می‌کند و به آن‌ها بها می‌دهد. او فکر می‎کند همه برای پول، دورش جمع شده‌اند و به همین خاطر عواطف اعضای خانواده و هم‌صنفی‌ها را کمتر می‌پذیرد و باور می‌کند. در فصول پیشین فردوس می‌خواست ضایعه مرگ محمد، برادر ستایش را به‌زعم دادن پول به پدرش، خود جبران کند. یا فکر می‌کرد ستایش به طمع ارث و میراث پسرش را فریب داده و همسرش شده، برای همین او را طرد کرد. نوع نگاهی که امروز در جامعه ما احساس می‌شود و بسیار آزاردهنده است. تولید چنین مجموعه‌های پرطرفداری با نمایاندن تبعات ناخوشایند این سبک فکری، امید تاثیر و تغییر را بیشتر می‌کند.

ابعاد مثبت شخصیت فردوس:

کاری و تلاشگر

قطعا مهم‌ترین ویژگی شخصیتی حشمت فردوس، عُرضه و جَنَم کاری اوست. از دوران کودکی و از هیچ شروع کرده و در ایام پیری هم که صاحب همه چیز شده و به هر دلیل همه مال و اموالش را از کف داده، خم به ابرو نمی‌آورد و برای از نو ساختن زندگی‌اش دست به زانوی خودش می‌گیرد و مثل یک درخت ریشه‌دار که با باران و توفان از جا کنده نمی‌شود، برای دوباره سبز شدن و بارور شدن سخت تلاش می‌کند.

کار کردن در هیچ سطحی را هم عار نمی‌داند، چون برای رسیدن به موقعیت کنونی‌اش همه پله‌های رشد را یکی‌یکی و بدون پشتوانه و پارتی پیموده و دشواری‌های چند ده ساله عمرش را به تنهایی بر دوش کشیده است. برای همین است که می‌تواند کارش را تنها از یک انبار عاریه‌ای از دوستش و دفتری نیم‌بند گوشه بازار از سر بگیرد.

روحیه تلاشگر و شخصیت کاری حشمت فردوس برای همه آن‌هایی که دستی در بازار میوه و تره‌باره دارند، آشنا‌ست به‌طوری که همه او را قبول دارند، چه دوستان و نزدیکانش و چه باغدارانی که چند کیلومتر آن‌طر‌ف‌تر از پایتخت، محصول یک سال کار و تلاش و در واقع سرنوشت‌شان را بدون چک و قرارداد و ضمانتی دست او می‌سپارند؛ چون به کاربلدی و کاردانی او ایمان دارند.

فردوس مجموعه ستایش بیش از همه با جوانان تازه‎وارد بازار و کسب و کار حرف دارد. این‌که یک شبه ره صد ساله رفتن و پولدار شدن به هر قیمتی به بیراهه رفتن است و تنها راه درست کسب و کار، تلاش شبانه‌روزی، نترسیدن و به میدان آمدن است.

رعایت مروت در حین دشمنی

«ما که با پدر و مادرهامون اون طور با احترام تا کردیم این آخروعاقبت‌مونه، شما جوونای این دوره و زمونه با این رفتاراتون با بزرگ‌ترا وای به حالتون؛ چرا مادرت زنگ زد جواب ندادی، دشمن منه، ولی مادر توئه، همه کس توئه، همین الان بهش زنگ بزن؛ مادرت دو متر و نیم پسر داره، اونوقت بره از دامادش برا کارش کمک بگیره؟ برو چند روزی به مادرت برس، ببین همین الان برو!»

به‌رغم این‌که حشمت فردوس با ستایش اختلاف دارد، اما بار‌ها در فصل سوم سریال شاهدیم که خطاب به نوه‎اش گوشزد می‌کند که با مادرش درست رفتار کند. مادری که عروس اوست و دشمنی کهنه‌ای با او دارد. در جا‌های دیگری از سریال هم مجدد این سبک فکری را از فردوس می‌بینیم.

به‌ویژه در صحنه‌ای که فردوس توسط فاضل کسمایی، باغدار طلبکار دستگیر می‌شود و پیرمرد از ناچاری خود برای این اقدامش عذرخواهی می‌کند، با برخورد معقول و منصفانه فردوس روبه‌رو می‌شویم. کسی که باعث می‌شود پای حشمت فردوس با آن همه ثروت و موقعیت اجتماعی به دادگاه و زندان باز شود، ولی فردوس خطاب به کسمایی می‌گوید: «اگر قرار باشه از آدم‌های دنیا دلخور شوم، تو آخرین کسی هستی که از او دلگیر می‌شوم».

زندگی به سبک حشمت

شخصیت مستقل و به‌خودمتکی

فردوس از وقتی یادش می‌آید، کنار دست پدر، نان‌آور خانواده‎ای عائله‌مند بوده و به قول خودش، خوب پول درمی‌آورده، طوری که آخر هر روز کاری یک مشت اسکناس درشت پیش روی پدر می‌گذاشت و فقط سهم ناچیزی از آن پول‌ها را برای امور خود برمی‌داشت. بعد از مرگ زودهنگام پدرش هم دربست خود را وقف کار و زندگی کرده است و عملا مستقل شدن و تکیه‌گاه یک عده بودن به بخشی از وجودش تبدیل شده.

به همین خاطر است که وقتی سر پیری همه مال و اموالش را باخته، نمی‌ترسد و پا به پای نوه‌اش، برای از نو شروع کردن می‌جنگد. البته موفقیت اقتصادی و جایگاه اجتماعی مردی مثل حشمت فردوس که چندین کارگر و زیردست مستقیم و غیرمستقیم دارد، این احساس استقلال و اتکا به نفس را دوچندان کرده است. این خصیصه شخصیتی فردوس برای بینندگان جوان سریال الهام‌بخش بوده و آن‌ها را به الگو گرفتن از چنین شخص توانا و مستقلی ترغیب می‌کند.

صداقت و درستکاری

باید قبول کرد شخصیت نه‌چندان دوست‌داشتنی حشمت فردوس با همه کم و کاستی‌هایش، صادق و روراست با همه آدم‌ها و جهان پیرامونش مواجه می‌شود و با کسی بازی نمی‌کند. بی‌شیله پیله حرف دلش را می‌زند، بی آن‌که به سود و ضرر احتمالی آن فکر کند. صداقت و روراستی او را در جای‌جای فصول سه‌گانه مجموعه ستایش می‌توان به‌راحتی تشخیص داد. با دوستانش تا ته خط مرام و معرفت می‌رود و با دشمنانش از روبه‌رو طرف حساب می‌شود و به قولی زیر و رو نمی‌کشد.

هرچند به کسب پول و درآمد اهمیت زیادی می‌دهد، اما حاضر نیست آن را به هر قیمتی به دست بیاورد و درستی و پاکدستی از اصول همیشگی کسب و کار و زندگی‌اش محسوب می‌شود. در فصل ۳ شاهدیم که با وجود گیر افتادن در گردابی از مشکلات، راضی به ضرر دیگران به خاطر نجات خودش نیست. در مهم‌ترین نمونه این مورد باید به صحنه‌ای که با کلی خواهش از کارمند دادگاه، تلفن گیر می‌آورد تا به باغداران طرف معامله‌اش زنگ بزند و معامله پیش‌خرید محصولات باغی را فسخ کند، اشاره کرد. رو به محمد می‌گوید: «من از اون‌هایی نیستم که بگم آب که از سر گذشت چه یک وجب، چه صد وجب. یک وجب، یک وجبه و صد وجب، صد وجب، نمی‌خوام زیر قول و قرارم بزنم».

در نمونه دیگری فردوس خطاب به قاضی پرونده چک برگشتی که پیشنهاد می‌دهد اگر می‎خواهد برایش چند روز از صاحب چک وقت بگیرد تا شاید پول جور کند و آزاد شود، می‌گوید: «نمی‌خوام قولی بدم که نتونم از پَسِش بربیام» یا وقتی دوستش می‌خواهد به هر وسیله او را از بند زندان رها کند، می‌گوید: «من بدهکارم، تا وقتی هم که بدهکارم هوای بیرون‌زندان برام حرومه».



لینک منبع

آموزش مجازی مدیریت عالی حرفه ای کسب و کار Post DBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
آموزش مجازی مدیریت عالی و حرفه ای کسب و کار DBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
آموزش مجازی مدیریت کسب و کار MBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
ای کافی شاپ
مدیریت حرفه ای کافی شاپ
خبره
حقوقدان خبره
و حرفه ای
سرآشپز حرفه ای
آموزش مجازی تعمیرات موبایل
آموزش مجازی ICDL مهارت های رایانه کار درجه یک و دو
آموزش مجازی کارشناس معاملات املاک_ مشاور املاک
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.