بروید کتابتان را تحویل بگیرید!

[ad_1] اگر درست به یادم مانده باشد سال ۱۳۸۰ بود. دانشجوی دورۀ لیسانس بودم. نمی‌دانم چرا دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تصمیم گرفت به من جایزه بدهد . به اتاق ریاست دانشکده دعوت شدم. رئیس وقت دانشکده دکتر علی شیخ‌الاسلامی بود. در دورۀ لیسانس با دکتر شیخ‌الاسلامی درسی نداشتم و آشنایی شخصی هم با ایشان نداشتم.

کد خبر : 53689
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۹:۳۸
بروید کتابتان را تحویل بگیرید!

[ad_1]

اگر درست به یادم مانده باشد سال ۱۳۸۰ بود. دانشجوی دورۀ لیسانس بودم. نمی‌دانم چرا دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تصمیم گرفت به من جایزه بدهد . به اتاق ریاست دانشکده دعوت شدم. رئیس وقت دانشکده دکتر علی شیخ‌الاسلامی بود. در دورۀ لیسانس با دکتر شیخ‌الاسلامی درسی نداشتم و آشنایی شخصی هم با ایشان نداشتم. دوسه‌تا هدیه به من دادند ازجمله نرم‌افزار لغت‌نامۀ دهخدا. من آن ایام کامپیوتر نداشتم. خیلی غصه‌ام شد. ظاهراً غم و غصه در چهره‌ام نمایان شد. استاد با لحن خاص خود گفت چه شده؟ گفتم چیزی نیست. گفت معلوم است ناراحت شدی. بگو ببینم چه شده. گفتم هیچ. با کمی تحکم گفت بگو دیگر. گفتم کامپیوتر ندارم و این نرم‌افزار به کارم نمی‌آید.

تأملی کرد و گوشی تلفن را برداشت. به کسی گفت یکی از دانشجویان نزد شما می‌آید و شما یک‌دوره لغت‌نامۀ دهخدا به ایشان بدهید. من همیشه آرزو داشتم لغت‌نامۀ دهخدا داشته باشم. ولی خیلی خیلی گران بود. خدا شاهد است از شدت ذوق بغض کرده بودم و صدای قلبم را می‌شنیدم. استاد در کاغذ کوچکی یادداشتی نوشت و گفت به کتابفروشی دانشگاه در خیابان۱۶ آذر بروید و کتابتان را تحویل بگیرید. هیهات… می‌گفت: کتابتان!

شکسته‌بسته تشکری کردم و فاصلۀ دانشکده تا کتابفروشی را انگار در اوج آسمان بودم. در کتابفروشی دیدم کتاب من در جعبۀ مفصلی است و جعبه هم در کیسۀ پلاستیکی محکم و مضبوطی . آخ‌آخ… دورۀ شانزده‌جلدی. جلد نیلی‌رنگ . کاغذ نازک پوست‌پیازی. عروسک! ملوسک! قیمت؟ هفتادوپنج هزار تومان. خیلی پول بود.

بعد از خریدن شیرینی و شکلات و بستنی، خرید کتاب تفریح و شادی بزرگ زندگی من بوده ‌است. خیلی لذت برده‌ام از به‌کف آوردن کتاب. اما لذت و شادی این لغت‌نامه چیز دیگری بود. از عزیزترین کتاب‌های من است.

آن روز گمان کردم استاد به هزینۀ دانشکده و دانشگاه آن کتاب را برایم تهیه کرده. بعداً اما فهمیدم آن کتاب هدیۀ شخصی ایشان بود به من. بی آنکه من بدانم. بی آنکه اشارتی بکند. استاد هیچ وقت ندانست که من دانستم او چنین نجیبانه و مهربانانه آن کتاب را به من هدیه داد.

سالهاست استاد شیخ‌الاسلامی را ندیده‌ام. امیدوارم این یادداشت را ببیند و بداند دانشجوی همیشه‌غایب سودازدۀ سربه‌هوای گریزپای‌شان قدردان اوست . بزرگواری‌اش را تحسین می‌کند. هر بار که به لغت‌نامۀ دهخدا مراجعه می‌کند به یاد او و معرفت و خُلق کریمش می‌افتد.

* دانش‌آموختهٔ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران

/6262

[ad_2]

لینک منبع : هوشمند نیوز

آموزش مجازی مدیریت عالی حرفه ای کسب و کار Post DBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
آموزش مجازی مدیریت عالی و حرفه ای کسب و کار DBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
آموزش مجازی مدیریت کسب و کار MBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
ای کافی شاپ
مدیریت حرفه ای کافی شاپ
خبره
حقوقدان خبره
و حرفه ای
سرآشپز حرفه ای
آموزش مجازی تعمیرات موبایل
آموزش مجازی ICDL مهارت های رایانه کار درجه یک و دو
آموزش مجازی کارشناس معاملات املاک_ مشاور املاک
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.