یادم می آید از این کارگردان قبلا «مانستر» را دیده ام و جهان ذهنی و اجرایش را دوست دارم، اما چیزی که اینجا برایم مهم است طراحی پوستر «پنهان» است. به این فکر می کنم که چقدر افراد نابینا، ناشنوا یا دارای معلولیت در آثار هنری ما دیده شدهاند؟ حتی مانده ام که آیا استفاده از عنوان «دارای معلولیت» درست است یا باید واژه دیگری را به کار ببرم. سری به گوگل می زنم. موضوع محل بحث است و به نتیجه نرسیده است.
پوستر با طرح متفاوت و البته جذابش را استوری می کنم با طرح این سوال که چقدر در آثار هنری به این افراد پرداخته ایم و سهم آنها چقدر بوده است؟ طولی نمی کشد که کارگردان، استوری را بازاستوری می کند. خوشحال می شوم. از صاحبان آثاری که هنگام ارایه اثرشان آن را رها نمی کنند، خوشم می آید. آدم باید دغدغه کارش را داشته باشد. از او تشکر می کنم و افسوس می خورم که نمی توانم همین شب ها بروم و اجرایشان را ببینم. در همین فاصله دوستی می گوید مریم رشغی بریل آرتیست را می شناسی. می گویم نه و او ما را به هم وصل می کند. با مریم آشنا می شوم و جهان جدیدی پیشرویم باز می شود. او بریل آرتیست «پنهان» است؛ دختری با چهره ای زیبا و باصلابت. با هم دوست می شویم و به قول مریم وارد جهان سپید می شوم.
چند شبی می گذرد و حالا که شب هایم از کار قبلی آزاد شده است برنامه ریزی می کنم که «پنهان» را تئاتر شهر ببینم. قبل از اینکه به علیرضا سعیدی بگویم، کوروش شاهونه دعوت می کند.
«پنهان» همانطور که انتظار داشتم اثر متفاوتی است. کاری مینیمال در میزانسن. موسیقی کوبنده، فضایی هراسناک را ایجاد می کند که صحنه سیاه و سفید به آن ضریب می دهد. مونیتورهای دو سوی صحنه زنی را نشان می دهد که گویی در راهروی تنگی اسیر مانده است، در حال انجام کارهای روزمره در یک زندگی روزمره. حضور دوربین ها در لوکیشنی بیرون از دکور نه تنها در خدمت فرم است بلکه به درستی فضای دکور را بسط داده است.
بازیگران، سیاه و سفید به صحنه می آیند. آن زن نابینا است. حالا با یکی از معدود آثاری در تئاتر مواجه هستیم که نقش اول آن موقعیتی از جهان نابینایان را نمایندگی می کند. حال دیگر قصه آشنای یک زن و مرد و چالش های زناشویی آنها قرار نیست به تکرار مکرات بدل شود و این هم تمهیدی است برای اینکه پنهان کردن ها را با فرمی دیگر روایت کرد.
«پنهان» مدیون فرم است از طراحی صحنه و لباس و موسیقی گرفته تا کارگردانی و حتی اینکه یک روایت همیشه گفته شده را اینبار از زاویه دیگری می بینیم. کارگردان از سوژه نابینایی دوسویه استفاده کرده است؛ هم اینکه بخش غالبا نادیده جامعه را نمایندگی میکند هم به استعاره، این نادیدن را فرصتی برای روایت قصه خود قرار می دهد.
در حالی که «دیگری» و دیگریپذیری به ویژه آنجا که پای اقلیت ها در میان است مساله روز جهان است، در «پنهان» هم این «دیگری» نماینده ای دارد؛ زنی نابینا و زیبا که با لباس تمام سیاه خود، کنتراست صحنه را به هم می ریزد. اویی که در خانه خودش امنیت ندارد و حریم آن شکسته شده است. اویی که می بیند آنچه فکر می کنند، نمی بیند. و اوست که پایان قصه را رقم می زند.
«پنهان» با بازی های خوبِ نقش اول زن و مرد آن پیشنهاد خوبی است برای این شب ها اگر قرارست به سالن تئاتر بروید. بیشتر گفتن از این اثر بماند برای پایان اجراها که قصه آن را پیشروی مخاطبی که هنوز آن را ندیده است، گشوده می کند.
۵۷۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰