این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا درباره چرایی و لزوم پرداختن به مقوله مهاجرت در آثار ادبی کودک و نوجوان بیان کرد: اعتقاد من این است که وقتی ما داستان مینویسیم، نمیتوانیم یکسری چیزها را نادیده بگیریم و نبینیم؛ نمیتوانیم چشممان را بر روی یکسری چیزها ببندیم و بگوییم که وجود ندارند و اتفاق نمیافتند. در حالی که مهاجرت در این مملکت اتفاق میافتد؛ حالا حتی این مهاجرت میتواند از شهری به شهر دیگر باشد که تمام ذهنیات یک بچه را به هم میریزد.
او در ادامه توضیح داد: مثلا بچهای به واسطه شغل پدرش مجبور میشود با خانواده به شهر دیگری برود. با وجود تمام آشناییها، دلبستگیها و وابستگیهایی که به محیط زندگی قبلی خود داشته، همه چیز به هم میریزد و این یک مشکل جدی است که خودش میتواند یک داستان باشد؛ این بچه نگران است که در شهر دیگر چه برخوردی با او میکنند، آیا میتواند دوباره دوست پیدا کند، میتواند با آن محله و با آن کوچهها ارتباط لازم را برقرار کند؟ حالا حتی این را در مقیاس مهاجرت از یک کشور به کشور دیگر در نظر بگیرید. این تهدیدها، نگرانیها، دلهرهها و اضطرابها برای کودکی که همراه خانوده مهاجرت میکند، هر چند هم خانوده به او بگوید که بعد از این شرایط آنها بهتر میشود اما دلهرهها و اضطرابهای آن بچه کم نمیشود، چون قرار است وارد محیطی نامانوس شود؛ محیطی که با آن آشنا نیست و قبلا به آن نرفته و آن را نمیشناسد و با کسی در آنجا آشنا نیست. به همین دلیل، انگار وارد یک محیط بیگانه و ناآشنا میشود.
شمس همچنین با بیان اینکه پرداختن به موضوع مهاجرت خوب است و چرا بد باشد، گفت: این موضوع در جامعه ما وجود دارد. باید همانطور که در ادبیات به فقر پرداخته میشود، به دوستی، عشق، طبقه مرفه و… هم پرداخته شود؛ چون همه اینها در مملکت ما وجود دارند و نمیتوان یکسری چیزها را حذف کرد. نمیتوانیم بگوییم که کولبران وجود ندارند، یا بچههایی که سر چهارراهها فال حافظ میفروشند، شیشه ماشین تمیز میکنند و اکثرا مشکلات زیادی دارند، و بعضا به بیماریهای بدی مبتلا هستند؛ نمیتوان اینها را نادیده گرفت. اینها باید در ادبیات بیایند، بچهها باید اینها را بشناسند، ببینیند و بفهمند تا با محیطی که در آن زندگی میکنند، آشنا باشند؛ در غیر این صورت، من فکر میکنم چیزهایی را حذف کردهایم که بعدا به بچه لطمه میزند. برای مثال، ما در خانهای زندگی میکنیم که سعی میکنیم همه باادب باشیم، اما بچه وقتی به کوچه میرود، با زشتیها آشنا میشود.
این نویسنده افزود: بچههای ما همیشه از پدرانشان قهرمان میسازند. در حالی که اگر بچه یک روز به اداره پدرش برود، ممکن است ببیند که رئیس بر سر پدرش داد میزند و به او توهین میکند. ما نمیتوانیم بچهها را در یک زرورق نگهداریم، یا به قول صمد بهرنگی نمیتوانیم بچههای پشت ویترینی بسازیم. بچهها قرار است در این اجتماع زندگی کنند و با این موارد روبهرو شوند، پس باید از قبل آماده باشند و شناخت پیدا کنند تا وقتی وارد جامعه شدند، جا نخورند.
محمدرضا شمس در عین حال از اینکه بچهها به دادههای ما اطمینان میکنند گفت و به لطمههایی که بعضا از این طریق ممکن است به آنها وارد شود، اشاره و بیان کرد: ما باید واقعیت را آنطور که هست به بچهها نشان دهیم؛ بدون کم و کاست. نباید چیزی را از آن حذف کنیم، مهاجرت هم یکی از اینهاست و در جامعه وجود دارد.
او در عین حال گفت: پرداختن به موضوع مهاجرت در حدی که بچهها از آن شناخت پیدا کنند، لازم است. اما اگر بخواهیم مثل سریالهای تلویزیونی همه تمرکزمان بر آن باشد، غلط است چون به این شکل دیگر به کلیشه تبدیل شده. اگر قرار است با نگاه کلیشهای به این قضیه نگاه کنیم، که صداوسیمای ما این کار را انجام میدهد، بهتر است اصلا به سمت آن نرویم. اما اگر نگاه ما منطبق با واقعیتهای روزمره جامعه است، خیلی خوب است که در حد مطلوب به سراغ آن برویم.
شمس سپس در پاسخ به سوالی درباره کیفیت پرداختن به موضوع مهاجرت در ادبیات کودک و نوجوان ایران اظهار کرد: ادبیات کودک و نوجوان ما در این زمینه موفق نبوده و اصلا خیلی وقتها به این زمینه نپرداخته است؛ حتی در قالب داستانهای جانوری که جانوری از جایی به جای دیگر برود. چه بسا کتابهای خارجی پر از این مطالب است، مهاجرت را حتی در سطح حیوانات هم خیلی میبینیم. اما من در ادبیاتمان ندیدهام رمانی که به مهاجرت پرداخته باشد، اگر هم پرداخته، خیلی کم بوده و از لحاظ ساختاری هم خیلی قوی نبوده که بتواند سروصدا کند و همه آن را بخوانند. شاید هم سهچهارتایی از این موارد داشته باشیم اما یا من با آنها ارتباط برقرار نکردهام یا اصلا ندیدهام، برای اینکه اینقدر قوی نبودهاند که مطرح شوند و ما آنها را بخوانیم.
او همچنین خیلی از نویسندگان را پیاممحور و موضوعمحور دانست و گفت: بیشتر به دنبال این هستند که در چه زمان چه موضوعی مطرح میشود تا روی آن کار کنند. در مملکت ما اینطور است که مثلا یکدفعه موضوع محیطزیست مطرح میشود و دیگر همه به سراغ آن میروند. حتی ناشران ما هم کارها را سفارش میدهند یا از قبل موضوعات را مشخص میکنند.
این مترجم ادبیات کودک و نوجوان ادامه داد: من کمتر دیدهام نویسندگان براساس جهانبینیشان داستانهایشان را بنویسند؛ کاری که نویسندگان خارجی انجام میدهند. مثلا رولد دال (نویسنده بریتانیایی ادبیات کودک) با توجه به جهانبینی و نگاهش به کودکان داستانهایش را نوشته اما ما پراکنده مینویسیم. و مسیری را که مطابق با جهانبینی ماست، طی نمیکنیم و بیشتر نگاه میکنیم که چه میخواهند تا بر اساس آن کار کنیم.
محمدرضا شمس در پایان بیان کرد: مسئله این نیست که چون ما در ادبیات کودک و نوجوان با کودکان و نوجوانان سروکار داریم، باید یکسری از مسائل اجتماعی یا مسائلی را که در اجتماعمان وجود دارد، حذف کنیم. میتوانیم با شیوه مناسب راه بیان هر یک را پیدا کنیم. حذف کردن، راحتترین کار است!
انتهای پیام
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰