نمیدانم غفلت از ما بود یا از زرنگی خارجیها که تا به خودمان آمدیم دیدیم خیلی از چیزهای دوروبرمان تولید کشورهایی شدند که با زیرکی نیازهای ما را فهمیده بودند و تولیداتشان را سوی بازارهای ما روانه کردند. چادر مشکی با طرح «بته جقه» را که چشم بادامیها از کیسه مارگیری بیرون نیاورده بودند! اینطوری شد که در جنوب تهران و در منطقه ١۶ کارخانه «چیتسازی» که روزگاری برای خودش برو و بیایی داشت به تعطیلی کشیده شد و کارگرانی که هر صبح با صدای سوت کارخانه به سر کار میرفتند خانهنشین شدند.
حالا اگر از حوالی کارخانه گذر کنید از سکوتی که آنجا را گرفته دلتان میگیرد. «نوروز علی حسنجانی» از افراد بومی و قدیمی این محله اطلاعات خوبی درباره این کارخانه در اختیارمان میگذارد : «کارخانه چیتسازی حدود سال ١٣٣٧ شروع به کار میکند. کارخانهای ١٠٠درصد دولتی که کارشناسها و مهندسهای آمریکایی آن را راه میاندازند، به سال نرسیده حدود ٣هزار کارگر که اغلب مرد بودند جذب کارخانه میشوند. کارخانه ٢۴ ساعته کار میکرد؛ بعضی کارگرها ١٢ ساعت و بعضی دیگر ١۶ ساعت. البته ساعتکاری ٨ ساعت بوده و الباقی اضافهکاری محسوب میشد. حقوق ماهانه کارگرها ۴ – ۵ تومان وحق عائلهمندیشان ٢ ریال بود. همه کارگرها از اولین روزی که مشغول کار میشدند بیمه بودند. سرمهندس کارخانه «هارفورد» آمریکایی با چند مهندس دیگر حواسشان به همهچیز بود و زودتر از کارگرها میآمدند و دیرتر از آنها میرفتند و هوای همهچیز را داشتند. همان سالهای اول سیاست خوبی را در پیش میگیرند و به همه کارگرها سهام میدهند، اینطوری کارگرها، کارخانه را از خودشان میدانستند و حواسشان به ماشینها و مالواموال کارخانه بود و به موقع ماشینها را گریسکاری و تمیز میکردند، چون میدیدند علاوه بر حقوق مقرری، هر ماهه بهعنوان سود سهام، کمی پول به حقوقشان اضافه میشود.»
بیشتر بخوانید :
تولید «رزیتا» در کارخانه چیتسازی
از کارخانه انواع و اقسام پارچههایی که با ابریشم و پنبه و ریون بافته میشد بیرون میآمد، تنها پارچههای پشمی بافته نمیشد. پارچهها الوان و تولیدات کارخانه حسابی خوب بود، حتی مازاد تولید کارخانه به خارج از کشور صادر میشد. به کارگران ماهانه ٢۵متر پارچه با قیمت ارزان از هر نوع که میخواستند میدادند، از ملحفه و پرده گرفته تا پارچه لباس. بهترین پارچهای که تولید میشد پارچهای به نام «رزیتا» بود به قیمت ٨٠ریال که پارچه لباس مردانه و زنانه با رنگها و مدلهای مختلف بود. معروف بود که این پارچه را هرچه بپوشی پاره نمیشود! عدلهای پنبه و ریون و ابریشم وارد کارخانه و با دستگاه حلاجی و نخ ریسیده میشد. بعد در قسمت بافندگی بافته میشد و حاصل کار پارچه سفیدی بود که میرفت قسمت رنگرزی و به نقش و نگار دلخواه در میآمد و بعد از طاقهبندی راه بازار را در پیش میگرفت. اما با تمام این توصیفها، دهه پنجاه برای کارخانه چیتسازی بگونهای دگر رقم میخورد.
شروع اعتصابات انقلابی در دهه پنجاه
در پس آرامشی که به ظاهر در کارخانه بر قرار بود، توفانی هم به راه افتاد. سال ١٣۵۵ در اعتراض به اوضاعواحوال مملکت و بالا گرفتن فعالیتهای ضد رژیم طاغوت، کارگرها ١٧ روز اعتصاب میکنند. اعتراض از قسمت مقدماتی و نخریسی شروع میشود. «مظفر احدی» و «قنبرعلی بلندنظر» و «رضاقلی ساوهای» جزو خط مقدم اعتصابکنندهها بودند.
کارگرها در کارخانه را میبندند و خودشان داخل کارخانه میمانند. تعدادی از کارخانجات از آنها پشتیبانی میکنند که اولینشان پالایشگاه نفت تهران بود. مردم غذا و آذوقه را از ۴طرف دیوار به داخل پرتاب میکردند و اینطور غذای کارگرها تامین میشد.
این اعتصاب ١٧ روز طول میکشد و کار به جایی نمیرسد تا اینکه یک روز «امیرعباس هویدا» به آنجا میآید و با اعتصابکنندهها صحبت میکند، حتی خواهش و تمنا میکند، وقتی جواب نمیگیرد تهدید میکند که کارخانه را منفجر میکند و همه را می کشد!
برای اینکه نشان دهد حرفش پشتوانه دارد و با کسی شوخی ندارد تعداد زیادی سرباز پیاده میآورد و کارخانه را محاصره میکند که اگر بیرون نیایید کارخانه را منفجر میکنیم. کارگرها میبینند قضیه شوخیبردار نیست و از این مردک هرکاری بگویی بر میآید. مجبور میشوند کوتاه بیایند و از کارخانه خارج شوند. جالب این است که رئیس کارخانه یک سرهنگ بود که دلش با کارگرها بود اما جرئت ابرازش را نداشت.
خارجیها ۲۰۰ میلیونتومان برداشتند و رفتند
سالهای اول شروع به کار کارخانه، استادکارها آمریکایی بودند. کمکم ایرانیها از آنها همهچیز را یاد گرفتند، ١١ سال طول کشید اما بالاخره تمام امور کارخانه دست ایرانیها افتاد. در تب وتاب انقلاب، مسئولان کارخانه که اغلبشان خارجی بودند با نامردی تمام بیش از ٢٠٠ میلیون تومان پول کارخانه را برمیدارند و از ایران خارج میشوند.
انقلاب که پیروز میشود کارگرها از بین خودشان هیئتمدیره انتخاب میکنند و «حاج مظفر احدی» بهعنوان نماینده تامالاختیار معرفی میشود. کارگرها، مرد و مردانه کار را از نو شروع میکنند. از مغازههایی که جواز دولتی داشتند پول میگرفتند و با آن عدلهای پنبه و ابریشم و ریون میخریدند و پارچه میبافتند و به چند ماه نرسیده قرض بازار را تسویه میکنند و حقوق ٧ ٨ ماه عقب افتاده کارگرها را پرداخت میکنند. تازه ١٠٠میلیون هم پسانداز میشود در عین حال انبارها را هم از جنس پر میکنند.
«قانون احدی» برای کارگران مشاغل سخت
شاید خیلیها به یاد داشته باشند که در سالهای اولیه انقلاب، تعاونیها انواع و اقسام پارچهها را به نام پارچه دولتی میآوردند و به مردم میدادند، اینها همان پارچههایی بود که با سود متری ۵ ریال فروخته میشد. چرخ کارخانه خیلی خوب به حرکت افتاده بود و حتی تصمیم گرفته بودند در مجاورت کارخانه، زمینی بخرند و کارخانه دیگری بسازند اما این اتفاق هیچ وقت نمیافتد.
در این سالها هیئتمدیره و حاج آقا احدی کمنمیگذارند. احدی خیلی تلاش میکند تا نساجی هم جزو مشاغل سخت ثبت شود و طبق آن کارگرانش با ٢٠ سال سابقه کار بازنشسته شوند و این قانون تصویب و شامل تمام نساجیهای ایران میشود، قانونی که در بین کارگران به «قانون احدی» معروف میشود.
افول امپراتوری پارچه و صد افسوس!
کارخانه چیتسازی تا سال ١٣٧٠ مثل ساعت کار میکند. ماشینهای کارخانه که اکثرا آلمانی و ژاپنی بودند طبق قانون با حساب ٢ نوبت کار در شبانهروز ١۵ سال عمر مفید دارند، با کاری که از ماشینها کشیده بودند هر ماشین ٩٠ سال عمر مفید کرده بودند! با این حال با دقتی که در نگهداریشان شده بود ماشینها حسابی سالم مانده بودند و خوب کار میکردند.
از سال ١٣٧٢، خورشید کارخانههای نساجی کمکم به غروب نزدیک میشود. کارخانههای ممتاز و اطلس درهایشان تخته میشود و یک دنیا افسوس میماند برای آنهایی که قلبشان برای ایران و اجناس ایرانی میسوزد.
۲۲۰
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰