دنیا برای من جای کوچیکیه. بعضی اوقات فکر میکنم دارم خفه میشم. احساس میکنم همه جا بسته است و من نمیتونم نفس بکشم… من همیشه یه صندلی واسم کم بوده، کتم واسم تنگ بوده، کفشام برام کوچیک بوده، ساعتم خواب میمونده و من ازش جلوتر حرکت میکردم، دنیا برای من جای کوچیکیه
حالا که به ایستگاه سوم سریال قورباغه رسیدیم میتوان بیشتر درباره فضا و اتمفسری که سیدی مشغول ایجاد کردن آن است حرف بزنیم. نه سیدی قصد دارد از سینمای همیشگیاش بیرون بکشد و نه میخواهد که باگهای فیلمنامهاش را پر کند. او قصهای از نظر خودش جذاب به ذهنش رسیده و فکری به ریزهکاریهای آن نداشته و این مساله نشان از ضعف او در فیلمنامهنویسی دارد، مشکلی که تقریبا در بیشتر آثار کشورمان دیده میشود.
هیچوقت با خود فکر کردهاید چرا آنطور که باید در سینمای ایران خبری از آثار جنایی و یا تریلر نیست؟ ما نه کارآگاه معروفی در سینمایمان داریم (مگر سرکار استوار و کارآگاه علوی را بتوانیم حساب کنیم!) و نه فیلمهای جنایی یا تریلر (هیجان انگیز) مشهوری که در تاریخ سینما ماندگار شده باشند. از قدیم الایام که ساموئل خاچیکیان فیلمهایی در این سبک و سیاق میساخت تا به امروز، ضعف فیلمنامهنویسی در این گونه آثار مشاهده میشود. قورباغه نیز به همین بلا دچار شده است.
باید بدانیم به رشته تحریر در آوردن یک فیلمنامه جنایی پلیسی با نوشتن فیلمنامهای درام یا کمدی زمین تا آسمان تفاوت دارد. تماشاگر را نباید در این آثار دست کم گرفت و باید کاری کرد که مو لای درز قصه نرود. توجه بیش از حد به جزییات و باورپذیر بودن توجیهات از مهمترین المانهای فیلمنامههای جنایی پلیسی هستند چرا که قرار است ذهن تماشاگر را درگیر سازند و آن را به تکاپو وادار کنند. این ذهن پویا که با تماشای سکانسهای جنایی و پلیسی تحریک شده، قرار نیست به این راحتی پا پس بکشد.
اگر شرلوک هولمز را دوست داریم بخاطر استنتاجهایی است که درجا انجام میدهد و هرچقدر هم به نظرمان غیرواقعی باشد که یک انسان بتواند در کسری از ثانیه از آدمها چنین اطلاعاتی استخراج کند، بخاطر منطقی بودن نسبی تمامی استنتاجهای آقای کارآگاه، آن را میپذیریم. پوارو نیز در زمان معرفی قاتل تک تک جزییات را روایت میکند و سپس نام قاتل را به زبان میآورد. سریالی مثل True Detective با شخصیت پردازی دقیق کاراکترهای خود و پیش بردن با طمانینه قصه، ما را با خود همراه میسازد تا اندک اندک پرده از اسرار برداریم و خودمان هم همراه با کاراکترها دچار شوک شویم. در فیلمی چون Gone Girl و بیشتر آثار فینچر، رازها طوری کنکاش میشوند که مخاطب حس رودست خوردن پیدا میکند ولی به شعورش توهین نمیشود. اما در سینمای ایران تمام مواردی که پیشتر گفته شد به صورت خط کمرنگی دیده میشود که همین خط در قورباغه نیز رویت میشود، ولو اینکه کمی با خطکش کشیده شده باشد و فقط کمی منظمتر به نظر بیاید.
مطرح کردن معماها و رها کردن آنها و یا پاسخی سرد و غیرمنطقی دادن به آنها آسان ترین راهی است که یک فیلمنامه اثر جنایی میتواند پیش بگیرد. قسمت اول سریال قورباغه مانند کاغذکادویی پر زرق و برق بود که شخصا مرا به وجد آورده بود. سینمای هومن سیدی با وجود اینکه چندان اصیل نیست و بیشتر الهام گرفته از سینمای دیگران در عرصه جهانی است اما معمولا با بومی کردن مسائل مختلف خوب تا میکند. نمونه بارزش مغزهای کوچک زنگ زده است که فضای کارتل مانند دلالان مواد مخدر را به خوبی وارد یک داستان درام کرده بود و بومی سازی آن نیز به نحو قابل قبولی انجام شده بود. شخصا فکر میکردم که سریال قورباغه میتواند با همین فرمول پیش برود ولی سریالسازی راه و چاه خودش را دارد که به نظر میرسد سیدی چندان با آن آشنا نیست.
در حال حاضر هر سه اپیزودی که از قورباغه منتشر شدهاند در عین پیوستگی به یکدیگر، کمی تا قسمتی شباهت به اپیزودهای آنتولوژی دارند. در واقع میتوان ادعا کرد که هر قسمت یک فیلم کوتاه است که داستان آن به خودی خود نیز قابل قبول است. سیدی فیلمهای کوتاهی ساخته و هنوز ارتباط درستی بین اپیزودهایش شکل نداده اما این نقص اصلی سریال نیست (چه بسا شاید از دیدگاه عدهای اصلا نقص نباشد) مشکل همان سوراخهای فیلمنامه است.
شما در حین تماشای قورباغه دو راه حل دارید، یکی آنکه واقعیت اشتباهی و پر از باگی که کارگردان به شما نشان میدهد را باور کنید. چشمهایتان را روی مشکلات و باگها ببندید و بهانههای هومن سیدی را بپذیرید. سیدی خواسته که برخلاف فیلمهای جنایی ایرانی، با دلیل و برهان داستانش را پیش ببرد و کاری کند که به خیال خودش مو لای درز قصه نرود اما این هم زدن قصه کار را بدتر کرده و دلایلی مانند قلب چپ رامین، غلیظ بودن خونش، پلیس بیحوصله و… هیچ منطقی برای تک تک سوالهایی که در ذهن مخاطب ایجاد میشود ندارند.
پس شما یا باید بهانههای بیمعنای سریال را بپذیرید و در این صورت میتوانید با بازیهای خوب و بد سریال همراه شوید و از قورباغه لذت ببرید و یا اینکه کنکاش کنید و به این باگهای بیش از حد پی ببرید. باگهایی که شاید تعدادی از آنها فقط توسط تماشاگران حرفهایتر یافت شود و عام مردم آنها را نبینند اما برخی از آنها توسط کم سن و سالترین مخاطب نیز چالش دارند و باورپذیر نیستند.
متاسفانه بازیها در سریال نیز تا به اینجای کار یکدست نبوده و برخلاف اثری چون مغزهای کوچک زنگ زده که تیم بازیگری قدرتمندی از کوچک و بزرگ در خود داشت، در قورباغه بازیگر بد کم نداریم. خود نوید محمدزاده هرچهقدر که زور زده نتوانسته نقش یک خلافکار پدرخوانده مانند را در بیاورد و کاریزمای لازم برای ایفای این نقش را ندارد. او اگر در متری شش و نیم در نقش کله گنده فروش مواد مخدر بود، لحظات پس از دستگیری و استیصال این کاراکتر را نشان داد. در واقع در متری شش و نیم هیچگاه شاهد جولان دادن محمدزاده به عنوان یک شخصیت منفی ترسناک نبودیم اما در اینجا شاهد چنین شخصیتی از او هستیم که پیشتر در آثاری چون خشم و هیاهو و یا خفهگی دیدیم. او بازی در نقشهای منفی را دوست دارد ولی معمولا در اجرای آنها کم میآورد و در قورباغه که اصلا به قد و قواره کاراکتر نخورده است.
با این وجود سریال برگهای برندهای هم دارد. یکی صابر ابر است که اگر فیلمنامه پرباگ نبود، شخصیتش بیشتر به چشم میآمد. سورپرایزهایی نیز در سریال وجود دارد که در قسمت سوم نقش این سورپرایز را هادی تسلیمی بازی میکند که بسیار خوب بازی میکند. نقش فرهاد به او میآید و این نقش هم از آن دسته حرافهایی است که سیدی عاشقش است و روی آن وقت گذشته است.
لوکیشنی که سیدی برای قهرمان سریالش انتخاب کرده شهرک اکباتان است و در قسمت سوم رسما به این مساله اشاره میشود. در نقد قسمت اول هم گفتم انتخاب این لوکیشن از لحاظی درست است و اساسا علاقه سیدی به این شهرک را هم پیشتر در «آفریقا» دیده بودیم. مشکل اینجاست که با ورود کردن به این واقعیت جغرافیایی، کاراکترها اصلا به لوکیشن نمیخورند. شهرک اکباتان جزو مناطق اعیان نشین نیست ولی منطقهای هم نیست که چنین کاراکترهایی در این طبقههای پایین اجتماعی در آن زندگی کنند و همین مساله برای بینندهای که موقعیت را میشناسد هم مشکل ساز است. همین چالش را باید به کل سریال تعمیم داد که هنوز هیچ چیزی سرجایش نیست و تمام مواردی که به نمایش در میآید باگهای ریز و درشتی دارد و همانطور که گفتم یا باید چشمانتان را ببندید و آنها را بپذیرید یا اینکه با ورود به جزییات، از سریال بیشتر و بیشتر بدتان بیاید.
قورباغه در شروع خود ترکاند ولی متاسفانه رودست اصلی که به مخاطب زد این بود که نمیتواند این Plot داستانی جذاب و مهیج را خوب جمع کند. هرچند برای پاسخ قاطع به این سوال باید صبر کرد و تماشای سه قسمت و حکم صادر کردن شبیه به قضاوت زودهنگام است اما تصور میکنم دست فرمان سیدی و جادهای که ترسیم کرده را تا حد زیادی فهمیدهایم. قرار است دیالوگهای شاعرانهای را از زبان رامین بشنویم و باور کنیم که او از سختی زندگی به ستوه آمده و از نفرتش دست به کار خلاف زده و سوپرمن وار زنده مانده و حالا میخواهد با یک خلافکار بزرگ و گروهش در بیفتد (یا شاید در نهایت همکاری کند). کاراکترهایی که تیپ باقی میمانند و تیپشان هم نه اصالت دارد و نه چیزی، کپی ناقصی است در فیلمنامهای که انگار قصد ندارد به راه راست هدایت شود.
باید دید که آیا رودست جدید و بهتری میخوریم و از نظرمان پشیمان میشویم و یا قرار است در قسمتهای بعدی مهر تایید بیشتری به این مشکلات بزنیم.
https://vgto.ir/82b
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰