رقابت دوحزب سیاسی برجسته جمهوریخواه و دمکرات که انحصار حکمرانی رژیم سیاسی ایالات متحده را در همه ارکان در اختیار گرفته اند،در سال های اخیر شکاف های گسترده ای را در ساختار سیاسی دولت، کنگره و ساختار قضایی ایالات متحده ایجاد کرده است.از این منظر فرض بر این است که دو حزب به عنوان ساختار با تغییر شرایط و فضای سیاسی ناشی از پیروزی کارگزاران باراک اوباما،دونالد ترامپ و سپس جو بایدن وارد مرحله ای از تنش های سیاسی شد که به نظر می رسد ناشی از شکاف ها و گسل های فکری و اختلاف نظر گسترده دو حزب جمهوریخواه و دمکرات است.دمکرات ها عموما دیدگاه های سنتی،ثابت و یکسانی داشته اند که روند بین الملل گرایی و تقویت رژِیم های بین المللی و حمایت از حقوق بشر و تجارت آزاد را تجویز کرده اند که البته با جمهوری خواهان در تجارت آزاد مشترکند.
اما دیدگاه های سیاسی داخلی و خارجی جمهوریخواهان بیشتر ناشی از تغییر روندهای فکری مجموعه تئوریسین ها یا اندیشکده ها و خصوصا در چهار سال اخیر ناشی از تاثیر رفتار سیاسی دونالد ترامپ بوده است که سبب ایجاد تنش زایی گسترده ای در کشور شده است و اساسا به بحث ها و مناظرات درباره تضعیف ساختار رژیم ایالات متحده دامن زده است.اختلافات بین دوحزب از زمان شکل گیری ساختار دوحزبی در ایالات متحده وجود داشته است،اما مهم آن بوده که روسای جمهور ایالات متحده از هر دو حزب پس از انتخاب و تصدی نوعی ساختار توازن و مصالحه را بین قوای سه گانه کشور از طریق مشورت های نمایندگان کنگره پذیرفته و پیگیری کرده اند.ساختار بیشتر در کنگره بر مصالحه و معامله در موارد اختلافی بوده است،مگر آنکه در استثناهایی به حدی اختلاف دو حزب گسترده شده است که از توان مصالحه خارج بوده،اما در همین زمان هم نوعی کاربرد ابزار قانونی مانند معطل کردن لوایح در کنگره،تاخیر در تایید و یا دیگر ابزار سیاسی به کار برده شده است.
باراک اوباما نمونه ای از الگوی پیشبرد امور در هماهنگی و مصالحه با کنگره محسوب می شد،با وجود آنکه جمهوری خواهان همواره نگاه تردیدآمیز و شکاکانه ای نسبت به بحث های مهاجرتی و سیاست خارجی او داشته اند.اما پس از اوباما و در دوره ترامپ و یا اختلافات آشکار نشده این تضعیف ساختار از سوی دو حزب ریشه هایی داشته است.فرید زکریا بر این باور است که کاستیهای اقتصادی آمریکای امروز محصول ناکارآمدی های ریشه دار اقتصاد این کشور ،نشان دهنده پوسیدگی فرهنگی ان نیست، بلکه پیامد برخی سیاستهای دولت آمریکاست و بنابراین با اتخاذ سیاستهای متفاوت ،آمریکا میتواند نسبتا آسان و سریع به وضعیت با ثبات تر بازگردد، اما مشکل اینجاست که نظام سیاسی آمریکا توان تن دادن به دشواریهای اتخاذ این سیاست ها و تحمل بار آنها را از دست داده است .زکریا سیاست آمریکا را سیاست” هیچ کاری نکن” میخواند که به جای حل مسئله گرفتار نبردهای بین حزبی است و در طول ۳ دهه گذشته بیشتر و بیشتر حزبی و بی اثر شده است و هر چند این نظام سیاسی در بحرانهای اقتصادی پیشین موفق بوده است اما آمریکا در هیچ یک از آن بحران ها با رقابت اقتصادی شدید کنونی روبرو نبوده است.
اختلافات بین دو حزب به واقع پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق در نحوه اقدامات و عملکردهای یکجانبه گرایانه با آرامی آغاز و سپس در دوره دونالد ترامپ تشدید شده است و در انتخابات ۲۰۲۰ میلادی ایالات متحده و در ژانویه ۲۰۲۱ در مراسم تحلیف بایدن به اوج خود رسید که هنوز تبعات آن رژیم سیاسی ایالات متحده را گرفتار کرده است و می توان این نوع تنش زایی عمدتا ناشی از عملکرد جمهوریخواهان را دارای تبعات دراز مدت موثر بر تضعیف دولت فدرال ارزیابی کرد. نوام چامسکی زبان شناس و تحلیل گر سیاسی درباره برخی تفاوت های مثلا بین کلینتون و بوش براین باور است که” تفاوت های زیادی وجود دارد. مثلا بمباران گسترده ی سوریه یکی از این تفاوت هاست. و یا توافق هسته ای با ایران. جمهموری خواهان در پی شکستن این پیمانند، البته در این صورت این امریکاست که منزوی می شود، زیرا اروپا به راه خود ادامه خواهد داد. مهمترین مشکل روبه رو، ویرانی زیست محیط است. هر یک از کاندیداهای جمهوری خواه یا منکر تغییرات اقلیمی است یا به راه حل آن با بدبینی برخورد می کند. آن ها در پی ویرانی دنیا هستند. آیا باید در مخالفت با آن ها رأی داد؟ البته! دلیل آن که پارسال امریکا نتوانست در کنفرانس زیست محیط پاریس خود را متعهد کند عدم همکاری کنگره ی جمهوری خواه بود. سیاست این دو حزب کاملا متفاوتند.”
البته دیدگاه های سنتی لیبرال ها را آرمان گرا،آزادی خواه و در سال های اخیر مدافع برابری جنسیتی و لیبرال گرا می داند و جمهوری خواهان را محافظه کار سنتی،عدالت محور،مخالف حداقل دستمزد و طرفدار کاهش مالیات و مخالف دیپلماسی و موافق اقدامات نظامی معرفی می کند.لکن واضح است که با روی کار آمدن ترامپ در خود حزب جمهوری خواه نیز سیاست های ترامپ در قبال مسائل داخلی،مالیات ،پیمان نفتا،مهاجرت،دیدگاه ها درباره کشورهای مسلمان با موافقان و مخالفانی مواجه شد.البته ترامپ در دوران تصدی خود تقریبا بدون مخالفت حزب جمهوری خواه توانست برنامه های خود در عرصه های مختلف را پیش ببرد و اکثریت جمهوری خواهان نیز با اقدامات او در نهایت موافقت کردند.تشدید اختلاف های جدی و عمیق که گسل در ساختار سیاسی ایالات متحده را نشان می دهد در رقابت های انتخاباتی بروز یافت.البته ریشه اصلی این گسل ها به نگرش حزب جمهوری خواه به تفاوت ها در دیدگاه های اقتصادی، نابرابر دانستن سیاهان و سفیدها و برتر دانستن آمریکایی ها در همه امور باز می گردد.بدون شک منظور پژوهشگران و یا مخالفان یک درصدی ها به نابرابری های ناشی از تفکر جمهوری خواهان باز می گردد.
لازم است تعبیری از کتاب یک درصدیها و بقیه ما که به زیبایی و درستی وضعیت جدید ایالات متحده آمریکا تحت ریاست جمهوری ترامپ و یا آینده را واکاوی میکند و مینویسد: «اقلیت یکدرصدی در سطح جهان، نهتنها یک اقتصاد جداگانه برای خود و خانوادههایشان به وجود آوردهاند، بلکه بر اساس نگرشی متمایز، جهانی به وجود آوردهاند که با انباشت قدرت نمادین بهواسطهی پول مهمتر از معاش به نمایش درمیآید. دیدگاهی که هیچ نگرانی نسبت به سرنوشت بشر و محیط زیست ندارد. نگرانیهای اخلاقی میان این اقلیتهای کوچک قابل تشخیص نیست. زیرا نگرانیهای اخلاقی با میل شدید آنها در تناقض است. علاوه بر این یک درصد جهانی و خادمان مالی و سیاسی آنها، نهتنها اقتصاد و دیدگاه جهانی جداگانه ایجاد کردهاند، بلکه بهطور فزایندهای خود را از سایر بشریت جدا میکنند. آنها دنیای مجازی خود را ساختهاند و خود را از نگرانیهای ۹۹ درصد جدا کردهاند. یکی از نمونههای عمده تعداد رو به رشدی از محیطهای حفاظتشده مانند وسایل نقلیه ضدگلوله، دستگاههای دفاع موشکی نصبشده در قایقهای خصوصی، انجمنهای دروازهای و پناهگاههای آخرالزمانی است» (Tim ۲۰۱۵). هرچند برخی اوقات این تفکیک ها و جداسازی ها توسط مسائل غیر مترقبه ای مانند ویروس کووید۱۹ معادلات زندگی،تجارت و اقتصاد برخی از یک درصدی ها را نیز از تحت تاثیر قرار میدهد،اما آثار آن بر طبقه متوسط و فرودست کشورها بسیار سهمگین بوده است.
شیوع این ویروس از ابتدای سال ۲۰۲۰ به بعد به نحو موثری بر رکود اقتصادی کشورهای مختلف دامن زد که کمتر به قرنطینه باور داشتند و قطعا تاثیرات فراوانی بر مناسبات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشورهای جنوب و شمال تاثیر خواهد گذاشت.علاوه بر آن کشته شدن جرج فلوید یک سیاه پوست آمریکایی به دست پلیس سبب شد تا موجی از جنبش اعتراض به تبعیض نژادی-ساختاری و یا غیر ساختاری در ایالات متحده و تمام کشورهای جهان ایجاد شود که نابرابری نظام سرمایه داری و تناقض های ساختاری آن را به شدت آشکار شد و جبنشی ضد برده داری کهن و جدید را ایجاد کرد که منجر به محو آثار برده داران از جمله مجسمه های آنان در ایالات متحده و اروپا شد. در این تحولات مجسمههای کریستف کلمب به عنوان نماد استثمار و برده داری در سراسر ایالات به زیر افکنده شده که تحولی راهبردی در اندیشه امریکاییهای معترض تلقی میشود.
بسیاری این نابرابری را نتیجه زایش تفکرات دیرینه جمهوری خواهان دانستند که اکنون جامعه آمریکا را وارد تحولات عمیق کرده است.مساله بعدی اختلاف جمهوری خواهان با دمکرات ها درباره علاقه به بازگشت مجدد ترامپ به عرصه قدرت،مخالفت با برنامه های بازسازی زیرساخت های کشور،مخالفت با برنامه های مالیاتی ،مخالفت با مذاکره مجدد برای احیای برجام با جمهوری اسلامی،اعتقاد به تقلب و غیرمنصفانه بودن در پیروزی جو بایدن،بحران مرزی،مخالفت با ایجاد تسهیلات برای مهاجران و برنامه های سلامت و واکسیناسیون با عنوان شورش علیه ماسک است.به عنوان مثال بیش از ۱۰۰ تن از مقام های سابق حزب جمهوری خواه تحت عنوان فراخوانی برای تجدید آمریکا ضمن مخالفت با بخش موافق حضور ترامپ در رقابت های اینده تهدید کرده اند که اگر ترامپ بازگردد ،آن ها از تشکیل و حضور حزب سوم حمایت کرده و خود را منطقی های مقابل رادیکال ها به شمار آورده اند.مساله تحقیق برای شورش علیه کنگره نیز از تاریخی ترین مسائل جاری کشور است.بنابراین به نظر می رسد حزب دمکرات از یکپارچگی و انسجام فکری بیشتری برخوردار است و کمتر وارد مرحله انشعاب و یا تضعیف رژیم سیاسی شده است و بیشتر جمهوری خواهان وارد مرحله،شکست،تغییر؛انشعاب؛دگرگونی و یا استحاله شده ویا در آینده نزدیک با انتخابات میان دوره ای کنگره و سپس ریاست جمهوری ۲۰۲۴ خواهندشد و به تدریج ساختار رژیم سیاسی ایالات متحده را وارد تغییرات ماهوی و فکری جدی خواهند کرد.این اختلاف و گسل های عمیق را به وضوح می توان از اظهارنظرهای مقامات دو حزب دریافت.
*منتشر شده در ماهنامه مطالعات افول آمریکا
۳۱۰۳۱۱
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰