معنی ضرب المثل دندان طمع را کندن + داستان پشت آن

معنی ضرب المثل دندان طمع را کندن: داستان پشت ضرب المثل ها بعضا خیلی شیرین و جذاب هستند. شنیدن و خواندن این داستان ها خالی از لطف نیستند. ما در این نوشتار به مفهوم ضرب النثل دندان طمع را کندن و داستان پشت آن پرداخته ایم. با خبرنامه همراه باشید!

معنی ضرب المثل دندان طمع را کندن

دندان طمع را کندن به این معناست که از «چیزی قطع امید کنید و یا از خیر چیزی بگذرید». واقعیت این است که انسان در هر عصر و دوره ای همواره طمع داشته است و همین طمع کار دستش داده است. همین طمع باعث شده است که از داشته هایش لذت نبرد و زمان را بیهوده و در پی به دست آوردن بیشتر و بیشتر از دست بدهد. در حالی که گاه لازم است به داشته ها قانع باشیم و از زمان حال مان لذت ببریم.

داستان پشت ضرب المثل دندان طمع را کندن

گفته می شود که در ایام قدیم پادشاهی زندگی می کرده که با تمام مال و ثروتی که داشته بازهم شاد و خوشحال نبوده است. یک روز که این پادشاه در حال قدم زدن در کاخ بوده که یکی از آشپزهای دربارش را می بیند که حسابی شاد است و زیر لب ترانه ای زمزمه می کند. او از آشپز پرسید : چرا اینقدر خوشحالی؟

آشپز پاسخ داد : قربان، از آنجایی که من فقط یک آشپز ساده هستم تمام تلاشم بر این است که خانواده ام را شاد کنم. ما آنقدری در زندگی داریم که بتوانیم لذت ببریم. پادشاه ماجرا را برای نخست وزیرش تعریف کرد.

نخست وزیر در جواب به پادشاه گفت : پادشاه، علت شادی این آشپز عدم عضویت وی در گروه ۹۹ می باشد. اگر او به این گروه نپیوندد یعنی انسانی خوشبین می باشد.

در حین پادشاه پرسید: گروه ۹۹ دیگر چیست؟ ادامه ضرب المثل دندان طمع را کندن.

نخست وزیر گفت : برای فهمیدن معنی گروه ۹۹ یک کیسه با نود و نه سکه را جلوی درب خانه آشپز بگذارید. پادشاه نیز همین کار را کرد.

هنگامی که سرآشپز کار هایش در کاخ تمام شد به سمت خانه حرکت کرد. هنگام باز کردن درب خانه کیسه سکه ها را دید و آن را با تعجب به خانه برد. پس از باز کردن سر کیسه و دیدن سکه های طلا بسیار شاد شد.

آشپز سکه های از کیسه در آورد و شروع به شمردن کردن اما هر چه می شمرد به عدد ۹۹ سکه می رسید. او فکر کرده بود که سکه را گم کرده است و همه جا را به دنبال آن گشت. اما وقتی نتوانست سکه ۱۰۰ ام را پیدا کند تصمیم گرفت با بیشتر تلاش کردن یک سکه طلایی دیگر به دست آورد.

به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وی را بیدار نکرده اند. آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند. او فقط تا حد توان کار می کرد.

پادشاه که هنوز نتوانست بود علت تغییر رفتار آشپز را بفهمد باز هم به نزد نخست وزیر رفت.

نخست وزیر به پادشاه گفت : حالا می توانید بفهمید که اعضای گروه ۹۹ چه کسانی می باشند. این افراد ثروت خوبی دارند اما راضی نیستند. خیلی تلاش می کنند و اما باز هم بیشتر می خواهند.

آنها می خواهند هر چه زودتر ” یکصد ” سکه را از آن خود کنند . این علت اصلی نگرانی ها و دردهای آنهاست. آنها به همین دلیل شادی و رضایت را از دست می دهند و البته همین افراد اعضای گروه ۹۹ نامیده می شوند.