«اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ نُورِکَ بِأَنْوَرِهِ وَکُلُّ نُورِکَ نَیِّرٌ، اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِنُورِکَ کُلِّهِ». در این فراز از دعای سحر چند مسئله مطرح است؛ اول اینکه نور به چه معنا است؟ مسئله دوم این است که نور خدا و نوری که به حقتعالی اضافه پیدا میکند به چه معنا است؟
مسئله سوم این است که آن مرتبه عالی از نور حقتعالی که مورد درخواست و سؤال قرار میگیرد، یعنی انور نور الهی، کجاست و چیست؟ پرسش چهارم این است که پس از نگاه به عالیترین مرتبه نور، دعاکننده برمیگردد و هرچه را که از ذات باریتعالی باشد نورانی میبیند. گویی از تفاوتی که بین انوار هست صرفنظر میکند و از کثرت میگذرد و به وحدت بازمیگردد. اما این به چه معنا است؟
پیش از اینکه در این زمینه صحبت کنیم، مناسب است که ابتدا ترجمهای از این فراز ارائه کنم که مضمون کلی این فراز روشن باشد. ترجمههایی از دعای سحر در کتابهایی مانند مفاتیح هست اما سبک دعای سحر سبکی است که ترجمه کردن را بر مترجمان دشوار میسازد و مترجمان هرچند دقیق باشند اما ارائه یک ترجمه گویا و روشن از این ترکیب کار ساده و آسانی نیست.
مرحوم راشد در یکی از سخنرانیهایی که دارند قسمتی از دعای سحر را توضیح دادهاند. من به جای اینکه ترجمه را از کتابهای دیگر بخوانم این فراز را با ترجمه مرحوم راشد از این سخنرانی ارائه میکنم: «خدایا سؤال میکنم تو را در میان نور و روشنی و درخشندگی تو به آن شعله و تابش و ظهوری که از همه روشنتر است. اما هر نور تو در هر جا در حد خودش روشن و تمام است. در آن حد همین است ظرفیت و همان است اندازه. این دلیلی است برای اینکه چرا نور در هر کجا در حد خودش تام و تمام است. پس به تمام نورت از تو سؤال میکنم».
دو کاربرد نور در منابع دینی
این یک ترجمه و نه یک تفسیر و تبیین است. برای اینکه بتوانیم تا حدودی به درکی از مفاهیمی که در این بخش مطرح شده برسیم یک مقدمهای ارائه میکنم؛ نور در مباحث مختلف قرآنی و روایات و منابع عرفانی ما دو کاربرد مختلف در دو حوزه دارد؛ کاربرد اول نور در نظام آفرینش و صحنه هستی است. اما کاربرد دوم نور در سیر و سلوک انسانی است که به یک تعبیر، کاربرد اول در حوزه عرفان نظری و کاربرد دوم در حوزه عرفان عملی است.
بسیاری از مفاهیم دیگری که در این دعا مطرح میشود نیز به همین صورت است. مثلا در مورد رحمت، یک رحمت سراسر هستی را فرا میگیرد؛ یعنی هیچ چیز از رحمت الهی بیرون نیست و به این معنا رحمت الهی مقابل ندارد و رحمت مساوق با هستی و وجود است. در قرآن و روایات و ادعیه ما هست که خدا را به رحمتی میخوانیم که همه چیز را فراگرفته است. آنجا حتی شیطان هم از قلمرو رحمت الهی بیرون نیست؛ چون او نیز اگر شیء است پس رحمت الهیه شامل حالش شده است. اما یک رحمت دیگر رحمت خاص و ویژهای است که برای انسانهایی که در مسیر حق قدم برمیدارند وجود دارد و اینها از این رحمت ویژه برخوردار میشوند، این رحمت اختصاصی است.
در بحث فعلی نیز همینطور است که نور به گستردگی عالم هستی است اما این تصور چطور ممکن است؟ در سوره نور فرمود: خدا نور آسمانها و زمین است. طبق نظر بزرگانی مانند علامه طباطبایی، آسمانها به مراتب عالم هستی اشاره دارد و نه اجرام آسمانی. در این صورت این آیه شریفه چطور باید معنا شود؟ این آیه به یک حقیقتی اشاره دارد که این حقیقت نظام هستی را در همه ابعاد و جوانبش اعم از مرتبه طبیعت و مراتب بالاتر یکپارچه از نور الهی میبیند؛ بنابراین ثنویت و دوگانگی در نگاه یک انسان مؤمن و موحد وجود ندارد.
در دعای کمیل نسبت به نگاه اول، این تعبیر بسیار زیبا است که فرمود: «و بنور وجهک الذی اضاء له کل شیء»؛ یعنی آن نوری که از وجه الله است و هر چیزی در پرتو او روشنایی پیدا میکند که آن نور وجه فراگیر است و سراسر هستی را در برمیگیرد. مضامینی در این ادعیه وجود دارد که فراتر از مضامین عام و عرفی است. بنابراین، این مربوط به حوزه اول نور و قلمرو آن در نظام هستی است.
کاربرد دوم نور در حوزه سیر و سلوک
اما یک نگاه دوم نیز وجود دارد که مربوط به سیر و سلوک انسان میشود و تاثیری که این مسئله برای انسانهای خاص دارد را میتوان مطرح کرد. در سوره نور فرمود: کسی را که ما برای او نور قرار ندهیم نوری نخواهد بود. پس غیر از نور هستی که همه را فرامیگیرد یک نوری را نیز خدا برای برخی انسانها قرار میدهد و هر کسی که از این نور محروم باشد روشنایی دیگری نخواهد داشت. یا در سوره حدید فرمود: ای انسانهای مؤمن، تقوا داشته باشید تا رحمت خدا برای شما باشد و در اثر آن ایمان و تقوا به اینجا میرسید که خداوند برای شما نور قرار میدهد. این نوری که خدا قرار میدهد برای چیست و چه کاربردی دارد؟
انسان برای حرکت نیازمند نور است و کسی که در جای خود نشسته بدون نور هم میتواند زندگی کند اما وقتی حرکت میکند نیاز دارد اطراف خود را ببیند و مسیر را تشخیص دهد و نوری که مسیر را نشان میدهد و نوری که لغزشگاهها را به انسان نمایش میدهد را خدا در اختیار انسان قرار میدهد. این نور همان نور در حوزه عمل و سیر و سلوک انسان است.
همچنین در آیهای از سوره بقره آمده است: خداوند ولی انسانهای مومن است، آنها را از ظلمتها به نور بیرون میبرد. یا در سوره زمر فرمود: کسی که برای حقیقت اسلام شرح صدر پیدا کرده، کسی است که بر نور الهی قرار گرفته است. در برابرش نیز کسانیاند که قلبی قسی دارند. در سوره انعام نیز فرمود: کسی که حیات الهی را پیدا میکند زنده میشود و خدا روشنایی را در اختیار او قرار میدهد؛ روشناییای که میداند چطور باید در میان مردم حرکت و زندگی کند. این نور برای حرکت و زندگی و معیشت است که نباید این را در کنار کسی قرار داد که در تاریکی است.
آخرت انسان بازتابی از دنیای اوست
افرادی هستند که طبق این آیات در دنیا از این نور برخوردار میشوند. وضع عالم آخرت انسان، انعکاسی از وضع انسان در عالم دنیا است. آنها که در دنیا این نور را کسب کردند و به این روشنایی رسیدند این نور را همراه خود میبرند و آخرتشان روشن است و کسانی که در دنیا به این نور نرسیدند، در عالم آخرت نیز از نور محروم خواهند بود و نمیتوانند برای خود روشنایی تهیه کنند. در سوره حدید فرمود: در قیامت زنان و مردان منافق به انسانهای باایمان میگویند صبر کنید تا به شما برسیم تا به ما نیز اعتنایی داشته باشید و ما اینجا در تاریکی هستیم و میخواهیم از نور شما بهرهای داشته باشیم. اما این نور عارضی نیست که شخصی در اختیار دیگری قرار بدهد. بلکه وجود خود انسان نورانی میشود و کسانی که با نفاق زندگی کردهاند در عالم آخرت نمیتوانند نوری داشته باشند.
پاسخی که به آنها داده میشود این است که اینجا جای تهیه نور نیست و هر کسی که با تاریکی آمده با تاریکی نیز خواهد بود و خواهد ماند و انسان باید به دنیا بیاید و نور تهیه کند اما راهی هم برای بازگشت وجود ندارد.
درست است که در دو حوزه نظر و عمل مسئله نور الهی مطرح شده اما تأکید اصلی در این کلام الهی در قرآن کریم روی حوزه دوم است و اینکه انسان به کسب نور برسد. اما آیا این نور علم است که انسان با دانایی روشن میشود و آگاهی به انسان روشنایی میدهد؟ یا اینکه علاوه بر علم، نورانیتی است که در اخلاق و تقوا وجود دارد؟ در برابرش کسانی که محروم از ایمان و تقوا باشند زندگی و روح تاریکی دارند یا اینکه مراتب بالاتری در این مسئله است؟ اهتمام قرآن به این است که نور را نهفقط در سراسر هستی به ما نشان دهد بلکه اهتمام قرآن به این است که در زندگی ما نشان دهد که انسان چطور میتواند به این مبدأ نور وصل شود و از این مبدأ روشنایی کسب کند. آنچه در دعای سحر آمده مربوط به حوزه دوم است.
نکته دیگر اینکه، این سؤال که در دعا آمده، درخواست است و این است که انسان در صدد رسیدن به یک چیزی است و یک مطلوب و گمشدهای دارد و میگوید خدایا من از نور تو درخواست میکنم. ما که الآن حظی از وجود داریم، بر اساس معنای اول، همه موجودات بهرهای از آن نور دارند که آن نور مساوق با هستی است، پس از خدا چه میخواهیم؟ آنکه انسان میتواند طلب کند و به آن دست یابد همان نور در حوزه عمل است که به درد انسان هم میخورد.
* درس جلسات شرح دعای سحر
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰