بخصوص اگر احساس کنند نظریه یا عقیده ای رو به زوال است یا از مقبولیت کافی برخوردار نیست. در هفته ای که گذشت با فوت استاد گرانمایه مرحوم محمدرضا حکیمی گویی بغضی نهفته در جامعه ترکید. رسانه ها یکباره موضوع “عدالت” را با شخصیت استاد حکیمی عجین یافتند و در این خصوص سخن ها گفتند که اغلب با حدس و گمان و استنباط شخصی همراه بود. انگار این مرد سالخورده در این دیار نمی زیست همانکه دکتر علی شریعتی وی را وصی خویش دانست و آثارش را بدو سپرد تا هر چه می خواهد در حذف و ویرایش و پیرایش آنها انجام دهد.
صرف نظر از شهرت همه جانبه شریعتی آیا کسی نپرسید این نویسنده و محقق پرکار معاصر چگونه شخصیتی است که چنین اعتماد و اعتباری یافته است. اگر در آن زمان حسینیه ارشاد محمل اطلاع رسانی بود اکنون شبکه های اجتماعی و رسانه های صوتی و تصویری چگونه نتوانستند یا نخواستند مستقیما آراء و نظریات این عالم عامل را بررسی و ارزیابی کنند؟
اگرچه ایشان خود از رسانه ها پرهیز داشت و زندگی زاهدانه را ترجیح می داد اما آیا هیچ راهی برای معرفی کامل او به جامعه نبود؟
در این روزها بسیاری از جوانان از اینکه حتی نام استاد را نشنیده اند ناخرسند بودند با این حال با فوت ایشان موج عجیبی در رسانه های تلوزیونی، رادیویی و مکتوب و شبکه های اجتماعی پدید آمد که در نوع خود کم سابقه بود.
مطالعه دهها اثر مکتوب، تنوع موضوعات و نبود دسترسی به کسان آشنا با مواضع ایشان از جمله مشکلات رسانه ها برای ارائه اطلاع رسانی صحیح، جامع و مستند است که هنوز هم محسوس است با این حال مساله “عدالت” گویی فصل مشترک خواست این روزهای جامعه و این دردمند دین مدار است؛ موضوعی که نه فقط در عرصه اقتصادی که در عرصه رسانه و عدالت رسانه ای نیز نیازی مبرم است. چه استادانی که هم اکنون در کنار ما هستند اما در رسانه ها و نهادهای عمومی جای و جایگاهی ندارند یا کمتر دارند.
شاید با مرگشان، سکوت جامعه بشکند. آیا بهتر نیست کسی یا کسانی با طرح و بحث اشخاص یا نظرهای نو این فراگرد مارپیچ مانند را تسهیل یا تعدیل کنند؟
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰