این روزها برخی از ایرانیان با اشتیاق از رفتن خود خبر میدهند هر چند دلشورهای تیرهوتار دارند، مهاجرت تصمیمی دشوار است. توأمان «نگرانی و نشاط» همراه آنان است. برخی روزی چند بار با دفاتر حقوقی و مهاجرتی تماس میگیرند و هر بار یک تیک در کنار بندهای «مدارک لازم برای مهاجرت» میگذارند و با هر تیک احساس میکنند به لحظه رفتن نزدیک میشوند، برخی نیز به مهاجرت میاندیشند؛ ولی به نتیجه مشخصی نمیرسند. اینان دقایقشان را در شرایط تردید و درنگ میگذرانند، در جایی بین رفتن و نرفتن گیر کردهاند.
برخی دیگر ماندهاند و تصمیم دارند همینجا بمانند. اینان مدام تأمل میکنند و برای ماندن دلیل مییابند. راستش موضوع مهاجرت برای کسانی که به مهاجرت فکر میکند و بعد برای ماندن دلیل مییابند بسیار سختتر است، چون دلایلشان روزبهروز ضعیف و نحیف میشود و باید به دنبال دلیل قانعکننده دیگری باشند. در نهایت برخی هم اصلاً به مهاجرت فکر نمیکنند تا بخواهند دلیلی برای ماندن یا رفتن بیابند. البته باید بگویم که بهتدریج ما شاهد ظهور «فرهنگ مهاجرت» در ایران هستیم. اگر این فرهنگ در جایجای کشور گسترش یابد گروه اخیر نیز در دامنۀ تصمیمگیری برای ماندن یا رفتن خواهد افتاد.
آمار مختلف از فراگیری مهاجرت چه در سطح انگیزه و چه در سطح اقدام خبر میدهند که البته برای مسئولان این کشور اهمیتی ندارد. در حوزههای مختلف علومانسانی، درباره مهاجرت ایرانیان و ترکِ وطن پژوهشهای گوناگونی انجام شده است؛ ولی آنچه برای نگارنده این سطور مهم است «لحظه» خطیر تصمیم نهایی به مهاجرت است. بیشتر توضیح میدهم.
همانطور که اشاره شد در زمینه مهاجرت چند گروه داریم که من آنها را با سه کلمه «مطمئن» و «معلق» و «مسکوت» توضیح خواهم داد. گروه اول یعنی مطمئنها، کسانی هستند که به مهاجرت فکر کردهاند ولی نتوانستهاند برای رفتن دلیل محکمی بیابند. این گروه برای ماندن در ایران استدلالهایی دارد و همان استدلالها برای آنان نوعی اطمینان از ماندن فراهم آورده است. گروه دوم معلقها هستند. معلقها از دودلی و بیتصمیمی کلافهاند. اینان بین دو موقعیت «اینجا دیگه جای زندگی نیست» و «هیچ جا ایران نمی شه» در رفت و آمدند. گروه سوم «مسکوتها» هستند. گروهی که اساساً به مهاجرت فکر نکردهاند و گویی هیچ نسبتی با مهاجرت ندارند. ولی همانطور که بیان شد در صورت گسترش بیشازپیش مهاجرت و تبدیل آن به «فرهنگ مهاجرت» این گروهها نیز بهتدریج وارد دامنه تأمل و تصمیم در خصوص مهاجرت خواهند شد.
برخی از افرادی که مهاجرت کردهاند فیالبداهه و در لحظه برای مهاجرت تصمیم نگرفتهاند. توضیح بیشتر آنکه، تصمیم به مهاجرت هم یک پروژه است و هم یک پروسه. ایده مهاجرت از جایی به ذهن افراد مینشیند، درگیری با این ایده ادامه مییابد، افراد ماندن یا رفتن را سبکسنگین، و در نهایت؛ آن تصمیم نهایی را اخذ میکنند. کنجکاویها و گفتگوهای پراکندهام با ایرانیانی که مهاجرت کردهاند نشان میدهد که هر کدام از آنان با دیدن اتفاقها، وقایع، حوادث، و رویدادهایی آن «تصمیم نهایی» را اتخاذ کردهاند. آنان در مسیر چالش با ایده رفتن یا ماندن به سر میبردند؛ ولی رویداد، واقعه یا خبری بهعنوان تیرخلاص عمل کرده و آنان را از موقعیت «معلق» به موقعیت «مطمئن» سوق داده است.
روزی با یکی از همکاران دانشگاهیام که در عرصه صنعت آب شناخته شده بود صحبت میکردم. دریغ و درد که ایشان هم اکنون در خصوص روشهای حل مشکل کمآبی در برخی از ایالتهای امریکا به سازمانهای مسئول آن کشور مشاورههای اثربخشی میدهند. از ایشان در خصوص موضوع همین نوشته کوتاه پرسیدم.
گفتم: «همیشه میگفتی که با موضوع رفتن یا ماندن در ایران درگیری. ولی چه چیزی باعث شد تا اون تصمیم نهایی رو بگیری؟»
گفت: «اسیدپاشیهای زنجیرهای اصفهان!»
ادامه داد: «من دختر کوچک دارم. راستش خیلی ترسیدم. نگران آینده دخترم شدم.»
با ایرانیان دیگری هم دراینخصوص صحبت کردهام. آنان هم روزی جزو معلقها، مردّدها و مسکوتها بودند. ولی واقعهای، اعلام موضعی، حرفی و حدیثی آنان را به تصمیم نهایی رسانده است، عاملی که آن را «ایکس فکتور» مهاجرت مینامم. به این دلیل میگویم ایکس فکتور چون از قبل مشخص و معین نیست. میتواند دالان حجاب در ایستگاه مترو باشد، میتواند جملهای در صداوسیما باشد که به ایرانیان فرهیخته میگوید «اگر دوست ندارید جمع کنید و بروید» و یا میگوید «مملکت مال حزباللهیهاست». میتواند یک ویدئوی کوتاه در شبکههای اجتماعی باشد که برخورد نسنجیده با دختری نوجوان بهخاطر حجاب را نشان میدهد، میتواند برکناری رئیس یک دانشگاه معتبر کشور بهخاطر جشن فارغالتحصیلی متفاوت دانشجویان آن دانشگاه و یا لغو کنسرت علیرضا قربانی بهخاطر وجود نوازنده زن در گروه موسیقیاش باشد.
هر کدام از این رویدادها که شاید از نگاه مقامات این کشور موضوعاتی فرعی و پیشپاافتادهاند تعدادی از ایرانیانی را که در موقعیت «شک و تردید» برای مهاجرتاند به موقعیت «یقین» میرساند.
*عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان
۲۳۳۲۳۳
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰