سپهر ستاری: تیم ما با نتیجه 43 بر 7 از بریتانیا جلو بود و زمان مسابقه با مالکیت تیم ملی فیجی در نیمه زمین حریف میگذشت. ما در آستانه کسب مدال طلای المپیک 2016 ریو در رشته راگبی هفت نفره قرار داشتیم؛ اولین مدال تاریخ کشور فیجی در المپیک!
بدون شک این اوج دوران حرفهای من به عنوان سرمربی وقتِ تیم ملی راگبی هفت نفره فیجی تاکنون بود. در بازگشت به جزایر زیبای اقیانوس آرام؛ جوایز بسیاری انتظارمان را میکشید؛ جایی که به مناسبت این قهرمانی 3 روز تعطیل اعلام شد تا مردم بتوانند با فراغ بال هر آنگونه که دوست دارند به شادی بپردازند. من نیز از این مزایا بیبهره نماندم. ضمن اینکه از طرف دولت یک زمین به من اهدا شد که مشرف به آبشار بود؛ درست در بالاترین نقطه. جایی که میتوانستم از انعکاس نور خورشید در «مدال افتخار» که توسط دولت به من اهدا شده بود، نهایت لذت را ببرم. هر جا قدم میزدم مورد تقدیر و لطف مردم قرار میگرفتم و این احساسیست که تا لمسش نکنید نمیتوانید در خصوص میزانِ منحصربفرد بودنش، درک صحیحی داشته باشید.
ما توپ را بین خودمان رد و بدل میکردیم تا زمان بازی به اتمام برسد. خوب به خاطر دارم که برای چند ثانیه کوتاه عصبی شدم؛ من میخواستم جریان بازی ادامه پیدا کند و بازیکنانم به هنرنمایی خود ادامه دهند. دوست نداشتم زمان مسابقه به آن شکل سپری شود. رک بگویم؛ اصلاً برای شنیدن سوت پایان مسابقه و قطعی شدن بردمان ثانیهشماری نمیکردم چرا که میخواستم تا جایی که ممکن است در آن لحظات زندگی کنم چون میدانستم چقدر کمیاب و باارزش هستند.
در کمتر از سه سال، ما تیمی غیرحرفهای و از همگسیخته را به تیمی تبدیل کرده بودیم که عناوین جهانی را پشت سر هم درو میکرد و به عنوان بالاترین و محبوبترین تیم به المپیک ریو راه یافته بود. مشکلات اقتصادی، بیماری و یک طوفان ویرانکننده، چند ماه پیش از شروع مسابقات همه ما را در هم کوبید و جزیرهها، خانههای بازیکنان و تمام چشماندازها را نابود کرد. پس از مسابقه در رختکن، مردان خستهای با لباسهای اغشته به گل و عرق روی زمین نشسته بودند و اشک میریختند؛ یک احساس خشنودی توام با خستگی و حیرت از تحقق یک رویایی باورنکردنی. میتوانستید احساس غرور و افتخار را در چشمان تکتکشان ببینید.
بنابراین زمانی که از من سوال میشود «بردن مدال طلای المپیک چه حسی دارد و معنایش چیست؟» برای چند دقیقه، دچار تضاد و دوگانگی میشوم. من چند ثانیه پس از فتح یک مسابقه، دیگر مربی برنده نیستم و مجبورم به یادگیری ادامه دهم، سخت تلاش کنم و چالشهای جدیدی را به آغوش بکشم. تنها در این صورت است که «موفقیت» تمایل پیدا میکند تا یک بار دیگر از کوچه شما بگذرد. اما آویختن مدال ارزشمند طلای المپیک بر گردن، یک مسئولیت بزرگ است؛ از آن لحظه به بعد تمام عملکرد شما به عنوان یک مربی زیر دقیقترین ذرهبینها قرار میگیرد و این خود شما هستید که باید نواقص را زودتر از بقیه ببینید؛ در غیر این صورت سقوطی باورنکردنی را تجربه خواهید نمود.
برای بازیکنان تیم ملی فیجی اما این مدال درست همانند شکستنِ سقفِ شیشهای بالای سرشان بود؛ سقفی که باعث میشد خود را محدود کنند، سقفی نامرئی که آنها را از بلندپروازی وا میداشت. تکتک بازیکنان حاضر در تیم راگبی هفتنفره، بعد از این مدالِ خوشرنگ و لمس این افتخار مثالزدنی، به الگوی کودکان و نوجوانان کشورشان تبدیل شدند؛ درست همانند یک نقشه جادویی برای نشان دادن مسیر صحیح دستیابی به گنجی بزرگ در مرتفعترین قلههای افتخار.
آنها الهامبخش مردمان کشوری شدند که سالهای سال، خود و تواناییهای واقعیشان را باور نداشتند. بازیکنان تیم راگبی یک مثال واقعی از این درس بینظیر بودند که «اجازه ندهید گذشته برای آینده شما حکم کند»! یک مثال غیرقابل کتمان برای ملتی که شاهد تبدیل شدن چند نفر از هموطنانشان از یک فرد روستایی یا یک هممدرسهای به «قهرمان المپیک» بودند. در آن زمان به مدت سی دقیقه – پس از پایان فینال – کلمه «فیجی» بیشترین کلمه جستجو شده در گوگل بود؛ باورتان میشود؟
پس از آن فینال، اولین مسابقه راگبی برگزار شده در سطح کشور، یک بازی در سطح مدارس دخترانه بود اما در استادیوم جای سوزن انداختن پیدا نمیکردید! مردم فقط میخواستند دور هم جمع شوند و باز هم شانهبهشانه یکدیگر جشن بگیرند! جشن در کنارِ ورزشی که به آنها اولین طلای المپیک را هدیه داد. ملتی که در نهایت تصمیم گرفتند کودتاها، بلایای طبیعی و انتخابات مشکوک را در گذشته خاک کنند و دست «اتحاد» به یکدیگر دهند. این قدرت واقعی یک مدال طلای المپیک است!
نویسنده: بن رایان
مترجم: سپهر ستاری
258 41
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰