آن بزرگان در آن روز و بر آن سکو و صحنه جمع شدند و از جایگاه بلند شکرخواه گفتند و او را استاد خود خواندند؛ اگرچه چند دهه یار و رفیق و همکار هم بودند. این مرامی است که دوستان دارند و قدر یکدیگر را میدانند؛ اما شکرخواه در تمام این سالها چه کرد؟ که با جوانی بخشی از روزنامهنگاران گره خورد و پسازآن دو نسل از روزنامهنگاران بخشی از تربیت رسانهایشان را مدیون او هستند. مرده ریگ شکرخواه چیست؟
بازی کردن با اسم نامآوران بعضی مواقع جواب میدهد و گاه در حد یک لطیفه بیمزه باقی میماند ولی اگر بخواهم با نام یونس شکرخواه تصویر بسازم بهواقع او از دهان نهنگ بیرون آمده است، نهنگی که برای جوانان این حرفه ناشناخته و برای مدیرانی که چشم به آینده نداشتند، مشکوک، تاریک و کور بود. او آن زمان از آینده میآمد. آیندهای که زیرساختهایش برای کشور فراهم نبود اما او و دیگرانی که از دل آن نهنگ آمده بودند آن را همچون روز روشن میدیدند که جهان آینده به کدام سمتوسو خواهد رفت و شکل و ابعادش چگونه است.
آن نهنگ و آن جهان آینده که همه جهان و صدالبته روزنامهنگاری و از آن مهمتر اطلاعرسانی را دگرگون خواهد کرد، جهان بر بستر وب بود. او مخالفان بسیاری پیش رو داشت، ناباورانی که به عصر کاغذ و اطلاعرسانی محدود و قطرهچکانی چسبیده و محال بود باور کنند در کمتر از دو دهه هر آدمی در هر گوشه دنیا میتواند یک مرکز اطلاعرسانی از وضعیت خود و دیگری باشد. کسانی که باور داشتند، امکان ندارد بنگاههای خبری بزرگ با وضعیت جدید به رکود و تزلزل کشیده شوند و برای انتقال پیام مجبور باشند تا اطلاعات عادیترین شهروندان را راست آزمایی کنند و منبع خبر بدانند.
آنچه شکرخواه درسش را میداد و از آن برای دانشجویان و روزنامهنگاران مشتاق آن روزها تصویر میکرد، سالها بعد در موصل تحت اشغال داعش عینیت یافت. «چشم موصل» که نابترین لحظات زندگی و مرگ در این شهر تباه شده را روایت میکرد و یکی از منابع اصلی آگاهی از آن سرزمین تاریخی تحت اشغال شد. سالها بعد از پایان یافتن اشغال موصل معلوم شد چشم موصل «عمر محمد» جوان شجاعی است که در دوران سلطه داعش بر موصل آخرین اخبار و اطلاعات را از این شهر مخابره میکرد و ابعاد هولناک اقدامات داعش را برای جهانیان به رشته تحریر درمیآورد و در شبکههای اجتماعی فیسبوک و توییتر به اشتراک میگذاشت. عمر محمدها و چشم موصلها بارها و بارها در تمامی نقاط دنیا تکرار شد و ما از چشم آنان جهان را دیدیم که به واقعیت نزدیکتر بود.
دومین اثری که او بر روزنامهنگاران نسل بعد از خود گذاشت، آزاد کردن نوشتن از قیود خسته خبرنویسی «سخت» بود. البته که کسانی دیگر در اشکالی دیگر هم این نکته را گفته بودند؛ اما او نرم نویسی و خبر نرم که با تصویر و تصویرسازی از واقعه آغاز شده جان میگرفت تا با دادهها و اطلاعات سخت، را تئوریزه کرد و سامان داد. بهرهگیری از تخیل تا آنجا که به مستندات خبر جان دهد و واقعیت را مخدوش نکند، نزدیک شدن به سوژه و روایت از زوایای متفاوت از جمله تکنیکهایی بود که او تدریس کرد و به اصول این نوع روزنامهنگاری تبدیل شد.
یکی دیگر از سرفصلهای کار او فلسفه خبر به معنای پاسخ به چیستی، چرایی و چگونگی پدیده بود. کتابها، گفتوگوها و تحلیلهایش پاسخی به پرسشهای بنیادی این حرفه است. تلاش برای تحقق آزادی بیان فارغ از الفاظ تو خالی دهان پرکن، بخشی از این پروژه بود، چراکه چیستی روزنامهنگاری در هر شکلش مشروط و منوط به تحقق بیان آزادانه و چرخش بدون حبس، حصر و سانسور اطلاعات است.
وگر چو یونس رستی ز حبس ماهی و بحر
بگو که معنی آن بحر و موج و جوش چه بود
این بیت مولانا کاری است که یونس شکرخواه و همنسلان او کردند.
۵۷۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰