خانقاه به محل اقامت، عبادت، انجام مراسم آیینى، آموزش و تعلیموتربیت اهل تصوف گفته میشود؛ صوفیان در سراسر جهان اسلام با اهداف گوناگون دینی، تربیتی و اجتماعی در این مکانها گردهم میآیند. پس از ورود اسلام به ایران نیز در جایجای کشور بناهایی با عنوان خانقاه ساخته شد که همچنان، برخی از آنها دایر هستند و اهل تصوف به فعالیت خود در آن ادامه میدهند.
ایجاد نخستین نظام خانقاهی در ایران را به «شیخ ابو سعید ابوالخیر» عارف و شاعر مشهور ایرانی نسبت میدهند و علاقه به تصوف و گسترش خانقاهسازی در کشور نیز در زمان ایلخانان مغول انجام پذیرفت.
خانقاهها آداب ویژهای دارند و هریک از اهالی خانقاه به تبع نقش خود، وظیفهای بر عهده خواهد داشت؛ در این میان، پیر خانقاه از جایگاه ویژهای برخوردار است و دیگر صوفیان تحت تعلیموتربیت وی قرار دارند. در ادامه این نوشتار با تعریف خانقاه، تاریخچه آن در ایران و تعدادی از خانقاههای معروف کشور بیشتر آشنا خواهید شد.
آنچه درباره خانقاه در این نوشتار خواهید خواند:
خانقاه چیست؟
منبع عکس: istockphoto؛ نام عکاس: ناشناس
خانقاه محل سکونت و عبادت صوفیان و مرکز تجمع آنان به شمار میرود؛ مکانی که تعالیم دین و اصول طریقت آنان، یادگیری مبانی تصوف از حدیث و تفسیر و کلمات مشایخ و نیز ریاضت، مراقبت و تهذیب نفس صوفیان در آن انجام میگیرد. این مراکز در بدو تاسیس، علاوه بر محل سکونت درویشان مقیم، اقامتگاهی رایگان برای مسافران، غریبان و دیگر صوفیانی بود که نیاز به مکانی موقت جهت استراحت و غذایی مناسب برای خوردن داشتند. چنانچه شخصی به نام «ابو عبدالله مقدسی»، نویسنده و جهانگرد مسلمان نیز در کتاب خود «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» به آن اشاره کرده است:
در مجالس دعوت شدم و سخن گفتم و با صوفیان و خانقاهیان آش و ترید خوردم.
در کتاب «عوارف المعارف» اثر «شهابالدین یحیی سهروردی» نیز به تغذیه صوفیان چنین اشاره شده است:
اجتماع در هنگام طعام مستحب است و صوفیان در رباطها و مراکز دیگر دارای چنین روشی هستند.
گفته میشود خانقاهها که در ابتدا تنها کاربری اقامت و تغذیه داشتند، به مرور زمان تکامل یافته و به مرکز رسمی و تربیتی در اغلب سرزمینهای اسلامی تبدیل شدند؛ کانونهای فعالی که به تعلیموتربیت اخلاقی و نیز چلهنشینی و سماع صوفیان میپرداختند؛ اما همچنان علت وجودی نخستین خود را بهعنوان «مرکز اقامت و تغذیه» بهشکل برجستهای حفظ کرده بودند. چنانچه نقل است عمده درآمد و موقوفات خانقاهها برای طعام درویشان و صوفیان خرج میشد.
منبع تصویر: rizqankareem؛ نام تصویرگر: ناشناس
جان اسپنسر تریمینگهام (John Spencer Trimingham) محقق و اسلامشناس برجسته بریتانیایی قرن بیستم، در کتاب خود «The Sufi orders in Islam» خانقاه را چنین معرفی میکند:
یک ساختمان که چند اتاق در پیرامون آن وجود داشت و مرشد و مریدان در آنجا جمع میشدند و به نماز و نیایش و مجلس گویی و سماع و مباحث عرفانی میپرداختند.
بر اساس تعاریف بالا، خانقاهها همواره محل تجمع سالکان بودند که مرشد و رهبر در مرکز قرار میگرفت و گروه صوفیان در اطراف وی حلقه میزدند. اجرای برنامههایی چون ریاضت، سیروسلوک عرفانی، خداشناسی، تبلیغ اندیشهها و ارشاد و هدایت، از جمله برنامههای مشخص این مراکز دینی به شمار میرفت.
خانقاه به چه معنی است؟
منبع عکس: istockphoto؛ نام عکاس: ناشناس
خانقاه به عناوین متعددی چون خانگاه، خانهگاه، خوانگاه، خوانگه، خانجاه، خانقه، خانگه، خونگاه، خوردنگاه، خورنگاه، خورنگه، خوردگاه، خوردگه، خورنقاه، خرنقاه، خونقاه و خونگاه در کتب و منابع گوناگون ثبت شده است. جمع این کلمه نیز معمولا بهصورت «خانقاهات» مورد استفاده قرار میگرفت.
بسیاری از کارشناسان، این کلمه را مرکب از دو واژه «خان» یا «خوان» و «گاه» میدانند که واژه اول بهمعنای خانه، کاروانسرا و معبد (و گاه در صورت مشابه و معنای متفاوت سفره، طبق و ایوان) و پسوند «گاه» به معنی جا و مکان تعبیر میشود؛ پسوندی که بهصورت «قاه» و «جاه» معرب شده است و در نهایت، شکل عربی شده این کلمه در زبان فارسی بهشکل «خانقاه» به کار میرود.
در کتابهای متعدد فرهنگ فارسی نیز کلمه خانقاه را در معانی نزدیک به هم به کار بردهاند؛ برای مثال، استاد علی اکبر دهخدا در لغت نامه خود، این کلمه را (با استناد به سایر کتب و فرهنگهای فارسی و عربی) محل اقامت درویشان و صوفیان معنا کرده است.
برخی نیز بر این عقیدهاند که از آنجایی که در زبان فارسی، خورنگاه و خورنگه به «محل و جای تغذیه» اشاره دارد و از طرفی «خان» بهمعنای حاکم و سلطان به کار میرود، پس خانقاه یا خونقاه «جای طعام سلطان» معنا میشود. نویسندگان قدیم عرب نیز واژه «خورنق» را معرب شده کلمه «خورنه» دانستهاند و کل واژه را «جایگاهی که شاه در آن خوراک میخورد» ترجمه کردهاند.
منبع عکس: istockphoto؛ نام عکاس: ناشناس
دکتر محسن کیانی در کتاب «تاریخ خانقاه در ایران» در تعریف واژه خانقاه از قول «تقیالدین احمد بن علی مقریزی» نویسنده و تاریخنگار برجسته مصری در قرن هشتم و نهم هجری قمری چنین مینویسد:
خوانک جمع خانکاه و آن کلمهای فارسی است به معنی خانه و نیز گفتهاند که اصل آن خونقاه است؛ یعنی جایی که سلطان در آنجا طعام میخورد. واژه خوانک در حدود قرن چهارم هجری قمری در اسلام پیدا شد و محل عبادت و خلوت صوفیان بدان موسوم شده است.
با این حال، تعابیر خاص دیگری نیز برای واژه خانقاه وجود دارد؛ مثلا در فرهنگ آنندراج چنین آمده است:
خورنگاه و خورنگه و خورنه به معنی پیشگاه و ایوان که جای افتادن «خور» باشد و «خورنق» معرب خورنه و خورنگه است. چه ملوک فارس در بارگاه و پیشگاه ایوان در برابر آفتاب، نان و خورش میخوردهاند؛ به سبب حرمت آفتاب، در آفتاب غذا خوردن را سبب پاکی و طهارت و شرافت آن میدانستهاند.
در میان تعابیر تقریبا مشابه اغلب بزرگان، «یاقوت حموی» مورخ و جغرافیدان عربزبان قرن هفتم هجری قمری نظری کاملا متفاوت داشت و در تعریف خانقاه چنین میگفت:
خانقه تانیث خانق و آن پرستشگاه کرامیان در بیتالمقدس است.
بعضی از کتب و منابع موجود نیز واژه خانقاه یا خانگاه را به معبد مانویان و بوداییان نسبت میدهند و معانی و تعابیر فوقالذکر را رد میکنند. برای مثال در کتاب حدود العالم آمده است:
سمرقند شهری بزرگ و آبادان است و اندروی خانگاه مانویان است و ایشان را نغوشاک خوانند.
با این حال، دکتر کیانی بر این عقیده است که چنانچه احتمال داده شود که خانگاه به معنی خوردنگاه باشد؛ چون طبقه برگزیدگان آیین مانی برای تبلیغ دین خود در سفر دائمی به سر میبردند و طبق حکم دینی خود، از تهیه و خوردن خوراک منع شده بودند، دیگران باید غذا در دهان آنها میگذاشتند. ازاینرو، این احتمال دور نیست که در معابد آنان، اتاق مخصوصی برای این کار وجود داشت که به آن محل «خوانگاه» میگفتند. بنابراین و با استناد به همه تعابیر موجود، وی در باب معنی نهایی واژه خانقاه در کتاب خود چنین مینویسد:
سرانجام پذیرفتنی است که کلمه خانقاه از واژه «خانه» بهعلاوه «گاه» ترکیب شده است و این معنی به مقصود نزدیکتر است. پس باید گفته شود خانقاه یعنی محلی که دارای حجرههای متعدد بوده و برای اقامت درویشان و گذریان و مسافران آماده میشده است.
این نکته بدیهی است که وقتی کسی در جایی اقامت میکند؛ بهطور طبیعی به خوراک نیز نیاز دارد و معمولا، صاحب خانه این کار را بر عهده میگیرد. پس، خانقاه ناگزیر جایی بوده است که کسانی در آنجا سکنی گزیده و بدانها خوراک نیز داده میشد و این کار در طول زمان، همچنان پیگیری و دنبال شده و تکامل یافته است.
پیر خانقاه کیست؟
تصویر صفی علیشاه در خانقاهش؛ منبع عکس: فرارو؛ نام عکاس: مهدی صالحی
ساکنان خانقاه به سه گروه اصلی شیخ، مرشد یا پیر، صوفیان مقیم و صوفیان مسافر تقسیم میشوند که در این میان، پیر خانقاه در راس آنان قرار دارد. پیر یا شیخ خانقاه، چنانچه از نامش بر میآید، مراد و اسوه سالکان است و بر احوال و رفتار مریدان خود نظارت میکند. وی علاوه بر هدایت و تربیت صوفیان، به حل اختلافات میان اهل خانقاه میپردازد و بهطور کل، بدون اجازه او هیچ کاری انجام نمیشود.
«پیر خانقاه» مقتدا و رهبر سایر صوفیان است که خود باید مراحل سیر و سلوک را طی کرده و واجد شرایط و صفات خاصی باشد
پیر خانقاه علاوه بر قدرت رهبری، خود باید صفات و معیارهای خاصی داشته و مدارج سیروسلوک را بهطور کامل طی کرده باشد تا مریدان نیز از مصاحبت و مشاهده رفتار و کردار نیک او تحتتاثیر قرار بگیرند و با اقتدا به پیر، مسیر عرفانی را بهدرستی پشت سر بگذارند.
شیخ نجمالدین رازی از عارفان بزرگ قرن هفتم هجری قمری در کتاب «مرصاد العباد من المبدا الی المعاد» درباره مقام پیر خانقاه و شرایط احراز این مقام چنین مینویسد:
شرایط مقام شیخی در حد و حصر نیاید ولی شیخ باید به ۲۰ صفت متصف باشد که عبارت است از:
- علم شریعت بداند.
- اعتقاد اهل سنت و جماعت داشته باشد.
- سخی باشد تا به مایحتاج مرید قیام تواند کرد و مرید را از ماکول و مشروب و ملبوس ضروری فارغ دارد.
- دارای عقل دینی و عقل معاش باشد.
- شجاع و دلیر باشد و از سخن خلق نیندیشد.
- عفیفالنفس باشد.
- دارای علو همت باشد و به دنیا التفات نکند.
- بر مرید مشفق باشد.
- حلیم و بردبار باشد و زود در خشم نشود.
- دارای خوی عفو باشد.
- دارای حسن خلق باشد.
- دارای خوی ایثار باشد و مصالح مرید را بر مصالح خویش ترجیح دهد.
- دارای کرامت باشد.
- دارای قدرت توکل باشد.
- تسلیم حق باشد.
- به قضای حق راضی باشد.
- با مریدان به وقار و حرمت رفتار کند.
- دارای سکون و آرامش باشد.
- ثابت قدم باشد.
- دارای هیبت باشد.
پس چون شیخ بدین کمالات و مقامات و صفات متحلی و متخلق باشد، مرید صادق به اندک روزگار در پناه ولایت او به مقصد و مقصود میرسد.
منبع تصویر: Reddit؛ نام تصویرگر: ناشناس
در دیگر کتب عرفانی نیز ضمن اشاره به معیارهای فوق، صفات دیگری نیز برای پیر خانقاه ضروری شمردهاند. برای مثال، گفته میشود که شناختن استعداد مریدان از صفات ضروری شیخ است تا برای هریک از آنان، وظیفهای مناسب حالشان معین کند و در پیمودن منازل مختلف سلوک، رهبری و هدایت ایشان را بر عهده بگیرد. وی باید در این راه، بهتدریج صفات ناپسند مریدان را دور کرده و در مقابل، صفات پسندیده و اخلاق نیکو را در آنان نهادینه سازد.
هریک از مربیان و مشایخ خانقاه، بر اساس تخصص و وظایف خود، بخشی از تعلیموتربیت مریدان را بر عهده میگیرد. ازاینرو، عناوین مختلفی برای شیوخ خانقاه مشخص شده است که پیر طریقت، پیر خرقه، پیر صحبت، پیر مقراض، پیر تعلیم، پیر تربیت، پیر دلیل، پیر نظر، پیر تکبیر، پیر ارشاد و پیر توبه از جمله این القاب به شمار میروند. در این میان، «پیر خرقه» نزد سالکان از اهمیت بسزایی برخوردار است و در قوانین خانقاه، خرقه عامل پیوند و رابطه اتصال مرید و مراد معرفی میشود. از این جهت، تقریبا تمام مشایخ، وجود پیر خرقه را برای وابستگی مریدان به مسلک تصوف ضروری میدانند.
آداب و اعمال خانقاه
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
آداب و اعمال خانقاه، خاص و بسیار مفصل است و علاوه بر آیین و مناسک معمول مسلمانان، اصول خاص صوفیان را نیز در بر میگیرد. این آداب و اصول از قرن پنجم هجری قمری افزایش یافت. صوفیان زندگی جمعی دارند که تابع قوانین و قواعد داخلی (درون جمع) و خارجی (پیوند با بیرون جمع) است.
عالمان و عارفانی چون غزالی و خواجه عبدالله انصاری، آداب و رسوم صوفیان را بهطور خلاصه اینگونه معرفی میکردند:
صوفی باید دل از بایست این جهان بیرون کند و بهجای خالی نشیند و چشم فراز کند و حواس را معطل کند و دل را با علم ملکوت مناسبت دهد و از مشغله دنیا بپردازد. او باید قرآن به اندیشه بخواند و شکم تهی بدارد و شب را به قیام و زاری زنده بدارد؛ به ذکر و فکر و علم و عمل مشغول باشد.
مردم را به خود راه ندهد و از اخبار و اراجیف شهر نپرسد و حال مردمان نپرسد، با نیکان و صوفیان بنشیند و با پیران ملاقات کند. او باید به چیزی مشغول باشد که در آن راحت خلق باشد؛ چون خدمت صوفیان و فقها و درویشان.
درویشان باید دست و دل از شغل دنیا بشویند و باید در جایی مجتمع باشند تا یکدیگر را به عبادت تشویق و دعوت کنند و هم توانگران آنها را بشناسند و به آنان نان و جامه بدهند.
منبع تصویر: muslimmatters؛ نام تصویرگر: ناشناس
در باب آداب خانقاهی در کتاب تاریخ خانقاه در ایران به نقل از «اسرارالتوحید» نیز چنین آمده است:
شیخ یک روز سخن مترسمان می گفت… پس ابوبکر مودب گفت: برخیز و دوات و کاغذ بیاور تا از رسوم و عادات خانقاهیان فصلی بگویم. چون دوات و کاغذ بیاوردند، شیخ گفت: بنویس… و بدان که اندر عادات و رسوم خانقاهیان ۱۰ چیز است که بر خود فریضه دارند به سنت اصحاب صفه رضی الله عنهم و خانقاهیان را، صوفی، بدان گویند که صافی باشند و به افعال اهل صفه مقتدی باشند؛ اما این ۱۰ چیز که بر خود فریضه دارند در موافقت کتاب خدای تعالی سنت مصطفی (ص) بود:
۱- خود و جامه هایشان را همیشه پاکیزه نگاه دارند.
۲- در مسجد یا جای مقدس دیگری برای یاوهگویی ننشینند.
۳- نمازشان را بهطور دستهجمعی انجام دهند و اول وقت.
۴- در شب نماز بسیار گزارند.
۵- سحرگاه استغفار و دعا کنند.
۶- بامدادان چندانکه توانند قرآن بخوانند و تا آفتاب بر نیاید، حدیث نکنند.
۷- بین نماز عصر و خفتن، خود را با تکرار چند ذکر مشغول کنند.
۸- تمام آنهایی که به جمعشان میپیوندند، بپذیرند و رنج آنان را تحمل کنند.
۹- بی موافقت یکدیگر چیزی نخورند.
۱۰- بی دستور یکدیگر غایب نشوند.
علاوه بر این آداب و دستورها، گفته میشود که صوفیان در اوقات فراغت خود باید به سه کار علمآموزی، اشتغال به ذکر و راحتی رساندن به دیگران مشغول باشند.
خانقاه نشینی
منبع تصویر: thehumblei؛ نام تصویرگر: ناشناس
صوفیان آداب ویژهای برای خلوتگزینی و ارتباط با پروردگار دارند که گوشه نشینی یا چله نشینی از جمله این آداب است. چله نشینی که با تعابیری چون چله، چهله و اربعین نیز شناخته میشود؛ چنانچه از نامش بر میآید، به ۴۰ روز اعتکاف، عبادت و ریاضت صوفیان اشاره دارد. در واقع، چله نشینی شیوهای در سیروسلوک و آدابورسوم محافل عرفانی به حساب میآید که در فرهنگهای دینی و عرفانی با عناوین متعدد دیگری چون چله نشستن، عزلت، خلوتگزینی، اعتکاف، ریاضت، مراقبه و رهبانیت از آن یاد میکنند.
در تعریف گستردهتر اما، دو مفهوم عام و خاص برای چله نشینی مطرح شده است. «طاهره کوچکیان» استادیار و «بهناز پیامنی» دانشیار زبان و ادبیات فارسی، در پژوهش خود با عنوان «بازکاوی چلهنشینی در ساختار عرفان اسلامی-ایرانی» چنین آوردهاند:
در مفهوم عام، گوشهگیریهای سالکان در ساختارهای اعتقادی، عرفانی و دینی مورد نظر است تا بتوان با توجه به مرز ظریف بین شیوههای سلوک، محدودهای مشخص برای چلهنشینی متصور شد.
چله نشینی در مفهوم خاص، چله نشستن در زمان مشخص در خانقاه بهمنظور دست یافتن به کمال حقیقت است.
در باب معناشناسی عدد ۴۰ نیز سخنها بسیار است؛ اما این عدد همواره در فرهنگها و باورهای اساطیری، عددی اعجابانگیز به شمار میرفت که بار معنایی ویژهای داشته و در صورت نمادین و با نوعی تقدس، مظهر تکامل شناخته شده است. چنانچه «عبدالصمد همدانی» عالم و متکلم قرن سیزدهم هجری قمری معتقد بود:
عدد اربعین را خاصیتی هست در اکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست.
در فرهنگ عامه مردم نیز عدد ۴۰ اعتبار مخصوصی دارد و از قداست خاصی برخوردار است. برگزاری ۴۰ روز سوگواری در فرهنگ مذاهب اسلام و مسیحیت و یهود، برگزاری مراسم چهلمین روز تولد کودک، ۴۰ کلیدی که نماد گشایش گرههای زندگی است، آیین شب چله ایرانیان در اولین شب زمستان یا گرامیداشت چله کوچک و بزرگ در زمستان، از جمله باورهای باستانی است که همچنان مورد توجه قرار میگیرد. ازاینرو، توجه به عدد ۴۰ در اکثر ادیان، فرهنگها و باورها ریشهای به درازای تاریخ دارد.
در مناسک عبادی صوفیان نیز این عدد خاص کاربرد ویژهای دارد و آنان با توجه به آیات قرآنی، احادیث قدسی و نبوی و روایات اسلامی به چله نشینی مشغول میشوند. چراکه عدد ۴۰ مظهر پختگی و تعالی روح و جسم در انسان و تکامل در موجودات به حساب میآید و مفهوم «صبر» در آزمون دشوار «چلهنشینی» خود را نشان خواهد داد. چنانچه در شرح بر مقامات اربعین دراینباره آمده است:
عارف در دوره تربیت خود، ناگزیر از تحمل ۴۰ روز گوشهنشینی است تا به کمال برسد.
بر این اساس، مفهوم و مقصود چلهنشینی را میتوان در دوری گزیدن از خلق، تمرکز اندیشه بر حقیقت مطلق، بازداشتن ذهن از اشتغالات دنیوی و انسانی، مراقبت و در کنترل گرفتن نفس و ایجاد ظرفیت درونی برای پذیرش فیض حق خلاصه کرد.
منبع عکس: istockphoto؛ نام عکاس: ناشناس
علاوه بر آیینهای کهن بشری و نیز سایر مذاهب و عرفانهای دینی که به گوشهنشینی و ریاضت برای صیقل روح و رسیدن به رستگاری اعتقاد دارند؛ بر اساس آیات قرآنی، خلوتگزینی در اسلام از زمان حضرت ابراهیم (ع) وجود داشت و نقل است که پیامبر اسلام (ص) نیز خلوت را بهمنظور «تکامل و تعالی روح» دوست داشت و قبل از بعثت در غار حرا به خلوت مینشست.
اگرچه «چله نشستن» را برخی به عزلتنشینی و انزوای از خلق و حضور در محضر حقیقت مطلق معنا میکنند؛ اما در عرفان اسلامی، معنای به خصوصی برای آن تعریف میکنند. به عبارت دیگر، تفاوت معنایی مشخصی برای خلوت گزینی و عزلت گزینی به تعبیر عرفا وجود دارد. برای مثال، «شهابالدین سهروردی» فیلسوف نامدار ایرانی در «عوارف المعارف» دراینباره میگوید:
در باب نسبت این دو مفهوم (خلوت و عزلت) به تعبیری میتوان گفت که عزلت، عزلت از خلق و اغیار است؛ در حالی که خلوت، عزلت از نفس است.
در مفهوم خاص عرفانی، فرد به قصد پیراستن از رذالتها و آراستن به کمالات معنوی، آماده دستیابی به کمال روحانی و حقیقت ناب میشود. ازاینرو، صوفیان خلوت گزینی و به تبع آن «چلهنشینی» را ارج مینهند و در این میان، برخی معتقدند که این نوع گوشهگیری و خانقاه نشینی، فارغ از اسلام و تنها رسم متصوفه است. چنانچه در «مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه» آمده است:
شک نیست که خلوت داشتن بدین طریق که رسم متصوفه است، امری محدث است از جمله مستحسنات ایشان، چه در روزگار رسول (ص) جز صحبت، سنت نبوده است و فضیلت آن بر دیگر فضایل راجح آمده و از این جهت، صحابه را به صحبت نسبت کردهاند نه به وصفی دیگر؛ چه هیچ وصف ایشان را ورای صحبت رسول نبوده است…
بعد از آن چون آفتاب رسالت به حجاب غیب متواری گشت، نفوس اصحاب از قید طمأنینت اندک اندک در حرکت آمدند و خلاف و جدال و اختلاف آراء پیدا شد و بإمتداد روزگار به جایی رسید که «صحبت» منغص و مهروب عنه گشت و «خلوت» مرغوب و محبوب شد و طالبان حق از بهر سلامت دین، صوامع و خلوات اختیار کردند.
اهالی خانقاه از گذشته، یک بار در سال به چله مینشستند و ماه ذیالقعده و دهه اول ماه ذیالحجه را بهترین زمان برای این کار میدانستند. در عرفان اسلامی نیز چله نشینی را گونهای اصیل از آداب اعتقادی، مذهبی و عرفانی معرفی میکنند که مقصد مشخصی دارد و اهداف خاصی را دنبال میکند. از جمله این اهداف میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- تسخیر عالم ماوراءالطبیعه
- به خلوت پناه بردن از قیلوقال روزمره
- پیراسته شدن از آلایشها
- آراسته شدن به صفات متعالی
- خالص شدن روح بهمنظور هماهنگی با روح آفرینش
- رسیدن به کمال حقیقی و حقیقت ناب
تاریخچه خانقاه در ایران
منبع عکس: istockphoto؛ نام عکاس: ناشناس
مسلک تصوف حدود سه قرن بعد از تاریخ اسلام به ثبات رسید و در جامعه اسلامی به رسمیت شناخته شد. با این حال و بر اساس اسناد تاریخی موجود، تاسیس اولین خانقاه صوفیان در حدود سال ۱۵۰ هجری قمری و در شهری به نام «رمله» انجام شد. حتی برخی از صوفیان بر این عقیدهاند که اولین خانقاه را باید خانه کعبه دانست و عدهای نیز به مسجد پیامبر اسلام (ص) اشاره دارند که گوشهای در آن معین شده بود و گروهی از صحابه ایشان با عنوان «سالکان طریقت» در آن مکان با پیامبر دیدار و گفتوگو داشتند.
اولین حکومت ایرانی پس از اسلام توسط طاهریان و در آغاز قرن سوم هجری قمری در شهر نیشابور به وجود آمد و ازاینرو، مباحث عرفانی در این شهر بیش از دیگر نقاط خراسان مورد توجه قرار گرفت. در واقع، موقعیت نیشابور در منطقه خراسان، این شهر را به کانون مسائل علمی، فرهنگی اسلامی تبدیل کرد که عرفان و تصوف نیز از جمله این مسائل بودند. تعدادی خانقاه نیز در نواحی مختلف خراسان تاسیس شد؛ اما هیچ یک از آنها رسمیت یا برنامه مدونی نداشتند.
«ابوسعید ابوالخیر» موسس نظام خانقاه در ایران است و خانقاه رسمی او در قرون چهار و پنج هجری قمری در منطقه نیشابور تاسیس شد
شکلگیری رسمی خانقاه در ایران را به «شیخ ابو سعید ابوالخیر» نسبت میدهند. خانقاه ابوسعید در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری قمری در منطقه خراسان و نیشابور به وجود آمد. هرچند چنانچه اشاره شد، پیش از او نیز تعدادی خانقاه (غیر رسمی) به نام برخی از افراد چون خانقاه امام قشیری، خانقاه صندوقی، خانقاه عبدالله باکو و خانقاه عبدالرحمن سلمی در منطقه خراسان تاسیس شده بود؛ اما نخستین خانقاه رسمی و دارای برنامه به شیخ ابوسعید تعلق داشت.
کتابی عربی به نام «السیاق لتاریخ نیسابور» را قدیمیترین منبعی میدانند که در آن ابوسعید ابوالخیر، موسس نظام خانقاه در ایران معرفی شده است. مولف این کتاب، «ابوالحسن عبدالغافر فارسى نیشابورى» از فقها و محدثان شهر نیشابور بود که دراینباره چنین نوشته بود:
او (ابوسعید) نخستین کسی است که خانکاهها و نشستن در آن و لزوم ادب و طریقه و قیام و قعود در آن را بر آن گونه که تا روزگار ما جریان دارد، تاسیس کرده است.
داستانی نیز از شمس تبریزی در مقالات شمس به این موضوع اشاره دارد:
بوسعید جمعی را دید و هفتهای در حیرت ایشان بود. یکی از ایشان از وی چیزی خواست، بوسعید بزودی آن چیز را فراهم آورد و چون نزد شاه قبولی داشت، شاه به او گفت:
موضعی بساز که این طایفه که ایشان را پروای پختن و ساختن نیست، چیزی حاضر باشد، وقتی حاجتشان باشد. خانقاه ساخته است جهت چنین قوم، نه چنین اهل خانقاه که از غم لوت فراغت او ندارند.
«زکریای قزوینی» مورخ، فیلسوف و دانشمند ایرانی قرن هفتم هجری قمری نیز درباره ابوسعید در «آثار البلاد و اخبار العباد» مینویسد:
و او است که طریقت تصوف نهاد و خانقاه بنیاد کرد. سفره را روزانه دو بار بگستردی. رسوم و آداب صوفیان همه بدو منسوب است و همچنین دوری کردن از دنیا. پیران صوفی، همگی شاگردان ابوسعیدند و آداب و رسوم ایشان، همه از پیامبر خدا (ص) به ایشان رسیده است.
در کتاب «اسرار التوحید» نیز به محیط زندگی، اطرافیان، طرز تفکر و روش تربیت ابوسعید ابولخیر در مقام رهبر و مرشدی بزرگ و صوفی وارسته و ممتاز اشاره شده است:
بو سعید در شهر نیشابور در مقام مدیریت خانقاه عدنی کوبان (کویان) بر گروهی از صوفیان پیشوایی دارد و بهصورت یک مدیرفعال و مصمم و رهبری آگاه، بر آنان ریاست میکند و برای زندگی اشتراکی و خانقاهی آنان، برنامهای تنظیم کرده و بایستگیهای مرید و مراد را بیان میکند.
از این جهت، شاید نتوان ابوسعید ابوالخیر را بهعنوان مبتکر کلی و موسس روش خانقاهی معرفی کرد؛ اما وی توانست با رهبری درست خود، نمونه زندگی خانقاهی که تا آن زمان وجود نداشت را در ایران پایهگذاری کند.
منبع تصویر: islamicselfhelp؛ نام تصویرگر: ناشناس
زندگی گروهی آداب مخصوص به خود دارد و باید آزادی، محدودیت و برنامه کار هرکس مشخص باشد. ازاینرو، ابوسعید با تنظیم برنامه، نهتنها سبب استواری بنیان زندگی خانقاه شد، بلکه الگو و سرمشق مناسبی برای خانقاه داران بعد از خود بهجای گذاشت و پس از او، کتابهای بسیاری نیز در زمینه آداب خانقاه در دست تالیف و انتشار قرار گرفت.
گفته میشود که شیخ ابوسعید ابوالخیر هنگام ترک نیشابور، خانقاه را نیز به امان خدا رها کرد و کسی را برای اداره خانقاه خویش در نظر نگرفت. پس از آن، کانونهای خانقاهی در شهرها و مناطق مختلف ایران دایر شد؛ اما در برخی از نواحی بهدلایل مختلفی چون شرایط اقلیمی یا فرهنگی، خانقاه تاثیر و نفوذ چندانی نیافت و پیشرفت نکرد. چنانچه در اغلب شهرهای مرکزی فلات ایران چون قم، قزوین و ساوه نیز کانونهای خانقاهی کمتری به وجود آمد و توجه به عرفان تصوف در این مناطق کمتر از سایر نقاط شد.
در مناطقی که (بدون زمینه عرفانی) کانونهایی شکل گرفت، امروزه در حد یک مهمانسرای رایگان از آن یاد میشود که از محل درآمد عمومی (بیتالمال) و به دستور فرمانروایی ساخته شد و چون از حمایت دائمی برخوردار نبود، در مدت کوتاهی از بین رفت. چنانچه در برخی از کتب چون «تذکرهالشعرا» اثر سمرقندی به این امر (ساخت خانقاه توسط سلاطین) اشاره شده است:
سلطان ابراهیم بن مسعود بن محمود غزنوی (متوفی ۴۹۲ هجری قمری) در مدت ۶۲ سال سلطنت خود، قریب ۴۰۰ خانقاه و رباط و مدارس و مساجد بنا کرد.
خواندمیر، نویسنده و مورخ مشهور شیعه نیز دراینباره مینویسد:
معینالدین ابونصر بن احمد کاشانی وزیر سلطان سنجر در اقطار بلاد و اطراف امصار، مدارس و خوانق و اربطه و بقاع بنا کرد و مستغلات موفور از خالص اموال خویش خریده وقف کرد.
از این جهت، محققان بر این عقیدهاند که در آن روزگار، ساختن کانونهای مورد نیاز اجتماعی چون مراکز خانقاهی، از جمله وظایف فرمانروایان به شمار میرفت؛ اما در برخی از مناطق و بهدلایل مختلف، استقرار و دوام آن پیگیری نمیشد و در نتیجه، مراکز خانقاهی گسترش نمییافت و در زمان کوتاهی از بین میرفت.
منبع عکس:istockphoto؛ نام عکاس: ناشناس
امروزه در برخی از کتابها، تنها اطلاعات پراکنده و مختصری از این نوع کانونهای موقتی در مناطق مختلف ایران چون لرستان، خوزستان و همدان وجود دارد. چنانچه «ابن بطوطه» جهانگرد و سفرنامهنویس نامدار مراکشی از خانقاههای منطقه لرستان چنین میگفت:
در هریک از منازل بین راه کوهستانی لرستان، زاویهای است و هر زاویه شیخی و خدمتکارانی دارد و وسایل پذیرایی از مسافران در آن کانونها آماده است.
تصوف در ایران عصر ایلخانی رواج بیشتری یافت و بر این اساس، تعداد صوفیان و خانقاهها در آن زمان افزایش چشمگیری پیدا کرد
برخلاف روزگار بعد از ابوسعید، تصوف و خانقاهسازی در ایران عصر ایلخانان مغول گسترش بیشتری یافت. فرمانروایان مغول از اهل خانقاه و مسلک آنان بهطرز خاصی حمایت میکردند و وزرای ایرانی ایلخانان نیز ارادت ویژهای نسبت به مشایخ و بزرگان تصوف داشتند؛ ازاینرو، تصوف در این دوره رواج بیشتری یافت، بر تعداد صوفیان افزوده شد و خانقاههای بسیاری در سراسر ایران به وجود آمد.
محققان برخی از دلایل رواج و رونق تصوف و خانقاهسازی در ایران عصر ایلخانی را در موارد زیر خلاصه میکنند:
- دگرگونی اساسی زندگی اجتماعی اقتصادی مردم و سلب توان مادی و معنوی آنان
- تمایل عموم مردم به تهذیب اخلاق و تزکیه نفس و علاقه قلبی آنان به مشایخ و آیین تصوف
- عدم توجه ایلخانان بزرگی چون «غازان خان» به شعر و شاعری و در مقابل میل و علاقه آنان به تصوف و رعایت حال صوفیان
- حمایت صادقانه و موثر وزرایی دانشمند چون خواجه رشیدالدین فضلالله و خواجه شمسالدین محمد جوینی و فرزندان ایشان
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
نقل است که سلطان غازان خان مغول بعد از گرویدن به اسلام، به مسلک تصوف علاقهمند شد و علاوه بر ساخت مسجد جامع، مدارس، دارالشفا و مراکزی از این دست در تبریز، خانقاهی نیز در این شهر بنا کرد و موقوفاتی برای تامین لوازم و مواجبی برای شیوخ و صوفیان در نظر گرفت. وی همچنین در مناطق دیگری چون همدان، فارس، کرمان و آذربایجان و نیز ولایات عراقین، مراکزی بنا نهاد.
دو ایلخان دیگر پس از او (سلطان محمد خدابنده و سلطان ابوسعید) نیز حامی مکتب تصوف و پشتیبان صوفیان بودند و در ساخت خانقاه و رعایت حال اهالی آن از غازان خان پیروی میکردند. از جمله این مراکز «خانقاه سلطانیه» را میتوان نام برد که به دستور سلطان محمد خدابنده ساخته شد و نام آن در کتب تاریخی بسیاری ذکر شده است. احتمال میرود این محل، همان «گنبد سلطانیه» زنجان یا اطراف آن بوده باشد که از آثار مهم معماری ایرانی و اسلامی به حساب میآید و نام آن در فهرست میراث جهانی یونسکو نیز به چشم میخورد.
خانقاههای ایران
خانقاه و آرامگاه صفی علیشاه
- آدرس: استان تهران، شهر تهران، ضلع شمال غربی میدان بهارستان، خیابان صفی علی شاه (مشاهده روی نقشه)
- قدمت: عصر قاجار
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
«میرزا حسن اصفهانی» ملقب به «صفی علی شاه» از بزرگان سلسله نعمتاللهی (قطب دراویش نعمتاللهی صفی علیشاهی) و از مشهورترین مشایخ اواخر عصر قاجار بود. صفی علیشاه حدود دو سال در هندوستان اقامت گزید و سپس به قصد زیارت امام هشتم شیعیان راهی مشهد شد.
وی که زمانی از مریدان «منور علی شاه» قطب سلسله نعمت اللهی به شمار میرفت؛ در سال ۱۲۸۸ هجری قمری به نمایندگی از مرشد خود به تهران مهاجرت کرد و پس از مدتی اقامت در این شهر، سلسله نعمتاللهی صفیعلیشاهی را بنیان نهاد. نویسندهای به نام «تقی تفضلی» در مقدمه دیوان اشعار صفی علیشاه درباره وی چنین مینویسد:
جمعی کثیر به صفی علی شاه ارادت میورزیدند و او را قطب سلسله نعمتاللهی میشناختند. صفی علی شاه مردی دانا و سخنسنج و نیک محضر و خوش صحبت بود و مریدانش از او کرامتها نقل میکنند.
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
سال ۱۲۹۴ هجری قمری «عبدالمحمد میرزا سیفالدوله» یکی از مریدان صفی علیشاه و نواده فتحعلیشاه قاجار، قطعه زمینی به مساحت ۲۰۰۰ ذرع (هر ذرع حدودا معادل ۱۰۴ سانتیمتر است) را در محله بهارستان فعلی (محدوده شاهآباد سابق) به وی واگذار میکند. صفی علیشاه در این زمین اهدایی، خانقاهی وسیع میسازد و پس از مرگ نیز در همین مکان به خاک سپرده میشود.
برخی نیز بر این باورند که در زمان سکونت صفی علیشاه در حیاط شاهی، شخص سیفالدوله بانی خانقاه شد و بعدها، صفی علیشاه بنای خانقاه را به کمک سایر مریدان خود تکمیل کرد و سپس، در این مکان سکنی گزید. شاهزاده قاجار پس از مرگ مرشد نیز مقبرهای با گنبد و بارگاه بر مزار او ساخت و با کاشیکاریها و آینهکاریهای زیبا این مکان را آذین بخشید.
امروزه خانقاه و آرامگاه صفی علیشاه از مهمترین و مشهورترین خانقاههای اهل صوفیه به حساب میآید که محل زیارت پیروان او است و گاه مراسمی نیز از سوی اهالی تصوف در آن برگزار میشود.
این مکان که به «دارالتبلیغ امیرالمومنین» نیز شهرت دارد را اولین خانقاه ثبت شده در شهر تهران معرفی میکنند. دیدار از این خانقاه برای عموم افراد آزاد نیست و برای بازدید باید با تورهای گردشگری مرتبط، هماهنگیهای لازم را به عمل آورد.
خانقاه و آرامگاه شیخ صفیالدین اردبیلی
- آدرس: استان اردبیل، شهر اردبیل، خیابان شیخ صفی، میدان عالی قاپو (مشاهده روی نقشه)
- قدمت: عصر ایلخانی، بازسازی: عصر صفوی
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
خانقاه و بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی از مهمترین اماکن تاریخی شهر اردبیل به شمار میرود که در سال ۱۳۱۰ خورشیدی ثبت ملی شد و سپس، در سال ۲۰۱۰ میلادی در فهرست میراث جهانی یونسکو نیز به ثبت رسید.
«شیخ صفیالدین اردبیلی» عارف و شاعر قرن هشتم هجری قمری، از شیوخ بزرگ صوفیه و نیای بزرگ دودمان صفویان بود که سلسله پادشاهی صفویه نیز نام خود را از او گرفته بودند. شیخ صفی طریقت صوفیانه «صفوی» را بنیان نهاد و پیروان وی «قزلباش» (بهمعنای سرسرخ) نامیده میشدند، چراکه کلاه سرخ دوازده ترکی بر سر داشتند.
صفیالدین اردبیلی خود از مریدان یکی از عارفان معروف آن عصر به نام «شیخ زاهد گیلانی» به شمار میرفت. گفته میشود که حدود چهار سال در پی او میگشت و پس از یافتن مرشد، تا زمان مرگ شیخ زاهد در کنار او بود و فنون طریقت را طی ۲۵ سال از وی آموخت؛ شیخ زاهد نیز صفیالدین را بهعنوان داماد و بعدها جانشین خود پذیرفت.
مقام بلند عرفانی شیخ صفیالدین همواره مورد توجه ایلخانان مغول بود و به اعتبار شیخ زاهد در دستگاه «غازان خان» هفتمین ایلخان ایران نیز قرب و منزلت بسیاری داشت. نقل است که وزیر وقت «خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی» به واسطه ارج و احترامی که برای شیخ صفیالدین قائل بود، هرساله مخارج خانوار او را تامین میکرد. از سوی دیگر، به پسر خویش امیر احمد (حاکم اردبیل) نیز توصیه کرده بود که با مردم اردبیل چنان رفتار کند که شیخ از او راضی باشد.
منابع بسیاری از ارتباط معنوی و دیدار دوستانه شیخ صفی و «شیخ علاءالدوله سمنانی» دیگر عارف مشهور آن عصر یاد میکنند. از جمله آنها، در روضات الجنان و جنات الجنان آمده است:
در مجلسی از مجالس حکام زمان این دو شیخ (صفیالدین و علاءالدوله) حضور یافتند و با هم صحبت میکردند. وقتی که طعام آوردند، شیخ علاءالدوله از آن طعام نخورد؛ اما شیخ صفی آن غذا را خورد. بعد از آنکه از مجلس بیرون آمدند، بعضی از افراد که کارشان فتنهانگیزی و غیبت بود، به خدمت حضرت علاءالدوله آمدند و گفتند:
چگونه است که شیخ صفی از این طعامها خورد؟ مگر وی احترازی از حرام ندارد؟
شیخ علاءالدوله فرمودند:
شیخ صفی دریایی است که به اینها متغیر نمیشود و از کجا معلوم که این طعامها حرام بوده باشد؟
همان شخص به خدمت شیخ صفی آمد و گفت:
شیخ علاءالدوله چرا از این طعام نخورد با آنکه شما خوردید؟
شیخ صفی گفت:
شیخ علاءالدوله شاهباز بلندپروازی است که بر هر مُرداری ننشیند.
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
سلسله صفویه به یاری شیخ صفیالدین به پادشاهی رسید؛ وسعت و اهمیت فرقه صفویه افزایش یافت و از فرقهای صوفیانه به نهضتی مذهبی در اردبیل تغییر هویت داد و در سراسر ایران و سپس در آسیای صغیر و دیگر مناطق گسترش پیدا کرد. شیخ صفی حدود ۳۰ سال از عمر خود را به ترویج علم و هدایت مریدان مشغول بود و بیش از ۱۰۰ هزار شاگرد تربیت کرد. او در واپسین روزهای زندگی به حج مشرف شد و پیش از سفر، پسرش «صدرالدین موسی» را به جانشینی خود انتخاب کرد تا قدرت سیاسی را در دودمان صفوی حفظ کند.
در بازگشت از سفر حج شیخ صفی بیمار میشود و پس از ۱۲ روز تحمل بیماری، صبحگاه ۱۲ محرم سال ۷۳۵ هجری قمری بدرود حیات میگوید و در خانه و خانقاه خویش دفن میشود. جسم شیخ را بنا بر وصیت او در اتاقی نزدیک خلوتخانه و کنار باغچه و حوضخانه دفن کردهاند و در مسیر رسیدن به بقعه از هفت بخش باید گذشت که آن را به مراحل سلوک و هفت وادی عرفان مرتبط میدانند.
کتابخانه، مسجد، چینیخانه، جنتسرا، چلهخانه، شهیدگاه، چراغخانه، مدرسه، آرامگاه، عبادتگاه و مطبخ، از جمله دیگر بخشهای این خانقاه و آرامگاه به حساب میآید. برخی دیگر از شاهان صفوی چون شاه اسماعیل یکم (نخستین پادشاه صفوی) و شاهزادگان آنان نیز در این مکان آرمیدهاند. پادشاهان صفوی بر مزار او بارگاه باشکوهی بنا کردهاند که اکنون به «بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی» شهرت دارد و از بناهای تاریخی باشکوه کشور و شاهکار معماری ایرانی اسلامی در اردبیل است.
خانقاه و آرامگاه علاءالدوله سمنانی
- آدرس: استان سمنان، شهر سرخه، روستای صوفی آباد (مشاهده روی نقشه)
- قدمت: عصر ایلخانی
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
شیخ رکنالدین ابوالمکارم علاءالدوله احمد بن محمد بن احمد بیابانکی سمنانی از عارفان مشهور اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری قمری و از مشایخ بزرگ و نامدار تصوف در ایران بود. وی حدود ۱۰ سال در دستگاه ایلخانی به مشاغل دیوانی و سیاسی اشتغال داشت و ناگهان، بهقول خودش حجاب از پیش چشمانش برداشته شد و به ریاضت و مجاهده با نفس روی آورد. در کتاب کلیات علوم اسلامی درباره وی آماده است:
نخست شغل دیوانی داشت، کناره گرفت و در سلک عرفا درآمد و تمام ثروت خود را در راه خدا داد. کتب زیادی تألیف کرده است. در عرفان نظری عقاید خاص دارد که در کتب مهم عرفان طرح میشود. خواجوی کرمانی شاعر معروف، ازمریدان او بوده و در وصفش گفته است:
هر کو به ره علی عمرانی شد
چون خضر به سرچشمه حیوانی شد
از وسوسه عادت شیطان وارست
مانند علاءالدوله سمنانی شد
علاءالدوله از خانواده ثروتمندی میآمد (پدر و عموی او نیز در دستگاه ایلخانان مغول دارای مقام و منزلت بودند) و به واسطه شغل دیوانی نیز مال و مقام فراوان داشت؛ اما عزت نفس و بی اعتنایی او به مال و مقام در راه رسیدن به مقصود، جایگاه والایی در سیر تفکر عرفانی به او بخشید و نسبت به سایر پیشوایان فکری عصر خویش، برتری ویژهای نزد مردم یافت. چراکه او ثروت کلان خود را وقف فقرا و نیازمندان کرد و به تحصیل علوم دینی روی آورد و بقیه عمر خویش را به ارشاد، عبادت، هدایت و تالیف حدود ۳۰۰ کتاب و رساله صرف کرد.
«دولتشاه سمرقندی» تذکرهنویس و شاعر قرن نهم هجری قمری درباره او میگفت:
شیخ العارف رکن الحق والمله و الدین علاءالدوله و هو احمد بن محمد بن احمد البیابانکی، کمال او از شرح مستغنی است. رسوم صوفیه را احیا کرده و بعد از شیخ جنیدی بغدادی، هیچ کس چون او در این طریق قدم ننهاده است.
علاءالدوله از شاگردان «عزیزالدین فاروبی» و «رشیدالدین ابوالقاسم» بود و فرقه تصوف را نزد «شهابالدین سهروردی» آموخت و با علما و دانشمندان برجستهای چون خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی، شیخ صفی الدین اردبیلی و خواجوی کرمانی دوستی و مراوده علمی داشت. گفته میشود که خواجوی کرمانی از مریدان شیخ بود و دیوان اشعار علاءالدوله نیز به همت وی گردآوری شد.
شیخ علاءالدوله سمنانی حدود سال ۷۲۰ هجری قمری در خانقاه سکاکیه سمنان (منسوب به شیخ ابوالحسن سکاک سمنانی عارف قرن پنجم هجری قمری) معتکف شد و در این مکان به ریاضت پرداخت. او همچنین پس از کنارهگیری از قدرت و در کنار سایر خدمات اجتماعی خود و نیز احیا، ساخت و وقف چند خانقاه، به ساخت و آبادانی منطقهای موسوم به «صوفیآباد خداداد» در سمنان همت گماشت و بسیار به این بهشت فرضی خود علاقه نشان میداد.
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
سالهای پایانی عمر شیخ (احتمالا ۶ سال آخر عمر) در صوفی آباد گذشت؛ در بنایی موسوم به «برج احرار» و در خانقاهی که خود ساخته بود. در نهایت و پس از ۷۷ سال زندگی، جسم شیخ علاءالدوله نیز در همین مکان و بیرون از خانقاه صوفیآباد آرام گرفت.
نقل است که در ابتدا، به دستور «عمادالدین جمال الدین عبدالوهاب» وزیر «سلطان محمد خدابنده» بنایی رفیع و با عظمت از خشت خام در این مکان ساختند و سپس، علاءالدوله خانقاهی بر آن افزود. ازاینرو، بنای خانقاه و آرامگاه شیخ را از یادگارهای ارزشمند معماری دوره ایلخانان مغول میدانند که متاسفانه بخشی از آن ویران شده است و قسمتهایی نیز توسط اداره میراث فرهنگی استان سمنان بازسازی شد.
بنای خانقاه و آرامگاه علاءالدوله شامل دو قسمت میشود؛ بخش نخست، محوطهای مربع شکل هفت متری با راهروها و اتاقهاى متعدد در چهار طرف که در گذشته گنبد عظیمی نیز روی آن قرار داشت و بخش دوم، ایوان آجری بلند آرامگاه که بهسمت مشرق است و دو جرز آجری بلند (بهمعنای ستون آجری در معماری اسلامی) و دو تاق نمای تیزهدار آجرى بدون تزیین را شامل میشود.
مزار جمالالدین عبدالوهاب (بانی اثر) داخل قسمت اول قرار دارد؛ اما امروزه اثری از آن در دست نیست و مزار شیخ علاءالدوله در بیرون ایوان و بر صفحهای بزرگ واقع شده است. این بنای تاریخی در آبان ماه سال ۱۳۱۷ خورشیدی در فهرست آثار ملی ایران نیز به ثبت رسیده است.
خانقاه و آرامگاه شاه نعمتالله ولی
- آدرس: استان کرمان، ماهان، خیابان امام خمینی (مشاهده روی نقشه)
- قدمت: عصر تیموری، گسترش: دوران صفویه و قاجاریه
منبع عکس: wikimedia؛ نام عکاس: ناشناس
ابن عبدالله بن محمد بن عبدالله بن کمال الدین حلبی کوهبنانی کرمانی ملقب به «سید نورالدین» و معروف به «شاه نعمتالله ولی» از شعرا و عرفای قرن هشتم هجری و قطب سلسله نعمتاللهی بود. شخصی که طریقت صوفیان نعمتاللهی را بنیان نهاد و پیروان سایر طریقتها نیز تحتتاثیر او قرار گرفتند.
شاه نعمتالله از پنج سالگی با عرفان و تصوف آشنا شد و علوم مرتبط را در دهه دوم زندگی خود و در مدت هفت سال شاگردی از «شیخ عبدالله یافعی» در مکه آموخت. سالهای زیادی از عمر خویش را در سفر، ریاضت و کسب معرفت گذراند و در نهایت، به سمرقند و سپس به زادگاه تیمور گورکانی رفت و فعالیت خود را آغاز کرد.
افزایش نفوذ شاه نعمتالله در خراسان و دستور خروج او از این منطقه توسط تیمور، پیر طریقت را بهسمت مرو، هرات و سپس کرمان هدایت کرد. نعمتالله در منطقه ماهان کرمان قصد اقامت میکند و ۲۵ سال پایان عمر او در این شهر سپری میشود. برخی معتقدند که اقامت طولانی شاه نعمتالله در این منطقه، شهرت کرمانی را برایش به ارمغان آورده است.
گفته میشود که قطب سلسله نعمتاللهی پس از ورود به منطقه کرمان، اقدامات تربیتی مشایخ پیش از خود را دنبال کرد و به کمک مالی «سلطان اسکندر» نواده تیمور گورکانی در قریه تفت (۳۶ کیلومتری یزد) و سپس در منطقه ماهان، اقدام به ساخت خانقاه میکند. این کار پس از شاه نعمتالله، توسط بازماندگان و مریدان او توسعه مییابد؛ بهطوری که در آغاز عهد صفویه، این کانونها از مراکز مهم خانقاهی منطقه به شمار میرفت. در این میان، برخی از منابع نیز ذکر میکنند که بعد از مرگ شاه نعمتالله ولی، سلسله نعمتاللهی از طریق تنها فرزندش «خلیل الله» به هند انتقال پیدا کرد و در دوره قاجاریه، دوباره به ایران بازگشت و گسترش روزافزون یافت.
عدهای بر این عقیدهاند که اتاق بسیار کوچکی با تاق کوتاه و تحت عنوان «چله خانه» که در بخش جنوب غربی بقعه فعلی شاه نعمتالله قرار دارد، روزگاری به او تعلق داشت و در آن به چله نشینی مشغول میشد. این قسمت از جمله قدیمیترین بخشهای مقبره شاه نعمتالله ولی است و برخی میگویند شاید این اتاق، باقیمانده بنایی از گذشتههای دور باشد که به مرور زمان به رواق اضافه شد.
سرانجام شاه نعمتالله ولی پس از حدود ۱۰۰ سال زندگی در ماهان کرمان درگذشت و در میان باغی در این شهر به خاک سپرده شد. چند سال پس از مرگ وی، گنبد و بارگاهی به دستور «سلطان احمد بهمنی» پادشاه دکن و یکی از مریدان شاه نعمتالله بر مزار او ساختند که بهتدریج و بهویژه در زمان پادشاهان صفوی توسعه یافت. در کتاب «تحقیق در احوال و نقد آثار و افکار شاه نعمتالله ولی» دراینباره آمده است:
نخستین کسی که فرمان داد گنبد و بارگاهی رفیع و مجلل بر مرقد شاه ولی بنا کنند، سلطان احمد شاه بهمنی پادشاه دکن هندوستان بود که از مریدان و هواخواهان خاص او به شمار میرفت.
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
کتیبه کهن و تاریخی بسیار گرانبهای سر در مزار شاه نعمتالله ولی که یادگار اخلاص و ارادت بی شائبه سلطان احمد شاه و فرزند او به آن عارف بزرگ نامی است، هنوز هم پس از پنج قرن و نیم، زینتبخش آستان شاه ولی است.
مقبره شاه نعمتالله که احتمال میرود بخشی از آن، زمانی به خانقاه این عارف متعلق بوده باشد؛ در ابتدا تنها یک بنای چهارگوش با گنبدی بلند بود که امروزه به «گنبدخانه» مشهور است و احداث اولیه آن در دوره تیموری و در سالهای ابتدایی مرگ شاه نعمتالله اتفاق افتاد. مقبره بهتدریج و در دورههای مختلف تاریخی گسترش پیدا کرد و تزئیناتی بر آن افزوده شد و در نهایت، اکنون این بنای تاریخی زیبا مساحتی حدود ۳۵ هزار متر مربع را در بر میگیرد.
مقبره شاه نعمتالله ولی در دی ماه سال ۱۳۱۰ خورشیدی در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید و اکنون، بهعنوان یکی از مهمترین جاذبههای تاریخی استان کرمان و از جمله مشهورترین مکانهای اهل تصوف در ایران شناخته میشود.
خانقاه و آرامگاه بایزید بسطامی
- آدرس: استان سمنان، شهرستان شاهرود، بسطام، میدان آزادی، مجاور مسجد جامع و مدرسه شاهرخیه (مشاهده روی نقشه)
- قدمت: پیش از عصر سلجوقیان، توسعه: عصر ایلخانی به بعد
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
ابویزید طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان بسطامی ملقب به «سلطان العارفین» و مشهور به بایزید بسطامی، از بزرگان اهل تصوف و عرفان اسلامی و بزرگترین عارف قرن سوم هجری بود. او نواده یک خاندان زرتشتی به شمار میرفت که پس از اسلام آوردن «سروشان» جد بایزید و از موبدان زرتشتی، به خانوادهای مسلمان تبدیل شده بودند. درجه عرفان بایزید را به حدی توصیف میکنند که سرآمد روزگار خویش شناخته میشد و «شیخ جنید بغدادی» از عرفای بزرگ جهان اسلام و ملقب به سید الطایفه صوفیان درباره عظمت مقام عرفانی او چنین میگفت:
ابویزید در میان ما، مانند جبرئیل در میان ملائکه است؛ از همین رو «سلطان العارفین» لقب گرفته است.
عطار نیشابوری نیز در تذکرهالاولیا مینویسد:
آن خلیفه الهی، آن دعامه نامتناهی، آن سلطان العارفین، آن حجه الحق اجمعین، آن پخته جهان ناکامی، شیخ بایزید بسطامی رحمهالله علیه، اکبر مشایخ بود و حجت خدای بود و خلیفه به حق بود و قطب عالم بود و مرجع اوتاد و ریاضات و کرامات و حالات و کلمات او را اندازه نبود و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت و دائم در مقام و هیبت بود.
غرقه انس و محبت بود و پیوسته تن در مجاهده و دل در مشاهده داشت و روایات او در احادیث، عالی بود و پیش از او کسی را در معانی طریقت چندان استنباط نبود که او را گفتند که در این شیوه، همه او بود که علم به صحرا زد و کمال او پوشیده نیست؛ تا بهحدی که جنید گفت: بایزید در میان ما چون جبرائیل است در میان ملائکه…
از زندگی پیچیده بایزید بسطامی اطلاعات زیادی در دست نیست؛ حتی درباره تاریخ تولد او نیز در منابع موجود اختلاف نظرهای فراوان وجود دارد. برخی از منابع (با وجود اختلافات تاریخی) او را شاگرد امام جعفر صادق (ع) معرفی میکنند و برای مثال، در کشکول شیخ بهایی آمده است:
وى سقاى حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوده است بدون شک و اشکال…
علامه حلی نیز در شرح خود بر «تجرید الاعتقاد» خواجه نصیرالدین طوسى نقل میکند:
او سقای خانه امام جعفر صادق علیه السلام بوده و چون مدتی مدید در خدمت آن حضرت به سقایی مشغول بود و حضرت او را قابل ارشاد خلایق میدانست؛ به واسطه ریاضات و مجاهداتی که در خدمت آن حضرت کشید، او را مرخص ساخت و فرزند خود را به او سپرد که با خود به بسطام آورد.
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
با وجود همه تناقضها در شرح احوال و زندگی بایزید بسطامی، عظمت عرفان وی بر هیچکس پوشیده نیست. او را از جمله اولین عرفای ایرانی میدانند که به نویسندگی و شاعری روی آورد و بر آثار امام محمد غزالی نیز تاثیرگذار بود؛ اما ظاهرا از نوشتههای بایزید چیزی باقی نمانده است.
نقل است که بایزید بسطامی خانقاهی کوچک در بسطام داشت و بیشتر سالهای عمر خویش را به انزوا و گوشه نشینی گذراند. در این میان، درباره مسایل اهل تصوف با علاقهمندان دیدار و گفتوگو میکرد و بزرگان بسیاری از محضر او کسب فیض کردهاند. این خانقاه احتمالا همان مکانی است که امروزه در سمت غربی آرامگاه بایزید قرار دارد و سه اتاق کوچک متصل به هم را شامل میشود.
بر اساس برخی از منابع موجود، بایزید بسطامی در سال ۲۶۱ هجری قمری (پیش از ۸۰ سالگی) فوت میکند و جسم او را در خانقاهش در بسطام به خاک میسپرند و احتمالا در همان زمان، مقبرهای نیز برای سلطان العارفین بنا میکنند.
آرامگاه بایزید بسطامی بعد از عصر سلجوقیان بهتدریج گسترش پیدا کرد؛ بیشترین قسمتهای آن در دوره ایلخانی ساخته شد و در دورههای تیموری، صفوی و قاجار نیز بخشهایی به آن افزودند. امروزه این مجموعه بزرگ و دیدنی از جمله مشهورترین جاذبههای استان سمنان و مهمترین اثر تاریخی شهر بسطام به حساب میآید و بقعه، مسجد، خانقاه و صومعه، امامزاده، برج کاشانه، مدرسه شاهرخیه و منار سلجوقی، تعدادی از مهمترین بخشهای آن را تشکیل میدهند.
مجموعه تاریخی بسطام و آرامگاه بایزید بسطامی که پیشتر به ثبت ملی رسیده بود؛ در سال ۱۴۰۰ خورشیدی توسط آیسسکو (ICESCO) در فهرست میراث جهان اسلام نیز به ثبت رسید.
خانقاه و آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی
- آدرس: استان سمنان، ۲۴ کیلومتری شاهرود، قلعه نوخرقان (مشاهده روی نقشه)
- قدمت: اواسط دوره اسلامی، ساخت آرامگاه: عصر ایلخانی
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان بن احمد خرقانی از عرفای نامدار ایرانی سده چهارم و پنجم هجری قمری و از چهرههای درخشان عرفان و تصوف در ایران بود. هرچند که به زعم برخی از بزرگان، ابوالحسن خرقانی از طبقه فرودست جامعه به حساب میآمد و از قیل و قال درس، تنها آشنایی با قرآن را میدانست؛ اما عدهای به علوم باطنی و غیر کسبی او اشاره دارند.
آغاز سیر و سلوک عرفانی شیخ ابوالحسن خرقانی با زیارت قبر بایزید بسطامی اتفاق افتاد
فارغ از اطلاعات محدودی که از زندگی این عارف در منابع پراکنده صوفیه باقی مانده است؛ اغلب تذکرهنویسان بر این عقیدهاند که آغاز سیر و سلوک عرفانی شیخ با زیارت مزار بایزید بسطامی عارف بزرگ قرن سوم هجری اتفاق افتاد. پس از مدتی رفت و آمد به خانقاه «ابوالعباس قصاب آملی» و سالها ریاضت و انزوا در خانقاه، ابوالحسن به درجهای از عرفان رسید که مشاهیر آن روزگار، به شوق زیارتش از راههای دور به خرقان میآمدند و از حضور این صوفی کسب فیض میکردند.
شهرت معنوی خرقانی به بزرگانی چون شیخ ابوسعید ابوالخیر، ابو علی سینا و ابوالقاسم قشیری نیز رسید و هریک از آنها در دیدار و گفتوگو با شیخ، کراماتی از وی مشاهده کردهاند. هرچند به عقیده مولانا (و به تعبیر دکتر زرینکوب) بعید به نظر میرسد که حکیمی چون ابن سینا به سلوک و دیدار با صوفیان علاقهمند شده باشد؛ چنانچه در روایت مثنوی نیز بهجای ابن سینا، از درویشی طالقانی نام برده شده است:
رفت درویشی ز شهر طالقان
بهر صیت بوالحسین خارقان
کوهها ببرید و وادی دراز
بهر دید شیخ با صدق و نیاز
بعد از آن پرسان شد او از هر کسی
شیخ را میجست از هر سو بسی
پس کسی گفتش که آن قطب دیار
رفت تا هیزم کشد از کوهسار
آن مرید ذوالفقار اندیش تفت
در هوای شیخ سوی بیشه رفت
دیدش از دور و بخندید آن خدیو
گفت آن را مشنو ای مفتون دیو
از همه اوهام و تصویرات دور
نور نور نور نور نور نور
«خواجه عبداللّه انصاری» عالم و عارف مشهور پارسی زبان، از مهمترین شاگردان و مریدان شیخ خرقان به شمار میرفت که پس از ملاقات با ابوالحسن خرقانی به تصوف علاقهمند میشود. خود دراینباره میگفت:
عبدالله مردی بود بیابانی، میرفت به طلب آب زندگانی، ناگاه رسید به شیخ ابوالحسن خرقانی، دید چشمه آب زندگانی، چندان خورد که از خود گشت فانی که نه عبدالله ماند و نه شیخ ابوالحسن خرقانی، اگر چیزی میدانی، عبدالله گنجی بود پنهانی، کلید او به دست شیخ ابوالحسن خرقانی…
مشایخ من در حدیث و علم شرع بسیارند؛ اما پیر من در تصوف و حقیقت، شیخ ابوالحسن خرقانی است.
شخصی امی بود که «الحمد» را «الهمد» میخواند؛ از وی پنج سوال کردم، سه به زبان و دو به دل، همه را جواب گفت و در تمام این احوال دستهای عبدالله را در میان دو دست خویش گرفته بود و نعرهها میزد و آب، چون جوی از چشمان وی میرفت و سخن میگفت.
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
خانقاه شیخ ابوالحسن خرقانی که مخارجش از کسب و کار او (کشاورزی) تامین میشد؛ در ابتدا چون اغلب خانقاهها، بیش از زاویه ریاضت درویشان به رباط مسافران و سرپناه غریبان اختصاص داشت. او معتقد به عرفان عملی بود و با پرهیز از اموال امرا و سلاطین و وقف و نذر مریدان، خود بهتنهایی نان و لباس برای مهمانان خانقاه آماده میکرد.
وی همچنین برخلاف سایر صوفیان، اهل مرید گرفتن نبود و غیر از تاثیر از بایزید بسطامی، استادی نیز نداشت و از هیچکس خرقه دریافت نکرد؛ به هیچکدام از نظامهای خانقاهی و سلسلههای طریقتی وابسته نبود و اعتقاد داشت:
از خرقه کسی مرد نگردد.
«عطار نیشابوری» شاعر و عارف نامدار ایرانی درباره خرقانی میگفت:
در حضرت، آشنایی عظیم داشت و در گستاخی (بهمعنای لحن بی پروا و از سر صمیمیت در متون قدیم)، کر و فری داشت که صفت نتوان کرد.
علاوه بر صراحت گفتار، انساندوستی را از صفات بارز ابوالحسن خرقانی توصیف میکنند؛ چنانچه میگویند با خلق در صلح کامل و با نفس خویش در جنگ دائم بود. در سخنان منسوب به او آمده است:
هر که را قدم در سنگ آید، زیان آن مراست و اگر اندوهی در دلی است، آن دل از آن من است.
در تذکره الاولیا عطار نیشابوری نیز به نقل از ابوالحسن آمده است:
عالم هر بامداد برخیزد، طلب زیادتی علم کند و زاهد طلب زیادتی زهد کند و ابوالحسن، در بند آن بود که سُروری به دل برادری رساند.
معروفترین سخن شیخ در باب خلقیات انساندوستی او را نیز بر سر در خانقاه و آرامگاه وی در خرقان حک کردهاند:
آنکه در این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که نزد باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.
ابوالحسن خرقانی در روز عاشورا سال ۴۲۵ هجری قمری و در ۷۳ سالگی دار فانی را وداع گفت و برخلاف آرزویش نه در جوار مرقد بایزید بسطامی که در روستای خویش «خرقان سمنان» به خاک سپرده شد. جایی که احتمال میدهند، زمانی به خانقاه او اختصاص داشت و امروزه این آرامگاه، مورد احترام اهل تصوف و دوستداران عرفان اسلامی است.
آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی در فروردین ماه سال ۱۳۴۶ خورشیدی در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.
خانقاه و آرامگاه علی ابن سهل اصفهانی
- آدرس: استان اصفهان، شهر اصفهان، شمال شرقی میدان قدس (طوقچی)، پشت مصلی طوقچی (مشاهده روی نقشه)
- قدمت: اوایل اسلام، بازسازی: عصر قاجار
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
ابوالحسن علی بن سهل محمد بن ازهر اصفهانی از عرفا و دانشمندان قرن سوم هجری قمری و از بزرگان مشهور شهر اصفهان بود. او خرقه تصوف خویش را از «ابوالقاسم جنید بغدادی» زاهد و عارف ایرانی قرن سوم هجری قمری گرفت و خانقاهی در اصفهان داشت که بخشی از آن، همچنان پا بر جا است و خانقاه دراویش خاکسار اصفهان به حساب میآید. «علی بن عثمان هجویری» عالم و صوفی قرن پنجم هجری قمری، درباره وی در «کشف المحجوب» میگوید:
ابوالحسن علی ابن سهل نصرآبادی اصفهانی، عالم، عارف، زاهد و از قدمای مشایخ اصفهان است. جماعتی کثیر از علما و عرفا در حدیث و عرفان نزد او تلمذ کرده که از آن جمله سلیمان ابن احمد طبرانی، قشیری، ممشاد دینوری، ابوبکر محمد ابن عبدالله طبرانی هستند و از استادان وی میتوان به احمد ابن مهدی، جنید بغدادی، محمد ابن یوسف ابن معدان بناء اصفهانی و یونس ابن حبیب اشاره کرد.
در نفحاتالانس جامی نیز درباره این عارف بزرگ چنین نوشته شده است:
صاحب ریاضات بزرگی بوده که گاهی ۲۰ روز از خوردن و آشامیدن امساک میکرد و شبها به عبادت میگذرانید؛ با وجود آنکه از بزرگ زادگان اصفهان بود و در نعمت و رفاهیت تربیت یافته بود.
منبع عکس: اینجا اصفهان؛ نام عکاس: ناشناس
نقل است که ابن بطوطه جهانگرد مشهور مراکشی در زمان ورود به اصفهان، از بنای خانقاه بازدید و حدود دو هفته در آن اقامت میکند. او درباره خانقاه شیخ علی بن سهل چنین گفته است:
چون به اصفهان رسیدم؛ به زاویه بزرگی که نسبت آن به شیخ علی ابن سهل که از تلامذه جنید بغدادی است، وارد شدم که مردم به زیارت آن قبر تبرک میجستند و رئیس آن زاویه «شیخ صالح قطب الدین حسین ابن شیخ صالح ولی الله» بود.
روزی شیخ قطب الدین در جایی که منزل کرده بودم و مشرف به باغ شیخ بود به دیدنم آمد. آن روز ملازمان لباسهای شیخ را شسته و در باغ پهن کرده بودند؛ در این لباسها جبه سفید گشادی بود که در آن نواحی (هرزمیخی) نامیده میشد و من چون آن را دیدم، با خود اندیشیدم که مستحق چنین جبهای هستم.
در این حال، شیخ در باغ نگریست و یکی از خدامش را گفت که برو و آن جامه هرزمیخی را نزد من بیاور. جامه را آوردند و شیخ آن را بر من پوشاند. من به پایش افتادم و بوسه زدم و تقاضا کردم که (طاقیه) سر خود را به من بخشد و شیخ در ۱۴ جمادی الاخر سال ۷۲۷ (ه.ق) آن طاقیه را در همان زاویه به من داد.
از علی بن سهل و سخنان و کرامات این عارف در کتابهای بسیاری از جمله تذکره الاولیا عطار نیشابوری، رساله قشیریه، اللمع سراج، روضات و طرایق الحقایق یاد شده است. وفات او بنا بر نفحاتالانس جامی در سال ۲۸۰ هجری قمری و بر اساس نظر مرحوم بدیعالزمان فروزانفر در سال ۳۰۷ هجری قمری اتفاق افتاد و جسم شیخ، در همان محل درس و خانقاه وی به خاک سپرده شد.
منبع عکس: aelaa؛ نام عکاس: ناشناس
مقبره علی بن سهل امروزه در محله طوقچی اصفهان و پشت مناره باغ قوشخانه یا به گویش محلی باقوشخانه (مشهور به مناره علی بن سهل، به واسطه نزدیکی به بقعه) در میان باغی قرار دارد که زمانی وسعت فراوانی داشت. اطراف این مکان را دیوارهای نسبتا بلندی پوشانده است و بقعه از داخل بهشکل چلیپایی (صلیبی شکل) به نظر میرسد و مزار شیخ در میان آن واقع شده است و چهار چشمه نیز در اطراف آن به چشم میخورد.
اهل معرفت همچنان مقام والای این عارف را ارج مینهند و در طول اعصار گذشته، این مکان مرکز تجمع عرفا و اهل علم و دراویش بود و اکنون، محل باقیمانده از خانقاه علی بن سهل، بیش از نیم قرن است که به خانقاه دراویش سلسله خاکساریه اختصاص دارد.
به عقیده «جان اسپنسر» اسلام شناس بریتانیایی، احتمالا خانقاه علی بن سهل اولین خانقاه ساخته شده در ایران است. این مکان تاریخی که به «خانقاه مطهریه علی ابن سهل» نیز شهرت دارد، در اسفند ماه سال ۱۳۸۴ خورشیدی در فهرست آثار ملی ایران نیز به ثبت رسید.
خانقاه احمدی (احمدیه)
- آدرس: استان فارس، شهر شیراز، محله سرباغ، خیابان حضرتی، خیابان نهم دی (مشاهده روی نقشه)
- قدمت: عصر قاجار
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
خانقاه احمدی یا احمدیه شیراز از بناهای قدیمی این شهر است که در مجاورت حرم شاهچراغ قرار دارد و بر اساس سبک معماری، قدمت آن را به دوره قاجار نسبت میدهند. این خانقاه به دراویش سلسله ذهبیه تعلق دارد و دو تن از بزرگان و مرشدان اهل تصوف و به عبارتی، اقطاب سلسله ذهبیه «آقا میرزا احمد عبدالحی مرتضوی تبریزی» ( ملقب به وحید الاولیا الکاملین) و «حاج میرزا محمد علی حب حیدر اردبیلی» (ملقب به ابو الفتوح) در این مکان آرمیدهاند.
معماری باشکوه این بنا که با تزیینات آینهکاری، کاشیکاری و آجرکاری، جلوه مضاعفی یافته است، نظر هر بینندهای را جلب میکند. موزه، کتابخانه و درمانگاه بخشهای مختلف خانقاه احمدیه شیراز را تشکیل میدهند.
نسخ خطی و آثار نفیس و ارزشمندی در کتابخانه خانقاه نگهداری میشود که از جمله آنها، مجموعهای از نسخ خطی قرآن کریم مربوط به دوره قاجار با جلد لاکی و تذهیب ویژه، قرآنی که توسط استاد «علیاصغر زرمهر» و در طی ۲۰ سال کتابت و طراحی شده است و مجموعهای از دستخط علما و دانشمندان مشهوری چون ملاصدرا و میرزای قمی را میتوان نام برد.
خانقاه نعمتاللهی (خانه مودت)
- آدرس: استان یزد، شهر یزد، ضلع جنوبی خیابان قیام، نزدیک چهارراه شهدا، کوچه تبریزیان (مشاهده روی نقشه)
- قدمت: عصر قاجار
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
خانقاه نعمتاللهی یزد که به خانه مودت نیز شهرت دارد؛ چنانچه از نامش بر میآید، خانقاهی متعلق به سلسله نعمتاللهی است که در محله تاریخی گلچینان یزد قرار دارد. این خانقاه در زمان قاجاریه ساخته شد و در دی ماه سال ۱۳۷۷ خورشیدی بهعنوان یک اثر ملی تاریخی به ثبت رسید.
خانه مودت از جمله آثار زیبا و در خور تحسین منازل اعیانی شهر یزد در قرن سیزدهم شناخته میشود که در گذشته کاربری خانقاه داشت. بنایی خشتی که توسط یکی از افراد سرشناس یزد به نام «محمد ابراهیم لاری» در سال ۱۲۸۶ خورشیدی ساخته شد و سپس، شخصی موسوم به «محمدعلی مودت» آن را خرید و از سال ۱۳۴۲ خورشیدی به «خانه مودت» شهرت یافت.
علاوه بر معماری زیبا وچشمنواز، تزیینات این بنا شامل آینهکاری و نقاشیهای موضوعی، از ویژگیهای منحصربهفرد آن ذکر میشود. صحنه معراج پیامبر اسلام (ص) بر قسمت فوقانی دیوار اتاق گوشواره غربی از جمله مهمترین نقاشیهای خانقاه نعمتاللهی یزد به شمار میرود که نشان از پیشینه خانقاهی این بنا دارد. نقاشی معراج با امضای «عمل فرخ خان فی شهر شعبان سنه ۱۲۸۶ هجری قمری» ثبت شده است.
منبع عکس: گوگل مپ؛ نام عکاس: ناشناس
از شما کاربر گرامی دعوت میکنیم نظرات خود درباره پیدایش خانقاه و خانقاههای دایر در کشور با ما و سایر کاربران کجارو به اشتراک بگذارید.
پرسشهای متداول
خانقاه کجاست؟
خانقاه به محل اقامت، عبادت، انجام مراسم آیینى، آموزش و تعلیموتربیت اهل تصوف گفته میشود.
موسس نخستین نظام خانقاهی ایران کیست؟
شیخ ابو سعید ابوالخیر
خانقاه سازی در ایران در زان کدام سلسله رواج داشته است؟
کاربری اولیه خانقاهها چه بود؟
خانقاهها که در ابتدا تنها کاربری اقامت و تغذیه داشتند، به مرور زمان تکامل یافته و به مرکز رسمی و تربیتی در اغلب سرزمینهای اسلامی تبدیل شدند
منبع عکس کاور: istockphoto ؛ نام عکاس: ناشناس
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰