حکایت خنده دار استاد مشنگ و شاگرد زرنگ!

حکایت استاد مشنگ و شاگرد زرنگ، در قالب ظنر و خنده، درس بزرگی برای ما دارد. شکست یکی از بهترین معلم‌ها در زندگی هر فردی است اما مهم‌تر از شکست و درسی که از آن می‌گیرید باید بدانیم که کجا و به چه کسی اعتماد کنیم. حکایت استاد مشنگ و شاگرد زرنگ در روزگاران قدیم

کد خبر : 483497
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۸
حکایت خنده دار استاد مشنگ و شاگرد زرنگ!


حکایت استاد مشنگ و شاگرد زرنگ، در قالب ظنر و خنده، درس بزرگی برای ما دارد. شکست یکی از بهترین معلم‌ها در زندگی هر فردی است اما مهم‌تر از شکست و درسی که از آن می‌گیرید باید بدانیم که کجا و به چه کسی اعتماد کنیم.

حکایت استاد مشنگ و شاگرد زرنگ

در روزگاران قدیم استادی بود که در مکتبش همه قشر و سن و سالی شاگردی می کردند. از بچه و بزرگ و پیر و جوان گرفته تا کارگر و تاجر و بقال و چقال. یک روز برای استاد با چاپار سریع‌السیر پیام کوتاهی رسید. در پیام چاپار نوشته شده بود برای سرمایه‌گذاری در ساخت یک کاروان سرا در هشت هزار فرسنگی آبادی، کافی است روزی یک کیسه اشرفی پرداخت کنید و بعد از شش ماه صاحب یک اتاقک در آن کاروان سرا شوید. استاد که ادعایش در همه زمینه‌ها دهان یاوه‌گویان را پاره می کرد، این بار دو دل شد.

از یک طرف دهانش آب افتاده بود که در این کار هزینه کند و مالک یک بخشی از کاروان سرا شود، از یک طرف عقلش می‌گفت این کار به این راحتی‌ها نیست. برای همین از یکی از شاگردانش که تاجر ورشکسته‌ای بود مشورت خواست. بقیه شاگردان افزودند: «استاد! این که خودش هشتش گروی نه‌اش است و هرچه داشته حتی کلیه و قرنیه و نیم متر از روده بزرگش را هم در سرمایه‌گذاری‌ها و تجارت‌های به درد نخورش از دست داده. چرا می‌خواهید با این آدم شکست‌خورده مشورت کنید؟»

استاد در جواب شاگردان افزود: «کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربه‌ای نداشته، هزاران قدم جلوتر است. او روی دیگر موفقیت را به وضوح دیده و بهتر از هر کس دیگری می‌تواند چاه‌های منتهی به شکست را به ما نشان دهد.» شاگردان از این حرف استاد کپ کردند و زبان به دهان گرفتند.

آن شخص ورشکسته در سه جلسه فشرده یک ساعت و نیمه به استاد مشاوره داد و استاد را راضی کرد تا در آن پروژه سرمایه‌گذاری کند. استاد هم با آن همه ادعایش خام شد و هرچه داشت و نداشت سرمایه‌گذاری کرد و شش ماه که هیچ، شش سال بعد هم به نتیجه‌ای نرسید و دار و ندارش را از دست داد!

بعدها از یکی از شاگردانش که داروغه بود خبردار شد همان تاجر ورشکسته، خودش بنیان گذار آن پروژه خیالی بوده و با این کلک هزاران کیسه اشرفی کلاهبرداری کرده و متواری شده است. آن جا بود که استاد فهمید خیلی هم نباید به آدم‌های شکست‌خورده اعتماد کرد و عقل هم خوب چیزی است!

برداشت شما از این حکایت و داستان طنز چه بود؟ پندی که از گفتگوی شاگرد و استاد دریافتید چیست؟ در بخش نظرات، هر چه دارید و ندارید برای‌مان بنویسید.



لینک منبع : هوشمند نیوز

آموزش مجازی مدیریت عالی حرفه ای کسب و کار Post DBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
آموزش مجازی مدیریت عالی و حرفه ای کسب و کار DBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
آموزش مجازی مدیریت کسب و کار MBA
+ مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه
ای کافی شاپ
مدیریت حرفه ای کافی شاپ
خبره
حقوقدان خبره
و حرفه ای
سرآشپز حرفه ای
آموزش مجازی تعمیرات موبایل
آموزش مجازی ICDL مهارت های رایانه کار درجه یک و دو
آموزش مجازی کارشناس معاملات املاک_ مشاور املاک

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.