علی سلیمی: بهروز گرانپایه، مترجم کتاب گفت: «نویسنده کتاب فیلسوف شناخته شدهای است که در ده سال اخیر آثار متعددی از او به فارسی ترجمه شده، او در حوالی ۵۰ سالگی اساسا فیلسوف جوانی محسوب میشود که کتابهای خود را از چهل ، چهل و پنج سالگی شروع به نوشتن کرده است و من به صورت اتفاقی کتاب فلسفه تنهایی ایشان را خواندم که توسط دو انتشاراتی، نشر گمان و نشر لوح منتشر شده است و من هر دو کتاب را خواندم و ترجمه ها را مقایسه هم کردم.»
گرانپایه در ادامه افزود: من در پنج شش سال اخیر بر ترجمه متمرکز شدم ولی ترجمه حرفه و تخصص واقعی من نبوده است. هر چند که من کار ترجمه را از زمان انقلاب، یعنی سال های ۵۶ و ۵۷ که به خاطر فعالیتهای سیاسی-دانشجویی در زندان عادل آباد شیراز بودم ، به توصیه یکی از دوستان شروع کردم به ترجمه کتاب «این دنیای شانسیِ شانسی» ، که متعلق به مولف روس در دهه هفتاد میلادی بود. اما در کل حرفه اصلیام روزنامهنگاری در مطبوعات بوده است و در عرصه جامعهشناسی و پژوهشگری و نظرسنجی هم فعالیتهایی داشتهام و طی هفت هشت سال اخیر که با آن شکل فرصت فعالیت وجود نداشت و من در هر جایی که فعالیت میکردم، تعطیل میشد و بنابراین بدنام شده بودم.»
مترجم کتاب با اشاره به اینکه هم شرایط اجتماعی سیاسی فراهم نبود و هم در واقع پیشنهادی برای ادامه فعالیت در روزنامه برای من وجود نداشت، خاطرنشان کرد: «پس بر روی ترجمه متمرکز شدم. چون قبل از فلسفه دروغگویی دوستان من چندین کتاب معرفی کرده بودند که مشغول آنها شده بودم « رتروتوپیا» که نشر ثالث چاپ کرده است ، کتاب «سندرم فرزیستی» ( فرزیستی واژهای بود که من وضع کردم در ادبیات فارسی وجود ندارد که ترجمه wellness است، که البته باید در مورد آن توضیح داد که اکنون فرصت آن وجود ندارد.»
ورود به بطن روابط خانوادگی و اجتماعی
او گفت: « در جستوجوی کتاب برای ترجمه بودم که متوجه شدم کتاب فلسفه دروغگویی آقای سونسن تا یکی دو ماه دیگر منتشر میشود، که پیشخرید هم کردم کتاب را و ترجمه آن حدودا دو ماهی زمان برد و پایان اردیبهشت ۱۴۰۱ برای چاپ به نشر «اگر» سپرده شد. البته قبل از آن کتاب «انفورماتیک» که من آن را «همرنگ با جماعت» ترجمه کردم را برای نشر داده بودم ولی از ناشر خواستم که این کتاب را در الویت قرار دهد که با توجه به تحولات سال گذشته و فضای که شکل گرفت و چند ماهی فضای کتاب افول پیدا کرد، باعث شد روند چاپ کتاب به تاخیر افتد ولی نهایتا در دی ماه سال گذشته این کتاب منتشر و عرضه شد.»
گرانپایه افزود: «من در پیشگفتار کتاب هم اشاره کردهام که نویسنده انسان بسیار مسلطی بر فضای فلسفه است و به طور کلی ویژگی مثبت نویسنده در تمام کتابهایش این است که با مسائل و دغدغههای انسان امروز آمیخته است و سبک بیان او فرد را به بطن روابط خانوادگی و اجتماعی او میبرد. در عین حال فرد را به مواجه درونی با خود هم میفرستد و یک نوع مکاشفه درون فرد نسبت به مقوله گروه صورت میگیرد و کنکاش و چالشهای ذهنی برای خواننده ایجاد میکند که از نقاط قوت این کتاب است.»
تنها راه برای زندگی اخلاقی استقلال داشتن است
در ادامه این مصطفی ملکیان به نقد و بررسی کتاب پرداخت و گفت «من در این سالها یک نکتهای را بارها و بارها تذکر دادهام و این است که ما برای اینکه در زندگی اخلاقی زندگی بکنیم، راهی جز استقلال داشتن نداریم مثلا من باید در برابر شما استقلال داشته باشم که بتوانم رفتار اخلاقی داشته باشم، اگر من نوعی وابستگی به شما داشته باشم، هیچ وقت نمیتوانم نسبت به شما وظیفه اخلاقی خودم را انجام بدهم، چون منافعام در گرو موافقت شما با من خواهد بود و من نمیتوانم در برابر کار خلاف شما وظیفه اخلاقی خود که اعتراض و مقاومت است را انجام دهم، بنابراین برای زندگی اخلاقی به استقلال نیاز داریم، یکی از انواع استقلالهای مهم ، استقلال مالی و مادی است، برای این کار باید خودم ثروت داشته باشم، برای اینکه ثروت داشته باشم باید درآمد داشته باشم چون معدود کسانی هستند که میتوانند از طریق ارث به ثروت برسند.»
استاد ملکیان در ادامه افزود: «برای اینکه درآمد داشته باشیم باید شغل و حرفه داشته باشیم، برای داشتن شغل و حرفه باید در یک علم یا فن یا هنر تخصص داشته باشیم، و برای تخصص داشتن نیاز به مطالعه و تحقیقات دارم. تا اینجا روشن است و سلسله مراتب واقعی دارد. هر کدام از ما بر این اساس باید یک بخشی از عمرمان به مطالعه کتابها، رسائل و مقالههایی بگذرد که به همان حوزه کار خودمان مربوط است. در این قسمت هیچ شکی نیست و هر کدام از ما سرنوشت خاص خودمان را داریم و در رشتههای و حوزههای بسیار متعددی که وجود دارند که در آنها مشغول میشویم.»
کتابهایی را بخوانیم که تغییراتی در زندگی عملی و واقعی ما ایجاد کند
او با اشاره به اینکه حالا اگر وقت بیشتری داشتیم اضافه بر علم، تخصص و حرفه خود، آن وقت چه کتابهایی، رسائلی و مقالاتی را باید خواند؟ تاکید کرد: «اگر ما میخواهیم مطالعاتی غیر از حوزه تخصصی خودمان داشته باشیم، فقط باید مطالعاتی داشته باشیم که در زندگی محسوس، ملموس و عملی ما تغییر ایجاد کند. البته من استدلال این مدعا را در جاهای مختلفی گفتهام که اینجا دیگر فرصت اثبات آن نیست. به تعبیری وظیفه اخلاقی و عقلانی ما اقتضا میکند کتابهایی را بخوانیم که تغییراتی در زندگی عملی و واقعی ما ایجاد کند.»
استاد ملکیان خاطر نشان کرد: «خوشبختانه در پانزده سال اخیر این نوع کتابها در ایران خیلی بیشتر از سابق ترجمه میشوند. بگذریم که همه این کتابها از لحاظ قوت نویسنگان و مترجمان در یک درجه نیستند و به یک مقدار قابل توصیه نیستند. اما در میان هستند کتابهایی که هم خوب نوشته شدهاند و هم خوب ترجمه شدهاند، یکی از کتابهای بسیار خوب که مصداق این نکته است، همین کتاب فلسفه دروغگویی است؛ کتابی است بسیار مغتنم و قابل توصیه و نکاتی بسیار ارزشمند دارد که بعضی از آنها با شهود ما موافقت دارند و بعضی از آنها ممکن است با شهود ما موافقت نداشته باشد اما وقتی استدلال خواننده را میخوانیم، قانع میشویم.»
۶ نکته که ارکان کتاب را تشکیل میدهد
مصطفی ملکیان در ادامه در تشریح کتاب، گفت: «این کتاب آنقدر پر مغز است که من نمیتوانم آن را خلاصه کنم ولی یک اشاره به فصول آن میکنم و ۶ نکتهای که به نظرم رکن این کتاب هستند توضیح خواهم داد.
این کتاب یک یادداشت مترجم دارد ، کتاب مقدمهای از خود نویسنده دارد.
فصل اول:دروغگویی چیست؟ به این موضوع میپردازد که ماهیت دروغگویی چیست و اصلا چه سخنی دروغ است را بحث میکند.
فصل دوم: اخلاقیات دروغگویی. به این موضوع میپردازد که دروغگویی از منظر اخلاقی چه حکمی دارد؟ آیا به لحاظ اخلاقی همیشه نادرست است؟
فصل سوم: دروغگویی به خود. در این مورد است که ما چگونه خود را فریب میدهیم؟
فصل چهارم: دروغ و دوستی. در این باب است که ما نباید به کسی دروغ بگوییم مخصوصا اگر آن فرد دوست و آشنای ما باشد؟ حالا دلیل این مخصوصا برای آشنایان چیست؟ این فصل به این موضوع پرداخته است.
فصل پنجم: سیاست دروغگویی. بحث درباره این است که آیا در عالم سیاست دروغگویی جایز است؟
فصل ششم: زیستن با دروغگویی. به این موضوع اشاره میکند که ما چگونه باید با دروغ گفتن به خود و دیگران به ما، کنار بیاییم؟ و اینکه چه روشهایی وجود دارد که میتوان راست و دروغ صحبتهای دیگران را تشخیص داد؟»
سخن گفتن مطابق با باور
وی تاکید کرد: «از فصول کتاب که بگذریم این کتاب ۶ رکن فکری دارد که من سعی دارم آنها را بیان کنم. اول اینکه تعریف دروغ گفتن از نگاه نویسنده که من هم با آن موافقم این است که دروغ سخنی است که مطابق با باور سخنگو نیست در حالی که مخاطبان انتظار دارند که فرد باور خود را بیان بکند. که از این تعریف به شش جا میتوان راه برد که ارکان فکری کتاب هستند: باور چیزی است که در ذهن من گوینده است اگر من باور دارم که امروز سه شنبه یا دوشنبه است این باور در ذهن من است، این باور وقتی در قالب لفظ درمیآید جمله اخباری خوانده میشود که اهالی منطق به آن گزاره میگویند. بنابراین هر باوری که به زبان آورده میشود یک گزاره منطقی است. این باور اگر با گفته مطابق باشد، در این صورت سخن راستی است، اگر باور مطابق با گفته نباشد، سخن دروغ خوانده میشود. رکن دوم این است که تا اینجا بحث بر سر این است که آیا باوری که مثلا در ذهن من است با باور من مطابقت دارد یا ندارد، این من را به راستگو و دروغگو تقسیم میکند ولی یک بحث دوم هم میشود مطرح کرد و آن هم این است که آیا باور با واقعیت بیرونی مطابقت دارد یا نه؟ گفته و باور هر دو در فرد است اما واقعیت بیرون از فرد است. باور حکایتی از واقعیت است حالا این حکایت یا صادقانه است یا کاذبانه. مثلا اگر باور من با واقعیت بیرونی مطابقت داشته باشد، آن وقت باور من صدق دارد، اگر مطابقت نداشته باشد باور من کذب دارد. بر این اساس از قدیم دو نوع راست گفتن و دروغ گفتن را از هم تفکیک میکردند اگر بحث بر سر این باشد که آیا سخن من با باور من مطابقت دارد یا نه ؟ آن وقت بحث بر سر صدق و کذب اخلاقی بود. اما وقتی بحث بر سر این بود که باور با واقعیت مطابقت دارد یا نه بحث صدق و کذب منطقی در میان است. که بر این اساس چهار حالت برای یک سخن متصور خواهد بود.»
استاد ملکیان تاکید کرد: «وقتی که سخنی با باور انطباق دارد ، صاحب سخن اهل صداقت است و وقتی با واقعیت مطابقت ندارد صاحب سخن بیصداقت است، اینجا صداقت یک مفهوم اخلاقی است و صفت انسانها است. اما از دید منطقی انطباق یک باور با واقعیت بررسی میشود که اگر باوری با واقعیت منطبق بود صدق و اگر مطابق نبود کذب محسوب میشود و صفت گزاره ها است. باورهای انسان گاهی مطابق با واقعاند و گاهی نیستند و وظیفه اخلاقی هر انسان این است که تا جایی که در توان او است بررسی کند که آیا باورهای او با واقعیت مطابقت دارند یا خیر. ما هر باوری داریم باید یک دغدغه هم داشته باشیم که آیا باور ما مطابق با واقع است یا خیر. اگر کسی این بررسی را انجام نداد، به قول مترجم حقنمایی و به تعبیر بنده حقبهجانبی است که رکن سوم از دیدگاه من است. در هر علم، هنر و فن راههای بررسی باور با واقعیت متفاوت است. حقبهجانبی هم به لحاظ اخلاقی و هم به لحاظ معرفتشناسی ارزش منفی دارد. زندگی انسان باید دماسنجی باشد و باورهایش مانند جیوه دماسنج. یعنی مثلا دماسنج الان هوای ۲۱ درجه را نشان میدهد و اگر چند ساعت بعد دمای هوا ۱۷ درجه بود، خواهد گفت. بنا نیست که ما هر چه گفتهایم در قید گذشته باشد یا چیزی که الان میگوییم قید برای آینده ما ایجاد کند.»
بیشتر بخوانید:
با تمام وجود و با حضور قلب پای حرف مردم بنشینیم
پاسخ اندیشی برای ده پرسش مصطفی ملکیان درباره نواندیشی دینی / فرهاد شفتی
روایت مسعود دیانی از آب شدن سایه آینده زیر برق سوزان سرطان
حرف مفت و کسانی که دغدغه راست و دروغ ندارند
وی با اشاره به اینکه مورد چهارم را مترجم به چرندگویی ترجمه کردهاند و من میگوییم حرفت مفت، افزود: «حرف مفت اولین بار توسط فیلسوف بزرگ آمریکایی، هری فرانکفورت که یک ماه پیش فوت کرد؛ مورد بحث قرار گرفت. مقاله هری فرانکفورت به زبان فارسی تحت عنوان حرف مفت با ترجمه دکتر محسن کرمی و مقدمهای از طرف بنده توسط انتشارات کرگدن ترجمه شده است. حرف مفت مال کسانی که اصلا دغدغه راست و دروغ ندارند و فقط به دنبال موفقیت هستند چه با سخن راست چه با سخن دروغ. هدف موفقیت بر اثر سخن گفتن است و رسیدن به منافع است. به قول سیاستمدار انگلیسی ما دوستان دائم نداریم، دشمنان دائم هم نداریم، ما منافع دائم داریم.»
او در ادامه گفت: «رکن پنجم توریه است که مترجم آن را به محدویت ذهنی ترجمه کردهاند که به معنای این است که سوالی از فرد پرسیده میشود و جوابی که او میدهد واقعا راست است اما در باطن خود یکی دو تا قید اضافه میکند که با توجه به آن قیدها دروغ بودن سخن مشخص نشود. به عنوان مثال: شما برای پول قرض گرفتن پیش من میآیید و من دوست ندارم به شما قرض بدهم و به شما میگویم پول ندارم؛ اما بعد در ذهن خود میگویم بیش از ۵۰ میلیارد ندارم. این واقعیت است که من بیش از ۵۰ میلیارد ندارم اما در واقع چیزی که به شما گفتهام دروغ است. در واقع دروغِ راستنما است و این راستنمایی از طریق قید و شرط ذهنی است که در زبان انگلیسی به آن mental reservation میگویند و در فقه شیعی به آن توریه گفته میشود و جایز شمرده میشود اما به نظر من شهود هر آدمی میگوید که این دروغ است و از مواردی است که فقه خلاف شهود اخلاقی ما صحبت میکند.»
خلق حقیقت ناموجود
و رکن ششم کسانی هستند که میگویند اصلا واقعیت را خودم درست میکنم که با یک مثال آن را توضیح میدهم: «فرض کنید که من معلم کلاس سوم ابتدایی هستم و روزی به یک دانشآموز خود از سر خشم و نفرت به او میگوییم که تو مردود خواهی شد و با این فرض که نمرهدهی کاملا دست خود من است، خودم هم او را مردود میکنم. در این مثال اول واقعیت وجود نداشت و من با گفته خودم واقعیت را ایجاد کردم. یعنی واقعیتی درست میکنم که سخنام با آن مطابقت داشته باشد و واقعیت را مطابق باورم میکنم. یا مثلا استالین میگفت که مخالفان من دیوانهاند و بعد شکنجههای سفیدی به آنها میدادند که عقل خود را از دست میدادند و دیوانه میشدند و بعد میگفت که ببینید گفته بودم که اینها دیوانه هستند. در همین کتابی مثالی آورده شده که در نظام نازی برای اینکه بگویند یهودیها دون انسانیت هستند، کاری میکردند در اردوگاهها که آنها در مدفوع خود بغلتند. این افراد به دنبال جعل حقیقت هستند نه کشف آن. به جای اینکه حقیقت موجود را کشف بکنند، حقیقت ناموجود را خلق میکنند. به این کار اصطلاحا پساحقیقت گفته میشود.»
استاد مصطفی ملکیان در پایان خاطر نشان کرد: «اینها شش نکتهای بود که قصد داشتم خدمت شما عرض کنم. اما یک نوع دروغگویی هم به نظر من وجود دارد که نویسنده به آن اشاره نکرده است و آن هم این که فرد سخن راست میگوید اما آنقدر میگوید که نوبت به طرف مقابل نرسد چون در این صورت به دردسر خواهد افتاد. دوست دارم شنوندگان به این مورد، مسئله توریه و پساحقیقت را در اوضاع و احوال کشورمان مورد تامل قرار بدهند.»
۵۷۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰