ابوالفضل خدائی: تلاش ها برای احیای توافق هسته ای بین ایران و طرف های غربی در وین همچنان در جریان است. دور هفتم گفتگوها در هتل کوبورگ وین در حالی به پایان رسید که امیدواری ها برای دستیابی به یک توافق بیش از هر زمان دیگری حس می شود. دولت سیزدهم در حالی تیم مذاکره کننده جدید به ریاست علی باقری کنی را روانه وین کرده است که موضوعاتی چون چگونگی لغو تحریم ها، بازگشت ایران و آمریکا به تعهدات و موضوع راستی آزمایی همچنان از موضوعات چالش برانگیز هستند و به نظر می رسد طولانی شدن مذاکرات برای رسیدن به یک توافق جامع بر سر این سه موضوع است. با وجود دورنمای مثبت از این مذاکرات و جدیت دولت جدید برای دستیابی به یک “توافق خوب” شاید هنوز پرسش اصلی این باشد که با وجود فضای کنونی و درنظرگرفتن تمام عوامل موجود، مذاکرات به کدام سمت و سو خواهد رفت و برجام با چه ساز و کاری قرار است اجرایی شود. علاوه بر موضوع برجام و مذاکرات، مسائلی چون برگزیت و انگلیس، پیمان امنیتی آکوس، روابط آمریکا، روسیه و چین از دیگر موضوعاتی بود که در کافه خبر هوشمند نیوز با دکتر مجید تفرشی پژوهشگر و تاریخدان بررسی شد در ادامه مشروح آن را می خوانید:
روند کلی مذاکرات وین را چگونه ارزیابی می کنید و با وجود این روند دستیابی به توافق را تا چه حد ممکن می بینید؟
معتقدم که دولت سیزدهم در تلاش برای رسیدن به توافق در مذاکرات وین است اما از برنامه و سیاست لازم و کافی برای تحقق این امر برخوردار نیست. تیم فعلی مذاکره کننده، در گذشته نقدهای زیادی به برجام و مذاکرات منتهی به آن داشته و از آن به عنوان جسد متعفن و توافق شرم آور نام می برد، اما در حال حاضر به نتیجه دیگری رسیده است. اگر ما بخواهیم این سرکوفتها را در یادآوری رویکرد گذشته به دولت بزنیم کار چندان درستی نیست و کسی در این بین برنده گروکشی ها و رفتار مشابه نخواهد بود.
اشکال دولت فعلی این نیست که برجام را پذیرفته است، مشکل این است که از تجربه های سلف خود استفاده لازم و کافی نبرده است. سوال این است که چرا باید همه چیز را معطل و بدون استفاده از دانش و تجربه گذشته دوباره از نقطه صفر شروع کنیم. به نظر میرسد که در حال حاضر تلاش بر این است تا توافق به سرعت انجام نشود تا احتمالا بگویند که مانند دولت گذشته خواستار توافق سریع نیستیم. ضمن اینکه شاید برجام در قالب توافق جدیدی انجام شود که بگویند توافقی بهتر از دستاورد دولت قبل حاصل شده است. من باز هم در این حالت انتقادی به این رویه ندارم چرا که در نهایت حتی با همه اشکالات موجود مردم ایران از آن بهره خواهند جست. موضوع مهم این است که اتلاف وقت یک آستانه و حدی دارد چرا که شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران مانند چند سال گذشته نیست و اگر همین روند ادامه پیدا کند و یک توافق کامل و شامل در زمانی مناسب انجام نشود، ایران نسبت به طرف مقابل بیشتر متضرر خواهد شد.
بحثی که از سوی دولت سیزدهم مطرح می شود این است که در صورت شکست مذاکرات نیز ایران سیاست تقویت روابط با همسایگان از جمله نگاه به شرق را دنبال خواهد کرد. با توجه به اینکه آمریکا در معادلات جهانی نقش مهمی ایفا می کند و کمتر کشوری است که حاضر با شد تحریم های آمریکا را نادیده بگیرد، آیا پیگیری چنین سیاستی برای ایران نتیجه بخش خواهد بود؟ آیا در این صورت و با باقی ماندن تحریم ها، تهران می تواند با نگاه به شرق و گسترش روابط با پکن از مزایای سند جامع همکاری های ایران و چین بهره مند شود؟
چند واقعیت در این بین وجود دارد: چین نه نمی تواند در این صورت با ایران روابط اقتصادی مطلوبی داشته باشد و نه رقبای دیگر خواهند گذاشت که چنین شود. از همه مهمتر این که خود چین نیز علاقه ای گسترش روابط با مالی با ایران در این شرایط ندارد. یکی از اشتباهات راهبردی در ارزیابیهای داخلی در ایران این است که چین و روسیه در یک بافت مشخص مورد ارزیابی قرار میگیرد. این در صورتی است که دو کشور دو نیت و روکرد مختلف نسبت به ایران دارند. چین به هرحال در حال حاضر در منطقه ما آنچنان بلندپروازی های امنیتی و نظامی جدی ندارد و هسته اصلی رویکرد آن بیشتر مسائل اقتصادی است. کشوری که میزان سرمایه گذاری و تعامل تجاری و اقتصادی آن در حال حاضر با ایران کمتر از یک دویستم آمریکا است نمیتواند آمریکا را رها کرده و به ایران توجه کند. اینجا دیگر بحث خواستن مطرح نیست. کل میزان گردش مالی چین با شرکت زنجیره ای وال مارت بیشتر از کل گردش مالی آن با ایران است!
در اینجا بحث تهاتر و کار کردن با واحد پول ملی کشورها از جمله کار با یوان از سوی مخالفین احیای برجام مطرح می شود…
سوال این است چرا همین الان پولهای ایران را به یوان پرداخت نمی کنند؟! مشخص است که چین در شرایطی قرار دارد که اساسا نمی تواند نسبت به تحریمهای آمریکا بی تفاوت بماند. نه الان بلکه حتی سی سال دیگر که قدرت اول اقتصاد دنیا هم شود باز نمیتواند چنین کند. اگرچه تحریم ها باعث نابودی ایران نمیشود اما کشور را بسیار ضعیف می کند. تا کی باید نفت را روی دریا فروخت؟ آقای رستم قاسمی در وعده های انتخاباتی برای ریاست جمهوری وعده تولید ۶ تا ۸ میلیون بشکه نفت را می داد. ضمنا اعلام کرد که توانایی فروش نفت روی دریا و دریافت پولش به صورت نقد در چمدان است. اساسا چرا باید این همه نفت تولید شود و در دریا به نصف قیمت فروخته شود؟! بعد مثلا با یک چهارم پول آن مملکت اداره شود؟! به گمان من، انجام این روش در دراز مدت، خواب و خیالی بیش نیست.
خب اگر واقعا این کار ممکن نیست و علمی نیست، چگونه است که با این اطمینان آنها را مطرح می کنند و حتی بر پایه این تحلیل ها تصمیم می گیرند؟
به هر حال جوری عوام فریبی یا دست کم گمانه زنی بی پایه و خوش خیالی است. ایران شاید بتواند در این وضعیت تحریمی کشور را به هر نحو اداره کند اما در بلندمدت ایران به شدت تضعیف خواهد شد. چیزی به نام توسعه نخواهیم داشت. فرق است بین اداره کشور در حد اینکه مردم از گرسنگی نمیرند و اینکه یک کشور بالنده توسعه یافته داشته باشیم. برخی دنبال این هستند که کشور باشد و فقط از بین نرود و خیلی دنبال مسائل دیگر نیستند. مشکل این جا است که گاهی در تحلیلهای شتاب زده و مغرضانه، چنین ابراز نگرانیهایی و یا تشویق به مذاکره، به غلط تعبیر به تسلیم پذیری، غربگرایی و وابستگی میشود.
حرف حساب مخالفان توسعه روابط خارجی ایران با دنیا و خصوصا بهبود روابط دیپلماتیک با آمریکا چیست؟
همانطور که قبلا هم اشاره کردهام بهبود روابط ایران با غرب سه دشمن مشخص دارد: یکی دشمنان ایدئولوژیک در ایران هستند؛ این دسته فکر می کنند در صورت این اتفاق پایان عصر ایدئولوژی انقلاب اسلامی رقم خواهد خورد. منطق آنان این است که وقتی ایران با غرب مذاکره جدی میکند و روابط ایران با دنیا خوب میشود دیگر انقلابی وجود نخواهد داشت.
دسته دوم کسانی هستند که معتقدند بهبود روابط ایران با غرب نباید توسط دولت، هاشمی، خاتمی و یا روحانی صورت گیرد و باید این اتفاق به نام خودشان نوشته شود تا اعتبار و منافع آن به پای خودشان نوشته شود. این نگاه در حال حاضر این تلاش را انجام می دهد اما طبیعتا با مخالفان و موانعی روبروست.
نگاه سوم کسانی که زندگی مادی آنها وابسته به تحریم ایران است. برای این دسته اصلا راحت نیست که روابط ایران و غرب و بقیه دنیا بهبود جدی و راهبردی یابد. شماری از کسانی که در شرایط غیررقابتی و ناسالم دوران تحریم بهره های هنگفت مادی میبرند، اگر ببینند که توافق ایران با غرب نزدیک است، برآشفته میشوند، چنان که در برجام هم شدند! خب مشخص است که همه برنامه ریزی های مادی این دسته بر مبنای تداوم و گسترش تحریم است.
محصول تحریم نبود شفافیت و نظارت است. نبود حسابرسی و نبود فرصت برابر است. زمانی این افراد مثلا در دوران جنگ در اقلیت بودند اما در حال حاضر در تصمیم گیری ها و سیاست گذاری ها تاثیرگذار هستند. ادامه این وضع به معنای کاهش یا محو حس تعلق و حس وفاداری عمومی است.
باید توجه داشت که تحریم های زمان حاضر با تحریمهای اوایل انقلاب کاملا متفاوت است و ادامه این وضعیت شرایطی شبیه به کره شمالی را پیش رو خواهد گذاشت. از آنجایی که طبقه متوسط نیز تا حد زیادی از بین رفته و در این شرایط ناگزیر و متاسفانه احتمال توفیق نفوذ بیگانگان در جهت شورشهای کور، جنگ داخلی و تلاش برای تجزیه وجود دارد.
در خصوص کاسبان تحریم گفته می شود که بخش بیرونی آن از قدرت و نفوذ بیشتری برخوردار هستند…
در همان بحث اول یعنی ایدئولوژیک نیز شاخه خارجی داریم؛ کسانی هستند که در جلسات در خارج در تینک تنک ها می گویند اصلا نباید با ایران توافق شود. استدلال آنها این است که هر گونه توافق با ایران یعنی ادامه حیات جمهوری اسلامی که دشمن نظم کنونی جهانی است! اسرائیلی ها، نئوکانها و برخی از اعراب میگویند هیچ گونه توافقی نباید صورت بگیرد، چه توافق خوب چه توافق بد.
سازمان موسوم به مجاهدین و حتی رهبری برخی فرق دینی که میگویند سیاسی نیستیم در موقع امضای برجام اشک میریختند و می گفتند پروژه ما در حال محو شدن است. مجاهدین خلق علیرغم منفور بودن و عدم مشروعیت نزد ملت ایران هنوز لابی پرنفوذ ضدانقلاب در خارج از کشور هستند. مشکل آنها این است که مقبولیت آنها چند ده برابر کمتر از جمهوری اسلامی است. اعضای آنان در راهروهای کشورهای غربی، اتحادیه اروپا، کنگره آمریکا و جاهای دیگر نفراتی دارند و مدام در حال کار کردن روی ذهن و قلب مخاطب غربی هستند. خیلیها میدانند این فرقه نمیتواند در آینده ایران نقشی داشته باشد اما به این مساله واقف هستند که این دسته، به دلیل رویکرد ضدملی و نداشتن محدودیت و مرز در اتکا به بیگانگان برای رسیدن به هدف، ابزارهای مناسب و تخریبچیهای مناسبی برای ایران ستیزان و دشمنان منافع و مصالح ملی ایران هستند.
بنابراین باید عرض کنم که تبعات توافق به مراتب چندین برابر کمتر از عدم توافق است. بگذارید مثالهایی تاریخی بزنم. شما اگر متن مذاکرات عباس میرزا نایب السلطنه را در خصوص معاهده ترکمانچای و متن مذاکرات میرزا تقی خان فراهانی (امیرنظام/ امیرکبیر بعدی) در زمان محمدشاه برای رسیدن به معاهده ارزنه الروم با عثمانی بخوانید. با معیارهای قالبی فعلی فارغ از توجه به محدودیتها و مقتضیات زمان و مکان، هر دو آنها، انسانهای خائنی بودند و مملکت را فروختند. عباس میرزا اگر در آن شرایط با روسها مصالحه نمیکرد روسها الان در ایران بودند. ما چندین سال است که به ترکمانچای فحش می دهیم اما واقعیت این است که اگر این قرارداد وجود نداشت ایرانی نیز در حال حاضر وجود نداشت. البته که ترکمانچای یک توافق تحمیلی بود. شما میتوانید بگویید جنگ های ایران و روسها نباید شروع میشد اما در آن برهه عباس میرزا کار بهتری برای ایران نمیتوانست انجام دهد. امیرکبیر نیز در مذاکرات ارزنه الروم امتیازات متعددی به ترکها داد، ولی در مجموع توانست بیشترین منافع را برای ایران حفظ کند و یک منازعه بی سرانجام را تا حد زیادی به پایان برساند.
خب طرفداران تئوری مقاومت می گویند در همان موقع هم نباید چنین قردادی امضا می شد و باید مقاومت می شد…
خیلی بد است که در تحلیل ها و گمانه زنی ها چیزی که می خواهید چیزی را که دلخواه شماست برجسته کنید و آنچه را که باب میل شما نیست نادیده بگیرید اما درست آن است که هر دو باید باهم دیده شود و اساسا در قضاوت تاریخی نیز به همین گونه است.
بدترین اقدام در حال حاضر تبدیل مسائل راهبردی و مهم کشور در عرصه جهانی و تقلیل آن به فوتبالهای سیاسی داخلی است؛ مساله ای که از اول انقلاب بوده و تا الان نیز وجود داشته است. متاسفانه منافع ملی و مسائل راهبردی کشور در تصفیه حسابهای داخلی فدا کردیم.
جنگ و حمله نظامی توسط قدرت های جهانی یک سری ساز و کار و مقدمات دارد. بخشی از آن ساز و کار روانی است. وقتی تحریم وجود دارد ۴ عنصر کمرنگ می شود: شفافیت، نظارت، حسابرسی و فرصت برابر. وقتی چنین فضایی بوجود آید کاهش حس تعلق و عدم وفاداری را در جامعه شاهد هستیم و در این صورت است که جنگ و دخالت بیگانه توجیه می شود و به دلیل استیصال و فشارهای روزافزون، مردم زیادی با آن مخالفت نمی کنند.
در ماجرای عراق و صدام چه اتفاقی افتاد؟ در آن برهه صدام شرایطی را ایجاد کرد که مردم آرزوی تعرض آمریکا را داشتند و یا در برآمدن مجدد طالبان در افغانستان. این شرایط در حال حاضر در ایران وجود ندارد، اما به تدریج و به مرور زمان می تواند در ایران طی شود و به همین سمت رود. این مقدمه اصلی خطر جنگ یا تعرض است. جنگ میآید و میرود اما حس تعلق و وفاداری تا نسل ها می تواند تاثیرگذار باشد. این خطر الان در ایران چندان جدی نیست، ولی به نظرم مسئولان و مردم باید آن را بسیار جدی بگیرند.
موضوع مهمی که وجود دارد عدم اطمینان از آینده توافق احتمالی است. می گویند در صورت روی کار آمدن جمهوری خواهان توافق بار دیگر از بین خواهد رفت و در این صورت ضربه به مراتب شدیدتری از قبل به ایران و اقتصادش وارد خواهد شد. ضمن اینکه پس از توافق نیز حلقه محاصره غرب برای وادار کردن ایران برای مذاکره بر سر مسائل موشکی و منطقه ای افزایش خواهد یافت…
ما نباید فکر کنیم که در صورت توافق با غرب و آمریکا همه مشکلات حل خواهد شد. همینطور با توجه به لابیهای مختلف موجود این امکان به آمریکا داده نمی شود که این توافق احتمالی را ابدی ببینند. به هر حال کنگره دست دموکرات ها نیست و از طرفی شخص بایدن نیز نمیخواهد به هر قیمت که شده با ایران به توافق برسد. حتی به نظر میرسد که بایدن و تیم همراه او، به اندازه اوباما مصمم به توافق با ایران نیست. ایران نیز این وسط برنامههای خود را دارد. به نظرم مشکلات منطقهای ایران پس از برجام از جهاتی بیشتر شد به این دلیل که لابیهای عربی و اسرائیلی شاهد بودند ایران با شش قدرت جهانی در میز مذاکره از موضع برابر و محترم مذاکره کرده است. حتی اگر برجام شکل نمی گرفت آنها باز احساس خطر میکرد. وقتی آنها مدام می گویند که ایران در پی دستیابی به سلاح هسته ای است و ایران آن را تکذیب می کند و در برجام این شائبه منتفی شد، شاهد هستیم که برای آنها باز هم راضی کننده نیست. چرا که اتهامات هستهای بهانهای بود برای تضعیف و از پا درآوردن ایران.
از طرفی دیگر، ایران چه قبل و پس از برجام به لحاظ رسانه، نخبگان و لابی بسیار ضعیف عمل کرده است. در واقع طرف مقابل این ایده را به دنیا فروخت که این ایران است که به دنبال حیله گری است. در مناظرات انتخاباتی آمریکا نیز دیدیم که چگونه ترامپ آن را ابزاری علیه بایدن و اوباما استفاده کرد. به هر حال معتقدم که در حال حاضر شرایط برای ایران به منظور دستیابی به تفاهم راهبردی در منطقه بهتر است. به قول سعود الفیصل که چهار دهه وزیر خارجه سعدی بود: “آمریکا دوست و متحد راهبردی اعراب هستند، ولی ایران برادر و همسایه عزیز اعراب است و مردم برادر و همسایه خود را انتخاب نمیکنند چرا که به آنان تحمیل میشود.” شکست سیاستهای سعودی و متحدانش در سوریه و یمن و تا حد زیادی در عراق و لبنان، موجب بازنگری در سیاست ایران هراسی و ایران ستیزی ریاض و ابوظبی شده است. چنین مسائلی نشانههای خوبی از همسایگاه نشان میدهد. در این بین ماجرای اختلاف با قطر خیلی به سعودیها کمک کرد که واقعیات را درک کنند. بنابراین به نظر میرسد که پس از توافق احتمالی بعدی، شاهد تجربه دشمنی قبلی عربها با ایران نخواهیم بود، یا اینکه حداقل عاقلانهتر از قبل رفتار خواهند کرد. اما این به شرطی است که ما زمان را از دست ندهیم و فکر نکنیم که دو یا سه سال دیگر هنوز وقت داریم.
با این همه، اگر ایران با ادامه وضع کنونی به کم توجهی به دیپلماسی شهروند محور و لابیها و اندیشکدههای جهانی کم اعتنا بماند و این عرصه را به رقبا و بداندیشان ایران واگذار کند، باز هم شاهد بروز موانع و مخاصمه با ایران و توافق جدید، در عرصه سیاست ورزان، نخبگان، رسانه ها و افکار عمومی بین المللی خواهیم بود.
در مجموع معتقدم با همه مواضع غیرسازنده دولت فعلی که به برجام جفا کردند نباید به آنها در مداکرات حمله کنیم. چرا که کمکی به حل مشکل نمیکند. معتقدم که شاکله عاقلان نظام موافق توافق هستند اما ممکن است درک نادرستی از شرایط واقعی توافق داشته باشند. باید با رویکردی اصلاحی و انتقادی از مذاکرات منتهی به نتیجه مطلوب برای ایران دفاع کرد.
خب با توجه به اینکه جنابعالی با مسائل انگلستان هم به خوبی آشنایی دارید ارزیابی شما از وضعیت این کشور پس از برگزیت شنیدنی است. بفرمایید پس از برگزیت وضعیت انگلیس چگونه است.؟ آیا این کشور راه مستقلی را از اتحادیه اروپا در پیش گرفته است و مهمتر اینکه روابطش با آمریکا آنگونه که انتظار می رفت تقویت شده است؟ در خصوص پیمان آکوس و جبهه گیری کشورهای غربی علیه چین هم اگر مطلبی هست بفرمایید.
برگزیت کالایی بود که به مردم بریتانیا تحمیل و فروخته شد و من آن را پایان یک دوگانگی تاریخی می دانم. همیشه تقریبا نیمی از مردم بریتانیا از عضویت در اتحادیه اروپا شکایت داشتند که لندن را تحت سلطه برلین و پاریس قرار داده و حدود نیمی دیگر به صورت واقع بینانه معتقد بودند که حیات قدرتمند لندن در ماندن در اتحادیه اروپا است و بریتانیا باید عضو اتحادیه باقی بماند. در آمریکا نیز به همین شکل بود مانند کلینتون و اوباما که افراد نسبتا معقولتری نسبت به جورج بوش و ترامپ به نظر میرسیدند و طرفداران خاص خود را داشتند. ولی در واقع ترامپ نماینده نصف مردم آمریکا است؛ همانطور که کلینتون و یا اوباما نماینده نیمی از مردم آمریکا هستند.
در بریتانیا نیمی از مردم به صورت کم و بیش معتقد هستند که امپراتوری بریتانیا باید بار دیگر محقق شود و این شرایط با زیر سلطه بودن آلمان و فرانسه و ماندن در اتحادیه اروپا میسر نمیشود. این دسته معتقدند که گسترش روابط با آمریکا، اعراب و کشورهای آسیایی میتواند بریتانیا را از اتحادیه اروپا بی نیاز کند. در آن سو نیمی دیگر از مردم روابط با آمریکا را برابر و مشتاقانه و جدی از هر دو سو نمیدانند و معتقدند که از کشورهای آسیایی نمیتوان کسب منافع لازم و کافی کرد و حیات واقعی راهبردی بریتانیا منوط به عضویت در اتحادیه اروپا است.
دولت جانسون که سردمدار برگزیت بوده با مشکلات فراوانی به ویژه در دوره کرونا روبرو شده است. ولی در حال حاضر معضل گاز، به خصوص گاز خانگی در بریتانیا به مشکل اول کشور تبدیل شده و در اوایل امسال ۲۵ درصد گران شده و افزایش بهای آن ادامه دارد و چندین شرکت کوچک انرژی در این دوره تعطیل شدهاند. این معضل به مسائل مختلفی از جمله بازی سیاسی روس ها نیز مرتبط است. ایران نیز پتانسیل بسیار خوبی برای صادرات گاز به اروپا دارد، ولی به دلایل مختلف فعلا صحبت کردن از آن مانند رویا است. اخیرا با دکتر مری مارتین دپارتمان دانشگاه امنیت انسانی داشتم اخیرا داشتم که ایشان مسالهای مهم و تلخ را مطرح کرد و گفت: ممکن است زمانی روابط ایران با آمریکا، کشورهای عربی و حتی اسرائیل خوب شود اما ایران تا زمان توافق و تایید روسیه نمیتواند به اروپا گاز صادر کند.
در مورد کرونا، همانطور که می دانیم آمار ابتلا به کرونا در انگلیس به طرز عجیبی افزایش یافته و به بالای نود هزار مورد مثبت در روز و بیش از ۱۰۰ کشته در روز رسیده است. اما می توان گفت که هم در این کشور و هم در ایران بحران تا حدی کنترل شده است. چرا که معیارهای بحران و کنترل آن تغییر کرده است. معیار بحران در ابتدای پاندمی، تعداد ابتلا و سپس تعداد مرگ روزانه بود. در حال حاضر هیچکدام از این موارد معیار اصلی نیست. معیار مورد توجه دولتها، میزان بستری شدن بیمارستانی به دلیل کرونا و به خصوص اشغال بخشهای مراقبت ویژه در مراکز درمانی است.
به هر روی این نکته را عرض کنم که بسیاری از مردم بریتانیا به این نتیجه رسیدهاند که رویای روابط ناگسستنی، بدون شرط و استراتژیک با آمریکا شدنی نیست. نه اینکه لندن نمیخواهد، بلکه منظور موضع و اراده آمریکا است چرا که در شرایطی نیست که بتواند همه تخم مرغهای خود را در سبد بریتانیا بگذارد. در خصوص چین نیز بریتانیا مجبور است با آمریکا در خصوص مشکلات امنیتی و چالشهای سیاسی همراهی کند؛ عملا چنین وضعیتی را باید با اتحادیه اروپا انجام دهد آن هم با اختلافات جدید و مسائلی چون ایرلند شمالی، اسکاتلند، صیادی و کشتیرانی در دریای شمال تنها بخشی از این اختلافات است. بحث استقلال اسکاتلند نیز به کندی و کم کم در حال جدی شدن است. رهبری اسکاتلند چنین چیزی را می خواهد و مردمش نیز تقریبا نصف موافق و نصف مخالف هستند. همه چیز به سیاست های بریتانیا بستگی دارد که این روند به کدام سمت حرکت خواهد کرد. دولت بریتانیا میتواند تا جایی در برابر مطالبه همه پرسی مقاومت کند. دفعه پیش مقاومت نکرد چون می دانست پیروز ماجرا خواهد بود. به هر حال لازمه رفراندوم استقلال این است که دولت مرکزی نیز رضایت بدهد. به نظر میرسد امکانی برای دولت جانسون برای ادامه دادن این رویکرد اقتصادی وجود نداشته باشد. یا باید اقداماتی چون افزایش نرخ بهره بانکی پس از مدتها، کاهش بودجه، کاهش چاپ اسکناس، تعدیل نیرو و غیره را در دستور کار قرار دهد و یا این که قدرت را واگذار کند. چنین مساله ای تعیین کننده خواهد بود و احتمال این که دولت ضعیف شود زیاد خواهد بود اما این که دولت عوض شد نه چرا که احزاب رقیب از جمله لیبرال دموکرات و کارگر هم نسبتا ضعیف هستند و چپ ها فعلا دیگر جایگاه قبلی را ندارند و برای محافظه کاران نیز به همین شکل است چرا که با مشکل ائتلاف روبرو خواهند بود.
در خصوص پیمان آکوس فرانسه این حس را پیدا کرد که از سوی آمریکا، استرالیا و انگلیس فریب خورده است. این نگرانی در فرانسه پیش آمد که در روابط راهبردی با آمریکا واشنگتن پاریس را به لندن بفروشد. در این بین استرالیا نیز نهایتا تصمیم گرفت که در جامعه انگلیسی زبان بماند.
آیا با پیمان آکوس می توان این فرضیه را در نظر داشت که آمریکا به همراه انگلیس و استرالیا و اگر به زودی کانادا هم به آن بپیوندد، بلوک جدید انگلیسی زبان را تشکیل داده است که می تواند در برابر اتحادیه اروپا، چین و روسیه قد علم کند. بلوکی که ممکن است راه خود را از ناتو جدا کند؟
چنین جریاناتی از جایی شروع شد که ترامپ اعلام کرد ناتو و اتحادیه اروپا انگل آمریکا حساب می شوند و هزینههای نامتوازن و مداومی بر دوش واشنگتن هستند. وقتی چنین چیزی مطرح میشود باید جایگزینی نیز برای آن وجود داشته باشد. شاید تئوری بر خلاف نظرات ترامپ باشد اما در عمل در حال انجام وضع سابق برای آمریکا ممکن نیست و از توان قدیم برای ایفای نقش قدرت یگانه برای حمایت از ناتو و اتحادیه اروپا برخوردار نیست. به ویژه پس از آنکه پس از خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا مساله ایجاد ناتوی اروپایی جدیتر شد. وقتی چنین چیزی وجود داشته باشد و لندن و واشنگتن جزو آن محسوب نمیشوند آنها عملا یارکشیهای خود را انجام خواهند داد. اینکه بتوان متصور بود در کوتاه مدت و میان مدت چنین اتحادیه انگلیسی زبانی شکل بگیرد به نظرم امکان پذیر نیست اما عملا در حال شکل گیری برای درازمدت است.
می توان گفت آمریکا اروپایی ها را در برابر روسیه تنها گذاشته است؟
نمی توان گفت که تنها گذاشت اما آمریکا میگوید که حل مشکلاتشان با روسیه بر عهده خودشان است.
احتمال دارد آنچه در خصوص افغانستان رخ داد برای تایوان هم تکرار شود؟ چون همه تحلیل ها مبتنی بر این هستند که اگر چین احساس کند آمریکا مداخله ای نخواهد کرد، در سال ۲۰۲۲ تایوان را اشغال خواهد کرد.
در حال حاضر نمیتوان این گونه متصور بود. فعلا نه چین می خواهد با آمریکا درگیر شود و نه آمریکا با چین. در گزارش کنگره به این مساله اشاره شده که اگر چین در ارزیابی ها ۶۰ درصد به این نتیجه برسد که به تایوان حمله کند و آمریکا دخالت موثری نمیکند، سال آینده یعنی ۲۰۲۰ تایوان را اشغال میکند. در واقع همان چیزی که در افغانستان رخ داد. لذا در اصطلاح میگویند:”در بسته است اما قفل نیست”.
>>> این مطالب را هم بخوانید:
سلطانی: ایران و آمریکا محکوم به موفقیت در مذاکرات برجام هستند
فرمول جدید آمریکاییها نتیجه مذاکرات وین را مشخص میکند؟
پیام رابرت مالی به ایران چه بود و آیا توافق موقت به نفع ایران است؟
فرجیراد: مراودات ایران با آمریکا،ترس واشنگتن را خواهد ریخت
۳۱۱۳۱۱
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰