شاید بعد از آن همه حرف و حدیث یادداشت نوشتن من خیلی وجهی نداشته باشد اما گمانم بر این است آنچه این بنده کمترین می خواهم عرض کنم ربطی به حرف های دوستان ندارد. یعنی مسئله کمی ورای سیاست و این حرف هاست.
ابتدا می خواستم چیزی در باره غرب و نحوه مواجه ما با غرب بنویسم و یادی کنم از ریشه های بحث غربزدگی اما دیدم نه این مناسبت، مناسب این حرف هاست و نه کسی در یک خبرگزاری حوصله خواندن این چیزها را دارد. این شد که تصمیم گرفتم خیلی صریح و سریع اشاره کنم به شیفتگی نیروهای به اصطلاح ضد غرب به غرب.
نیروهای مدعی انقلابی گری به ظاهر ضد غربند. به همان معنا که مثلا آل احمد بود و همچون آل احمد غربزدگی را چونان دشنامی به کار می برند علیه مخالفانشان. در نگاه آنان هرکس به ظاهر، شکل و شمایل غربی داشته باشد غربزده نام می گیرد. مثلا اگر کسی کراواتی باشد بی تردید غربزده است حتی اگر تمام عمرش را صرف پژوهش و تحقیق در راه دین کرده باشد و به سنت و شریعت بیش از دیگران پایبند باشد. اما برعکس، اگر کسی ظاهری متشرع داشته باشد و پیراهن زهد بر روی شلوار تقوی انداخته باشد در شمار دینداران و متشرعان محسوب می شود حتی اگر تمام عمرش را چشم به آرا و اقوال غربی ها داشته باشد و به قول آل احمد اصلا شب و روزش وقتی شب و روز باشد که غربی ها تاییدش کرده باشند. البته این وسط سیاست هم نقش مهمی را ایفا می کند. گاه خط و ربط سیاسی باعث می شود تا کسی را که مخالف سیاسی آن هاست به راحتی به غرب و غربزدگی ببندند و از آن طرف فلان موافق سیاسی را که ظاهر و باطنش غربی است در شمار قدیسین بنشانند.
فرمود: اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی آن مغاک نیز در تو چشم خواهد دوخت. این سخن مصداق حال دوستان انقلابی ماست. با رگ های متورم گردن علیه غرب شعار می دهند اما فرزندانشان نخستین گزینه ای را که برای تحصیل برمی گزینند ینگه دنیاست. سازمان ملل را به رسمیت نمی شناسند اما له له می زنند برای پشت تریبون آن سازمان جنایتکار قرار گرفتن. بشمارید چندبار نیروهای انقلابی به نیویورک رفته اند و چندبار نیروهای به قول آن ها غربزده. و تازه تمام خاندانشان را پشت خودشان راه می اندازند تا با هم دیگر مشت محکمی به دهان استکبار بزنند. کیف می کنند کسی به آن ها بگوید دکتر. ببینید با چه عشقی همدیگر را دکتر و مهندس خطاب می کنند. در کجای تفکر انقلابی و دینی آکادمی آن هم آکادمی ای که در آن کتاب های متفکران و نظریه پردازان و روشنفکران غربی تدریس می شود این همه اهمیت دارد؟ در همین صدا و سیمای انقلابی توجه بفرمایید چه قدر ادا و اصول غربی ها تبلیغ می شود. مو به مو از برنامه های غربی کپی برداری می کنند. مو به مو. حتی دکور برنامه هایشان غربی است اما از آن جا که به شدت اهل ظاهرند گمان می کنند اگر اول اخبار بر محمد و آل او صلوات بفرستند برنامه شان دینی می شود یا این که اگر در دکور غربی بنشینند و ادای مجری های غربی را در بیاورند اما به جای جک گفتن حدیث بخوانند در ماهیت غرب تصرف کرده اند. همین قدر پیش پا افتاده و سطحی. حتی یک بار کتاب (آینه جادو)ی سید مرتضی آوینی را که این همه سنگش را به سینه می زنند تورق نمی کنند تا بفهمند این مضحکه ها هیچ ربطی نه به رسانه دارد و نه به اسلام.
بانوی اول هم چیزی از همین قماشی است که خدمتتان عرض کردم. درکی سطحی از غرب، از اسلام، از هویت، از انقلاب به همین جایی می کشد که ملاحظه می فرمایید. همه این بزرگواران با شدت و حدت به غرب و مظاهر غرب فحش می دهند اما ته دلشان لک می زند برای غربی شدن. برای ادای آن ها را درآوردن. برای تاییدیه از آن ها گرفتن. دیده اید وقتی بعضی از این غربی ها از سیاست هایشان تعریف می کنند روزنامه کیهان با چه شوق و ذوقی آن را باز نشر می کند؟ و یک لحظه هم فکر نمی کند اگر غرب متر و معیار درستی یا نادرستی است پس چرا آن جا که از شما انتقاد می کند اخ و پیف است؟
بله، ترجمان ساده غربزدگی می شود ادای غرب را درآوردن. و بدترین صورت غربزدگی، غربزدگی انقلابی و دینی است. در دل تمنای غرب را داشتن و در ظاهر با آن ستیزه کردن. با نقلی از آل احمد سخن را به پایان می برم: حرف در این است که ما تا وقتی ماهیت و اساس و فلسفه غرب را درنیافته ایم و تنها به صورت و ظاهر ادای غرب را در می آوریم- با مصرف ماشین هایش- درست هم چو آن خریم که در پوست شیر رفت.
۵۷۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰