ما تا وقتی موضوع گفت و گو و مبانی فلسفی و معرفتی گفت و گو را نشناسیم و درک نکنیم، یک برخورد سطحی و ژورنالیستی مصطلح و حتی مبتذل با گفت و گو خواهیم داشت. وقتی گروه های ما متوجه اهمیت و فضیلت گفت و گو شدند و وجوه روانشناختی، فلسفی و معرفتی آن را درک کردند، آن وقت ما می توانیم بستری را برای گفت و گو فراهم کنیم. مادامی که برخوردهای جناحی و سیاسی با گفت و گو می شود و پای عمل که می رسد تمام کسانی که ادعای گفت و گو دارند، عملا ضد منطق و چرایی و ضرورت گفت و گو عمل می کنند، و چینشی ضد گفت و گویی فراهم و منویات خودشان را دنبال می کنند، ما نمی توانیم بگوییم تکثر و اهمیت گفت و گو را فهم کرده ایم.
در این پیام اهمیت تکثر در جامعه و گفت و گو مطرح می شود؛ متأسفانه ما از هر دو دور هستیم. هر جناحی هم که بگوید من اهل تکثر و گفت و گو هستم، من باورم نمی شود. من همه جناح ها را از نزدیک شناخته ام و دیده ام که ممکن است حرفش را بزنند، اما این حرف مَحملی است برای اینکه منویات سیاسی و جناحی خودشان را دنبال کنند. در واقع فهم مضمون و پیام رهبری یک منش و تفکر فراجناحی می خواهد.
اصلا این تفکر کثرت گرا با جناح سازگار نیست؛ البته به شرط و شروطی می تواند با جناح هم سازگار باشد. من نمی گویم کسی جناح نداشته باشد اما بفهمد که در جامعه فقط ما با «فرآیند تفکیک» روبرو نیستیم، بلکه با «فرآیند انسجام و وحدت» نیز روبه رو هستیم. یک جامعه نمی تواند صرفا با تقسیم بندی های جناحی و سیاسی پیش برود؛ به اسم اینکه ما می خواهیم حافظ تکثر باشیم نمی توانیم فقط از این تقسیم بندی ها استفاده کنیم.
در کنار تکثر، ما «وحدت» هم می خواهیم. یعنی به رغم اینکه باید گروه های متکثر را به رسمیت بشناسیم، باید به آنها تنبه دهیم که یک چیزی هم به نام وحدت وجود دارد و آن وحدت را تعریف کنیم. در پیام رهبری هم بحث وحدت مطرح شده و بحث نظام، انقلاب و سخنگویی کسانی وسط آمده که به جز این روزنامه و شاید روزنامه های مشابه دیگر، تریبونی نداشتند. بنابر این، بحث ها را به بحث های سیاسی تقلیل ندهیم و سعی نکنیم از بحث های خوب تکثر، وحدت و گفت و گو بار دیگر یک دام جناحی پهن کنیم؛ این حرف بنده است.
کارنامه، پرونده و گذشته افراد مشخص است. متأسفانه گذشته افراد ما را به اینجا رسانده است. یعنی اگر آنها انقلاب، جامعه و وجه متکثر جامعه را درک می کردند، این حال و روز ما نبود. شما کدام دوره را سراغ دارید که آقایان حاکم شوند و فضا را در حد توانشان یکدست نکنند که حالا از یکدست شدن انزجار می طلبند؟! من خودم بحث کرده ام و نوشته ام که متأسفانه در هر زمانی شاهد یکدست کردن امور بوده ایم. یک زمانی سعی می کردند قوه مقننه و مجریه را یکدست کنند و یک زمانی سایر قوا را هم می خواستند و می خواهند یکدست کنند.
مشکل اینجا است که ما هنوز به مضمون و روح این حکم پی نبرده ایم و جایی نمی بینیم که چنین درک حاصل شده باشد. یعنی کجا من باید سراغ بگیرم که چنین تفکری یا یک چنین جریانی دارد مانور می دهد؟! کجا باید جست و جو کنم؟! در صدا و سیما باید جست و جو کنم؟! در کدام روزنامه؟! واقعیت این است که ما متناسب با بافت و ماهیت جامعه، انقلاب و ضرورت توجه به تکثر در عین وحدت و گفت و گو عمل نکرده ایم. حالا که برخی می خواهند از طریق این حکم باب گفت و گو را باز کنند، توجه داشته باشند که اصلا مبانی فلسفی و معرفتی گفت و گو چیست.
مبانی فلسفی اش این است که دقت کنیم حقیقت واحد است. بدین معنا که حقیقتی خارج از من وجود دارد، اما معرفت ها نسبی است؛ بنابر این امکان خطادار بودن معرفت ما نیز هست. ولی چون حقیقت خارج از ما وجود دارد و معرفت نسبی است، معرفت ها به یک میزان از حقیقت برخوردار نیستند؛ پس باید گفت و گو کنیم تا به آن حقیقت بیرون از معرفت ما برسیم. این منوط به این است که بپذیریم ممکن است ما هم خطا کنیم و بیش از اینکه بخواهیم دیگری را قانع کنیم باید خودمان قانع شویم چون ممکن است خطا در معرفت ما باشد.
کدام گروه این طور است؟! کدام گروه می پذیرد که ممکن است خطایی هم در معرفت و برداشتش وجود داشته باشد و از طریق گفت و گو به حقیقت خارج از معرفت خودش و دیگران برسد؟! من واقعا این را نمی بینم. ممکن است یک بازی هایی بشود، اما واقعیت این است که من به این بازی ها قانع نیستم. یک آمادگی روان شناختی، اخلاقی و حتی معنوی بالایی می خواهد که انسان بفهمد ممکن است اینجا اشتباه کرده باشد؛ و با این ذهنیت که ممکن است اشتباه کرده باشد، به رغم اینکه ممکن است تأکیدی هم بر معرفت خودش داشته باشد، وارد گفت و گو شود و اگر منطق، حجت و استدلال بالاتری دید را بپذیرد.
من سالیان سال است که با آقای صالحی حشر و نشر داشته ام؛ چه زمانی که ایشان نشریه ای را در قم اداره می کرد و من یادداشت ها و مقالاتی می فرستادم، چه زمانی که ایشان عضو هیأت امنای دانشگاه باقرالعلوم(ع) بودند و هستند و من هم عضو هیأت امنای این دانشگاه هستم، چه زمانی که ایشان معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودتد من عضو شورای نظارت بر نشر کتاب و هیأت تخصصی ذیل این شورا بودم و ما جلسات مستمر هفتگی و شاید هم ماهانه داشتیم، چه زمانی که ایشان عضو شورای فرهنگ عمومی بودند و بنده هم عضو بودم و زمانی هم که ایشان وزیر بودند عضویت من در شورای فرهنگ عمومی تداوم داشت، کاملا ایشان را می شناسم. آن مناعت طبع، افتادگی، خضوع، خشوع، سواد فلسفی و آگاهی لازم برای مسئولیت هایی که ایشان بر عهده داشتند، واقعا خاص و زبانزد بود. من چیزی خلاف متانت، خضوع و بینش لازم برای چنین مسئولیتی از ایشان سراغ ندارم. یعنی واقعا تعجب کردم که چه انتخاب خوبی و اگر به من می گفتند چه کسی را پیشنهاد می کنی شاید به فکرم خطور نمی کرد که رهبری روی این برادر عزیز انگشت بگذارند.
من ایشان را از هر حیث می شناسم و بارها هم گفته ام در زمانی که ایشان معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودند و جلساتی با هم داشتیم، واقعا خیلی زیبا و ظریف کار کردند و بحث ممیزی کتاب را روال مند کردند. در واقع مصوباتی داشتند که دیگر باید از برخوردهای سلیقه ای پرهیز شود. ایشان با همفکری و مشارکت اعضای شورا نظارت بر نشر کتاب سازوکاری را تعبیه کرده بودند که اگر ضمن بررسی های کتاب اتفاقی بیفتد، در یک کمیته تخصصی بررسی شود و اعضا کتاب را بخوانند و داوری کنند. آن کمیته تخصصی همیشه سعی می کردند تا جایی که امکان پذیر هست به نفع مؤلف داوری کنند.
هنوز در ذهنم هست و بارها هم گفته ام که ایشان در معاونت فرهنگی توفیق بالایی داشت. در دوره وزارتشان هم ما چندان ارتباطی نداشتیم؛ جز از طریق همین شورای فرهنگ عمومی. به هر حال ایشان رئیس این شورا بود و بنده هم عضو حقیقی این شورا بودم.
پیشنهاد من به ایشان این است که مشی اخلاق متعادل و همه سو نگر مرحوم حجت الاسلام و المسلمین دعایی را دنبال کنند اما سعی کنند به این مشی عمق ببخشند و آن را بسط بدهند. من فکر می کنم اگر حکم رهبری حکایت از توجه به سلایق مختلف و تکثر در جامعه دارد، به این دلیل است که جامعه ایران قطبی نیست، بلکه به لحاظ جامعه شناختی طیفی است. متأسفانه گروه های سیاسی متوجه این معنا نیستند و هر از چند گاهی می خواهند آن را قطبی کنند و این کار دست جامعه می دهند.
به ایشان پیشنهاد می کنم به ماهیت و بافت متکثر جامعه ایران توجه بیشتری کنند و یک مقداری به بحث «گفت و گو»، نه در صورت بلکه در معنا، و ضرورت فلسفی، معرفتی و اجتماعی آن توجه بیشتری کنند و ان شاء الله ما شاهد باشیم که این روزنامه محملی برای تضارب آراء و آزاد اندیشی شده؛ ولی به معنای واقعی نه به معنای صوری و ابزاری. صاحبان آراء مختلف آنجا گفت و گو کنند و در حین گفت و گو اشکالات و نواقص خودشان را متوجه شوند. در واقع در بستری از مسالمت، محبت، دوستی و پاسداشت حقیقت، قرار نیست در این گفت و گوها کسی دیگری را منکوب و گفت و گو را قطع کند.
به تعبیر مک اینتایر ما در گفت و گو دو شرّ داریم؛ یکی «قطع» و دیگری «سرکوب» است. باید این دو شرّ را کنار بگذاریم و آقای صالحی بستری برای گفت و گوهای سالم و سازنده فراهم کنند. این توصیه هایی است که من می توانم متناسب با حکم رهبری و ضرورت توجه به وجه متکثر جامعه ایرانی و ضرورت گفت و گو داشته باشم.
* گفت وگو با سایت جماران/ یکشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۱
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰