نادیده گرفته میشوند؛ از طرف خانواده؟ جامعه؟ رسانهها؟ شاید گروهی، شاید هم همه. نه آنقدر کوچکند که برایشان مهم نباشد تحویل نگرفتنشان، نه آنقدر بزرگند که اعتراض کنند و زیر میز بزنند و حقشان را بگیرند. صحبت از نوجوان است. ردهای سنی که انگار قرار نیست به آنها توجه کافی شود و در هر دورهای و با بهانهای به آن کم یا بیتوجهی میشود. یکی از این مظاهر کمتوجهی رسانهها و بهطور خاص رسانه ملی است. احتمالا مدیران رسانه ملی خیلی سریع واکنش نشان میدهند و سینه را جلو میگیرند و میگویند ما همین سال 96 بود که شبکه امید را با وجود هزینههای بسیار افتتاح کردیم و البته کافی است نگاهی بیندازید به رتبه شبکه امید در بین پرمخاطبترین شبکههای تلویزیونی تا متوجه شوید که ظاهرا مخاطب اصلا اهمیتی ندارد. براساس آمار تلویزیون، شبکههای سه سیما، یک سیما، خبر معاونت سیاسی، آیفیلم، معاونت برونمرزی و شبکه دو سیما بیشترین مخاطب را داشتند و تا رده شانزدهم که متعلق به شبکه افق است هیچاسمی از شبکه امید دیده نمیشود. حالا جمعیت میلیونی دهه هشتادیها را با تعداد مخاطبان شبکه امید مقایسه کنید. سال 97 بود که مهدی سالم، مدیر شبکه امید به تسنیم گفت: «…شبکه از پوشش 65 درصدی در سراسر کشور برخوردار است. با توجه به این میزان دسترسی برآورد ما از میزان مخاطبان شبکه حدود 5 درصد است که با توجه به جغرافیای مناطق و نوع زندگی اقشار متعدد، امیدواریم با شیب ملایم افزایش پیدا کند. تا دوسال آینده اطمینان داریم شرایط بهگونهای تغییر پیدا کند که نوجوانان بیشتر دنبال برنامههای متناسب با سن خود باشند.» حالا بیشتر از دوسال از حرفهای مدیر شبکه امید گذشته و بهراحتی میتوان تعداد مخاطبان این شبکه را ارزیابی کرد. برای اینکه بدانید شبکه امید چه جایگاهی در نگاه مدیران صداوسیما دارد به برنامههای مهمش دقت کنید و حتی طراحی سایت و کیفیت تصاویرش. پخش برنامههای محبوب دهههای 60 و 70 برای دهه هشتادیها واقعا نیاز به طراحی و تصویب و مدیر دارد؟ توجه بیش از حد به کودکان و جوانان و بزرگسالان و عدم همخوانی سیاستهای فرهنگی و رسانهای این سه مرحله سنی، عوارضی دارد که سالهاست شاهدش هستیم. نگاهی به برنامهسازیهای تلویزیون در یکدهه اخیر نشان میدهد که نوجوانها در اولویت نیستند و این خطایی نابخشودنی است. از طرف دیگر نبود نیروی کاربلد و متخصص برنامهساز برای نوجوانان از دیگر خلأهای بزرگ است. اگر زمانی و در دهه 70 برنامههایی مانند «اکسیژن» و «نیمرخ» برجسته و دیده میشوند، بهدلیل جسارت و اعتماد مدیران وقت سازمان و شبکه بود. همان جسارت باعث شد ریل برنامهسازی برای نوجوانان بهسمت مقصدی تکراری بهنام «نیمرخسازی» چیده شود. جسارت دیگر در بین مدیران وجود ندارد یا خلاقیت، حلقه مفقوده برنامهسازی است؟ حاضریخوری و پرهیز از ریسک و همچنین سپردن کارها به سازندگانی که تخصصشان چیز دیگری بوده و بهدلیل ارتباطات وارد این حوزه شدهاند دلایل وضعیت فعلی برنامههای نوجوانها نیست؟ فهم اینکه نوجوانان حالحاضر جامعه ما دیگر حوصله شنیدن مونولوگها و پلاتوهای طولانی را ندارند و دلشان میخواهند حرف بزنند، خیلی سخت نیست. اگر بنا به اقتضائات جامعه و تربیت خانوادگی، نوجوانان دهههای پنجاه و شصت، دلشان میخواست بیشتر شنونده باشند و آنقدر هم به آن جعبه جادویی اعتماد داشتند که حتی نحوه نشستن خود را با صحبتهای مجری تعیین میکردند، نوجوانان دهه هشتادی دلشان میخواهد چیدمان استودیو و نحوه نشستن مجریان را خودشان انتخاب کنند. آنها بهواسطه دسترسی به انواع گوشیها و تبلتها و همچنین افزایش تواناییهای فردی و گروهی، تسلط بیشتری بر موضوعات مختلف روز و قدرت تحلیل بالایی دارند. یک دهه هشتادی برای خودش بهواسطه فضای مجازی یا گیمها درآمدزایی میکند و حتی به استقلال مالی هم رسیده است. وجود بیش از هفتمیلیون گیمر دهه هشتادی عدد قابلاعتنایی است؛ آنها مسابقه میدهند، پول درمیآورند، دل میبندند و دل میکنند و چرا در چنین موقعیتی باید پای تلویزیون و شبکهای بنشینند که به آنها توصیه میکند مسواک بزنند و دروغ نگویند و دغدغههایشان را تا حد خرید کفش و شلوار پایین میآورد.
«امید»ی که تدبیر ندارد
فایده تاسیس شبکه امید، انگار پنهان شدن مدیران تلویزیون پشت آن بود. صداوسیما آشکارا برنامهای برای نوجوانان ندارد. سال گذشته بود که مهدی سالم، مدیر شبکه امید به «فرهیختگان» گفت: «در شبکه امید بیش از 180 هزار دقیقه برنامهسازی کردیم. این مقدار در مقایسه با هیچتولیدکننده دیگری در داخل کشور برای نوجوان نیست. این محتوا را با تدابیری که اتخاذشده در فضای مجازی انتشار میدهیم.» و ادامه داده بود که «درحوزه بازیهای کامپیوتری و سرگرمیهای دیجیتال اقداماتی انجام دادهایم، البته با فعالیتی که مرکز بازیهای کامپیوتری یا جاهای دیگر همچون مجموعه سراج، NGOها و نهادهای فعال و شرکتهای دانشبنیان فعال در این زمینه انجام میدهند، در این حوزه و در مجموعه هنرهای دیجیتال حرکت رو به رشدی داشتهایم.» یکی از آفات مدیران فرهنگی و هنری همین نگاه آماری است. بهجای اینکه تکیه بر میزان برنامههای تولیدی باشد که آن هم درجای خودش اهمیت دارد باید اولویت روی میزان تعداد مخاطبان باشد. تقلیل یک شبکه به یک فرهنگسرای بزرگ و دلخوش بودن به پیامکهای 10هزارتایی یک برنامه چه چشماندازی خواهد داشت؟ آنچه در وضعیت فعلی با آن مواجهیم عدم توجه و برنامهریزی صحیح نسبت به نوجوانان است. این را نهفقط در شبکه امید که در سایر برنامههای تلویزیونی نیز شاهدیم. وجود یک نگاه از بالا به پایین نمیتواند نوجوانی را که رابطه نزدیکی با گوشی یا تبلتش دارد بهسمت تلویزیون بکشاند. اصرار برای ساختن برنامههایی مانند نیمرخ، بدون کمترین خلاقیت در فرم و محتوا چه اهدافی را دنبال میکند؟ استفاده از عروسکهای بدونهویت یا اتکای بیش از حد به بداههگویی و شوخیهای دمدستی در برنامهها با هدف جذب مخاطب، توجیهات فرهنگی دارد؟
نکته دیگری که در برنامهسازی برای نوجوانان مورد غفلت قرار میگیرد، نادیده گرفتن نقش الگوسازی برای آنهاست. وقتی الگوها یا زیادی بزرگند یا زیادی کوچکند، خود نوجوان سراغ الگوهای خودش میرود؛ الگوهایی که میتوانند از دل یک بازی بیرون آمده باشند یا از یک مسابقه فوتبال یا فیلم سینمایی، تازه اینها بهترین حالاتش است. استفاده از الگوهای منفی در اجتماع یا آثار هنری سخیف و مبتذل و ویدئوهای وایرالشده در فضای مجازی، روی دیگر این سکه است.
چه میخواهیم؟
تا چشم بههم بزنیم با نوجوانی دهه نودیها مواجه خواهیم شد. هنوز هم برای اصلاح رویه برنامهسازی برای کودکان و نوجوانان وقت و امید هست. ساختن برنامههایی که در آنها اعتماد به نفس، عزت فردی و جمعی، ارائه یک بینش عمیق و صحیح بهجای تکرار طوطیوار، ایجاد حس شجاعت و… تقویت میشود، بخشی از برنامه جامع برای کودکان و نوجوانان است. ساختن برنامههای گفتوگومحور و چالشی با جوانان بدون تعیین پایان مشخص و دادن اجازه به آنها برای صحبت بدون قصد و هدف قانع شدنشان از دیگر مطالبات نوجوانان این دهه است. آنها حرف دارند و اتفاقا معتقدند که حرفشان صحیح است و ممکن است بزرگترها اشتباه کنند. آنها دیالوگ میخواهند، دیالوگی بدون پایانبندی مشخص و از پیش تعیینشده. آنها ذرهای اعتماد میخواهند و سرشارند از ایدههای پویا و خلاقانه بدون تکیه بر بزرگترها. ساختن برخی برنامهها توسط نوجوانان چه ایرادی دارد که یکبار امتحان نمیشود؟ رسانه ملی از حضور مجریان نوجوان مگر ضرر دیده که به نویسنده و طراح نوجوان بها نمیدهد؟ شناخت تفاوتهای دهه هشتادیها با دورههای قبلی و بعدیشان، کلید اصلی این مساله است. کارگردان و نویسندهای که بیش از 30سال است در تلویزیون حضور دارد، چه شناختی از این طبقه سنی دارد؟ سیاستگذاری برای این رده سنی توسط افرادی که میانگین سنی آنها بالای 50 سال است نمیتواند راهگشای مشکلات فعلی باشد. درهای اتاقهای سیاستگذاری باید روی نوجوانان و جوانان باز شود. آنها باید برای برنامههای خودشان تصمیم بگیرند. مسائل جنسی، مسائل اقتصادی، ازدواج، وطن دوستی، سواد رسانهای و اعتماد به حاکمیت و رسانه ملی باید از اولویتهای برنامهسازان نوجوان قرار بگیرد. چه بسا منشا بسیاری از مشکلاتی که در جوانی یا بزرگسالی گریبان آنها را میگیرد در نوجوانی باشد. استفاده از هنرهای مختلف و قالبهای متنوع و ریسکپذیری ازجمله مواردی است که میتواند برنامههای نوجوانها را از ورطهای که داخلش هستند، نجات دهد. نوجوانان نیازمند یک نگاه تمامرخ به آنها هستند.
۵۸۵۸
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰