همان صدایی که میخواند: «آمدهام تو به داد دلم برسی تو سکوت مرا بشنو که صدای غمم نرسد به کسی…»
صدایی که وقتی در اصفهان خواستند که نخواند یا نوازندگان خانم را کنار بگذارند، او پای تیمش ایستاد و ماند و خواند، در فراق یارش هم خواند و با بغضی عجیب این ترانه را سر داد:«نمانده در دلم دگر توان دوری، چه سود از این سکوت و آه از این صبوری، تو ای طلوع آرزوی خفته در یاد، بخوان مرا تو ای امید رفته از یاد»
همان ترانهای که همه ما در شبهای هجران با شنیدن آن اشک چشمانمان را کنار زدیم و زمان وصال یار این موسیقی را زمزمه کردیم «من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی..»
قربانی در روزهای بیقراری به ما یادآوری کرد که «ما وارثان دردهای بیشماریم ما گریههای چشمهای انتظاریم».
او ماند و ایستاد و خواند یکسال روی صحنه خواند، یکسال پر فراز و نشیب از زمانی که صدایش روی صحنه گرفت و حضار با او همخوانی کردند تا وقتی که به تهران رسید و بخاطر حجم بالای مخاطب کنسرتش تمدید شد، علیرضا قربانی مدت بیش از ۴۰ روز نبود یار را تاب آورد روی صحنه رفت و با بغض خواند
«مرا بخاطر دل شکستهام ببخش، مرا که از ندیدن تو خستهام ببخش»
۲۴۵۲۴۵
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰