چندی پیش بالاخره موقعیتی دست داد و فیلم سینمایی «شماره ١٠» به نویسندگی و کارگردانی حمید زرگرنژاد را دیدم. موضوع قابل تاملی داشت؛ اسارت و فرار اسیر جنگی. به نظرم آمد نزدیکترین تصاویر به واقعیت اسارت را در میان همه فیلمهایی است که تاکنون دیدهام، روایت میکرد. فیلم با همهی صحنهها و ریزهکاریهایش دو نکته
اگر حضور سید آزادگان نبود، اسرای ایرانی صدمات و لطمههای بزرگی از دشمن بعثی میخوردند. مرحوم ابوترابی با درایت، بزرگمنشی و اخلاصش با جان و دل از آزادگان مراقبت میکرد و معتقد بود یک اسیر ایرانی باید سالم به میهنش بازگردد. آنها که مرحوم ابوترابی را دیدهاند از تأثیر بزرگی او در زندگیشان میگویند و
محمود راز قندی از جمله آزادگان دوران دفاع مقدس، خاطرهای کوتاه از یکی از نوروزهای دوران اسارتش روایت میکند: «بسیار غمگینتر از همیشه میرفتیم به استقبال عید نوروز سال ۱۳۶۱. حاجآقا ابوترابی و ۱۴ افسر و خلبان را برده بودند به بغداد برای بازجویی. حال بچهها حسابی گرفته شد. همگی در آسایشگاه دعای توسل زمزمه