ما به عنوان یک مخاطب، افسانه شاه آرتور را تقریباً به هر طریقی که فکر کنید مشاهده کردهایم. از حماسههای اکشن بگیرد تا سریالهای فانتزی شِبه سیاسی و فیلمهای شیرین و کودکانه دیزنی و حتی تلفیق آن با کمیکها، بنابراین اگر بگوییم افسانه شاه آرتور در مدیوم تصویر مسیری خوب را طی کرده است، حرف بیربطی نیست. با این وجود، این واقعیت که همه این داستانها حول عناصر نسبتاً یکسانی میچرخند، نکتهای منفی است. این حرف بدان معناست که مجموعه داستانها و عاشقانههای قرون وسطایی که در مجاورت افسانه آرتور قرار دارند برای اقتباس آماده هستند. حالا همین حفره جایی است که شوالیه سبز دیوید لاوری وارد عمل میشود. اما، آیا این اثر توانسته موفق از این مسیر عبور کند؟! برای یافتن پاسخ در ادامه با نقد فیلم The Green Knight همراه ویجیاتو باشید.
بین دین و تاریخ، بین استعاره و حقیقت، بین آنچه در واقع اتفاق میافتد و آنچه ما احساس میکنیم اتفاق میافتد، همپوشانی وجود دارد. این همگرایی عناصر در واقع جایی است که فرم روایتِ قصه گویی در هسته مرکزی خود، تمام اجزای حیاتیاش را برای روایت یک ماجرای قدرتمند به کار میگیرد. از طرف دیگر، هنگامی که ما کنترل خود را بر روی حقایق سُست میکنیم و اجازه میدهیم معنا و تفسیر از بین برود، اتفاقات جادویی رُخ میدهد. بنابراین ما تفسیر قوی تری از جهان و رویدادها ایجاد میکنیم، در واقع ما معنای وجود را ایجاد میکنیم. و اگر این کار را به اندازه کافی خوب انجام دهیم، از زمان فراتر میرود و برای نسلها دوام میآورد. درسها یا مثلهایی که به روشهای جدید، یا همان روشهای سُنتی گفته و بازگو شده است، برای درک همین معنا است.
حالا به همین دلیل است که فیلم شوالیه سبز دیوید لاوری و شرکت A24 یک فیلم بلند جذاب و متراکم است؛ زیرا همه این مضامین گفته شده را در جهت روایت مستحکم قصهاش هزینه کرده است. اگر بتوانیم این فیلم و تاریخ آن را درک کنیم، میتوانیم مهارت خود را به عنوان یک انسان بهتر درک کنیم. بنابراین، فیلم شوالیه سبز که بر اساس داستانهای حاشیهای شاه آرتور یعنی شعر سِر گاوین و شوالیه سبز تولید شده، داستانی عمیقاً نمادین، معنی دار و چالش برانگیز است. در واقع این فیلم قرار است یک ماجراجویی فانتزی حماسی باشد.
شوالیه سبز داستان سِر گاوین (دیو پاتل)، خواهرزاده بی پروا و سرسخت شاه آرتور را روایت میکند که در جستجوی جسورانهای برای مقابله با شوالیه سبز (غریبه غول پیکر و زمردی که بیشتر درخت است) به سفری پُر فراز و نشیب میرود. شخصیت گاوین در طول این فیلم دو ساعته، در سفری قرار میگیرد که اهداف آن به سرعت از وظیفه و شکوه به یک تلاش درونی برای شناخت خود تبدیل میشود. بنابراین او در این سفر عجیب باید برای رسیدن به معنای زندگی و خودشناسی با ارواح، غولها، سارقان و غارتگران مقابله کند.
برای درک بهتر فیلم باید گفت که اگر شما انتظار چیزی نزدیک به اقتباسهایی را که در ابتدای این بررسی ذکر کردم داشته باشید، به شدت ناامید خواهید شد. در عوض، شوالیه سبز تضادی را از طریق نزاعهای روحی و احساسی در مقابل اکشن و شمشیرزنی ارائه میدهد که ما آن را در آثار شاخص ژانر فانتزی چون «ارباب حلقهها» ساخته پیتر جکسون دیده و شناختهایم و البته دوست داریم. بنابراین، آنچه فیلم در ارائه سکانسهای اکشن فاقد آن است، در قصه گویی بصری جبران میکند. لنز دوربین دیوید لاوری در هر صحنهای یک نمای جادویی را ثبت میکند، چه در یک فاحشه خانه، چه در میدان جنگ یا چه در کوهی که به غولها نگاه میکند. هر قطعهای از شوالیه سبز مملو از هوس و زیبایی است که از حالت خارقالعاده به حالت تلخ منتقل میشود و سپس در لحظاتی، این دو را با هم ترکیب میکند.
در حالی که جهان اثر مملو از عناصر فانتزی تاریک است، فیلم واقعاً درون نگر است و از محیط و جهان برای بازتاب شخصیت گاوین بر روی خود استفاده میکند. به ندرت اتفاق میافتد که یک فیلم با اطمینان این عناصر را متعادل کند. اما شوالیه سبز توانسته ایدهها و مضامین خود را به نحو شایستهای بدون هیچ گونه احساس ناراحتی، عدم وضوح و یا رد عناصر فانتزی در هسته اصلی خود کاوش کند. به نظر من در طول سالهای گذشته هرگز فیلمی به اندازه شوالیه سبز در اجرای مضامین خود اعتماد به نفس نداشته است. البته همه اینها با اجرای تماشایی دیو پاتل تقویت شده و به زیبایی با فیلمبرداری و جلوههای بصری که مطمئناً مدعی بهترینهای سال هستند، تقویت شده است.
این فیلم واقعاً در بطن خود درباره جستجوی گاوین برای یافتن معنا در دنیایی است که اغلب از آن خالی است. چنین ایدهای مبارزه جالبی را ایجاد میکند که باعث بیشتر دیده شدن شخصیت اصلی داستان میشود. بنابراین، این مسیر است که به دیو پاتل اجازه میدهد وسعت و عمق قدرت بازیگری خود را به نمایش بگذارد. در واقع، در حالی که تصاویر رنگارنگ و بازیگوش به راحتی میتوانند بازیگر اصلی را ببلعند، اما بازهم پاتل نقطه کانونی است. او جادو و خیال را پایه ریزی میکند و با حضور احساسی قوی آن را فرمان میدهد که حتی در سکوت نیز قابل لمس است. پاتل گوهر نایابِ مناظر دیدنی درون فیلم است، مردی بر روی صفحه که توجه شما را به خود جلب میکند حتی وقتی یک درخت غول پیکر همچون شوالیه سبز در کنارش باشد.
بگذارید اکنون بر این نکته تأکید کنم: این فیلم ممکن است جذابترین اثری نباشد که در طول این سالها دیدهام، اما از تولید و طراحی لباس گرفته تا فیلمبرداری با نور طبیعی و ترکیب یکپارچه جلوههای عملی و CGI، باعث شده شوالیه سبز را در عین باقی ماندن در یک محیط آشنا، یک تجربه بصری کاملاً منحصر به فرد بدانم. برای مثال خود شوالیه سبز، موجودی که نه تنها از گوشت و خون بلکه از چوب و تاک ساخته شده است، زیبا و وحشتناک است و هیولاهای دوزخی «گیلرمو دل تورو» را برای مخاطب تداعی میکند. از طرف دیگر این فیلم دریچهای برای نمایش دوگانگی است: ساده لوحی در برابر خِرَد، فضیلت در برابر وسوسه و شجاعت در مقابل بُزدلی. دیوید لاوری تمام این دوگانگیها را در بیست دقیقه پایانی اثر خود به کمال میرساند؛ و البته این رویه نیز جواب میدهد.
این بیست دقیقه مذکور، از بهترین دقایق سینمایی است که امسال دیدهام؛ بیست دقیقهای که با همراهی موسیقی دنیل هارت و بدون هیچ دیالوگی پخش میشوند. این سکانس آخر یک کلاس سطح بالا در قصه گویی تصویری است که عملاً مکمل دقایق گذشته شده پیش از خود است، بنابراین آن زمینه و دقایق، تأثیر زیادی از این پایان میگیرند. با این وجود، اکثر دقایق این فیلم به خاطر استفاده بدون مرز از نماد و استعاره برای مخاطب عام گیجکننده است. شمایل نگاریهای سنگین در هر صحنه و هر انتخاب قابل توجه است، اما به حدی که بیننده میتواند تمرکز خود را بر روی داستان واقعی از دست بدهد. راستش، خود من برای فهم بعضی از نکات مجبور شدم دوباره The Green Knight را تماشا کنم، البته نمیتوانم به شما بگویم که این چیز خوبی است یا نه.
اما برخی از نمادهای داخل فیلم برای درک مفاهیم نهفته در فیلمنامه شوالیه سبز بسیار حیاتی است. یکی از آنها یک کمربند سبز رنگ است. کمربند نشان دهنده دلبستگی گاوین به زندگی فانی است. در طول سفر شخصیت مرکزی این یک ابزار محافظ به نظر میرسد، اما در نهایت معلوم میشود که مانع نهایی برای توسعه جوانمردی او است. این نمادگرایی یا بازی با استعارها جنبه جذابی از داستان است، بنابراین، ما آن را در جاهای دیگر فیلم هم مشاهده میکنیم. یکی دیگر از نمادهای مهم درون فیلم تکیه کارگردان بر رنگ سبز است. بدیهی است که این رنگ، چیزی نیست جز رنگِ زندگی، اما در این داستان رنگ سبز بسیار نزدیک به مفهوم مرگ است. در واقع فیلم شوالیه سبز بیان میکند قدرت اصلی زندگی چیزی نیست جز پذیرش نیروی مرگ.
بدون شک فیلم شوالیه سبز در بیشتر موارد، درباره مرگ است و نحوه مواجهه ما با آن؛ این شاید جنبه اصلی داستان باشد. فیلمساز به واسطه شخصیت گاوین از ما میپرسد آیا ما به عنوان یک انسان سعی میکنیم خود را پیرامون موضوع مرگ فریب دهیم یا نه؟! آیا ما باور داریم بدن فانی ما به مفهوم مرگ وصل شده است یا خیر؟! یا با جسارت و فداکاری با آن روبرو میشویم و مرگ را به عنوان بخشی از هماهنگی با طبیعت میپذیریم. بنابراین، همه این موارد در پوشش رنگ سبز در فیلم روایت میشود.
از طرف دیگر شوالیه سبز نیز نمادی از خود شخصیت گاوین است. همچنین جنسیت و روابط جنسی نیز نمادی مهم در طول روایت عظیم داستان است. رابطه جنسی نشان دهنده تسلیم شدن در برابر جسم فانی یا همان نفس است. وسوسه و فعالیت جنسی در طول فیلم و داستان، به عنوان یک سلاح خطرناک و انفجاری برای روح انسان تلقی میشود.
از طرف دیگر، دین نقش اصلی را در داستان شوالیه سبز ایفا میکند. منظور از دین در شوالیه سبز مذهب مسیحیت است. بنابراین، بیشتر موضوعات فیلم چون مرگ، ایثار، وسوسه و جوانمردی همه با ایدههای مذهبی آن دوره در قرون گذشته پیوند خورده است. ناگفته نماند که خود داستان نیز در کریسمس (تولد حضرت مسیح) اتفاق میافتد. به طور کلی داستان شوالیه سبز در دنیایی رُخ میدهد که در آن افرادی که قرنها بت پرست بودند از ایدئولوژی مسیحی استقبال میکردند و آن را با سیستم اعتقادی قبلی خود ترکیب میکردند.
بنابراین، اگر ما به ایده کمربند سبز محافظ درون داستان بچسبیم، مسلماً نمیتوانیم به طور واقعی یک زندگی را تجربه کنیم. یا در واقع ما نمیتوانیم جسور و جوانمرد باشیم. این یعنی ما نتوانستیم حقیقت را ببینیم. این که زندگی، عشق، رابطه جنسی و مرگ همه در یک توده در حال چرخش در هم تنیده شدهاند نیز آینهای از این ماجراست. ما قطعات جداگانهای از روند این هستی نیستیم، در واقع ما از خاک هستیم و بع خاک باز خواهیم گشت. بنابراین، هرچقدر که ما موجودات و خودخواهی خود را جدا از هم در نظر بگیریم، در نهایت این یک دروغ است. و آیا این معنای داستان مسیح نیز نیست؟ و همه ادیان؟ و همه داستانها؟! با مرگ است که ما برای زندگی جاودانه متولد میشویم.
در نتیجه: جدا از معانی حاکم بر شوالیه سبز، این فیلم برای هر بینندهای یک مهمانی بصری است، اما ممکن است یک مخاطب به خاطر ساختار گیج کننده روایت فیلم دیدن ادامه کار برایش بسیار غیرقابل دسترسی باشد. فیلم شوالیه سبز یک فانتزی تاریک است که با نمادگرایی فراوانی همراه شده است؛ بدون شک دیدن این کار برای مخاطب عام عجیب و گیج کننده است، اما کُلیت اثر یک قصه خیره کننده بصری است که تمام ابزار فیلمسازی را با هم به نحوی جذاب ترکیب کرده است.
فیلم دیوید لاوری به عنوان کارگردان شامل برخی از عناصر معمول قرون وسطایی است، اما برداشتی بسیار مدرن از این ژانر است. شوالیه سبز همچون یک کتاب قصه مصور بزرگسالانه است که باید تک تک لحظات آن را مشاهده کرد. شخصیت مرکزی نیز یک عنصر نمادین است که باید پای به میدان خود شناسی بگذارد. البته همین شخصیت گاوین در طول داستان مصور لاوری گاهی آنقدر منفعل است که فیلم میتواند بی هدف یا اپیزودیک به نظر برسد.
در واقع، این فیلم آنقدر پُر از استعارههای سنگین است که برخی از بینندگان ممکن است به سختی بتوانند معنی زیادی از آن به دست آورند. بنابراین، شوالیه سبز شاید برای بینندگانی که مایلند قصه پیچیده آن را از منظر نمادین تجربه کنند و با تصاویرش به تفکر عمیق ترغیب شوند، بهترین کار را بکند. اما بدون تردید افراد زیادی با لحن عرفانی و گاهاً فلسفی این اثر فانتزی ارتباط برقرار نخواند کرد.
معرفی بهترین فیلمهای سینمایی را در ویجیاتو دنبال کنید:
- ۱۰ بازسازی سینمایی که از فیلم اصلی هم بهتر بودند
- ۱۰ فیلم دنباله و پیشدرآمد که تا پایان امسال اکران میشوند
- ۱۰ فیلم لایو اکشن دیزنی که به دست فراموشی سپرده شدهاند
- معرفی ده فیلم اقتباس شده از بازیهای ویدیویی سبک مبارزهای
- معرفی بهترین اقتباسهای سینمایی که بر اساس کتابها ساخته شدند
https://vgto.ir/bfs
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰