نرگس کیانی: تینو صالحی، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون، این روزها با نمایش «غلامرضا لبخندی» روی صحنه است. اثری به نویسندگی و کارگردانی کهبد تاراج که در ایرانشهر اجرا میشود و پیش از این نیز در سال ۱۳۹۸ در همین سالن روی صحنه بوده است.
با تینو صالحی میتوان از بسیاری چیزها صحبت کرد اما آنچه در گفتوگوی پیش رو بر آن متمرکز شدهایم، اهمیت و موانعِ بازنمایاندن وقایعی چون کاری است که غلامرضا خوشرو معروف به خفاش شب، ۲۴ سال پیش انجام داد؛ قتلهای زنجیرهای. اتفاقی که در جامعه امروز ایران، ظاهرا نمیتوان پایانی برایش متصور بود و برای پیدا کردن نمونه مشابهاش تنها کافی است یک ماه و خردهای به عقب و به قتل بابک خرمدین به دست پدر و مادرش برگردیم.
صالحی به نکته جالبی اشاره میکند و میگوید حتی اگر اتهام سیاهنمایی هم با هزار و یک اما و اگر و شرط و شروط اجازه دهد که چنین اتفاقاتی را در قالب اثری مستند یا دراماتیک نشان دهیم، مخاطبان، تماشای آن را برنخواهد تافت.
اردیبهشت ۱۳۹۸ بود که «غلامرضا لبخندی» با بازی شما در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفت و اکنون در تیر ۱۴۰۰ شاهد بازتولیدش هستیم. نمایشی که در خلاصه داستانش آمده است: «۲۴ سال پیش، غلامرضا خوشرو، معروف به خفاش شب، شروع به قتلهای زنجیرهای میکند.» واقعهای که اگر پیش از رخ دادنش به اثری دراماتیک تبدیل میشد، احتمالا هیچکس باور نمیکرد که روزی به وقوع بپیوندد. اگر موافقید میخواهم آن را به اتفاق هولناک دیگری گره بزنم: «۲۶ اردیبهشت و پیداشدن بخشهایی از جسد مثلهشده بابک خرمدین توسط یک کارگر شهرداری در شهرک اکباتان». به نظرتان چرا اگر هر کدام از این وقایع پیش از رخ دادن، در قالب اثری هنری نشان داده شود، با اتهامات گوناگون پس زده میشود؟
به نظر من نسبت به نشان دادن این وقایع چه در قالب مستند و چه در قالب اثری دراماتیک، علاقهمندیهایی در میان هنرمندان وجود دارد اما موانعی هم هست که نمیتوان نادیدهشان گرفت. اولین مانع مخصوصا هنگامی که میخواهید وارد این قبیل جزئیات جنایتکارانه شوید، واژهای ابداعی به نام «سیاهنمایی» است. مخترع این واژه، هر کسی که بوده، هدفش این نبوده است که واقعا از سیاهنمایی جلوگیری کند بلکه از این واژه به عنوان نقابی استفاده کرده است تا محدودیتهایی بسیار دستوپاگیر برای هنرمندانی ایجاد کند که میخواهند این جزئیات، تحلیل خود نسبت به آن و ریشههایش را در حد توان، نشان دهند.
اتهام تکراری «سیاهنمایی» به آثار دراماتیک ساخته شده بر اساس جنایتهای انسانی و همچنین پسزدگی مخاطب، باعث میشوند فجایعی چون قتلهای زنجیرهای خفاش شب و قتل بابک خرمدین، کمتر دیده شوند
مانع بعدی، خودِ مخاطب است؛ مردمی که ما به عنوان مخاطب با آنها سروکار داریم. بسیاری از این مردم، هنوز باور ندارند که این اتفاقات در جامعه ما رخ میدهد و گمان میکنند در فضایی دیگر اتفاق افتاده است.
مثالی میزنم. به ماجرای بابک خرمدین اشاره کردید. من پیش از رخ دادن این اتفاق، در دوران قرنطینه نمایشنامهای نوشتم که در پایان آن، دو نفر، دو نفرِ دیگر را تکهتکه میکردند و در کیسه میپیچیدند و برای دفن میبردند. مخاطبِ این نمایشنامه در قدم اول، دوستان و نزدیکانم بودند. این متن را به هر کدامشان دادم، گفت: «وای! مگر میشود اینها با خیال راحت بنشینند و آنها را در خانه تکهتکه کنند و پشتبندش چای هم بخورند؟!» این نمایشنامه همینطور بین دوستان من دستبهدست و نقد میشد تا این که آن اتفاق رخ داد و فیلمش را دیدیدم که پدر و مادری با خونسردی تمام، کیسههای زباله حاوی جسد تکهتکه شده فرزندشان را در آسانسور میگذاشتند.
متاسفانه ما ایرانیان همچنان گمان میکنیم، مردمانی ایدهآل هستیم و نمیدانم با این حجم از اتفاقات ناگوار اجتماعی و این سطح از جرموجرائم، چرا چنین تصوری از خود داریم؟ جالب است که این اتفاقات را در سطح جامعه میبینیم اما هنگامی که برایمان به تصویرش میکشند، متعجب میشویم و میپرسیم: «وای! مگر میشود؟!»
و واژه ابداعی سیاهنمایی را به کار میبریم.
دقیقا. یک سوی ماجرا همین واژه سیاهنمایی است که مسئولان و متولیان امر، هنرمند را به آن متهم میکنند و سوی دیگر، پسزدهشدن از طرف مخاطب است و این دو، مانع از حرکت هنرمند به سمت تبدیل این قبیل فجایع به اثری مستند یا دراماتیک میشود.
نام آن متن که انگار داشتیم سایه آنچه را برای بابک خرمدین رخ داد، در درونش میدیدم، چه بود؟
«قرنطینه». به یکی، دو سالن هم پیشنهادش دادم و احتمالا برای اجرا آمادهاش خواهم کرد.
نکته دیگر این است که به عنوان مثال این یک خط را «۲۴ سال پیش غلامرضا خوشرو معروف به خفاش شب شروع به قتلهای زنجیرهای میکند» اکنون به چشم خلاصه داستان میبینیم نه اتفاقی که واقعا رخ داده است و گمان میکنم به عنوان مثال در مورد بابک خرمدین هم همینگونه شود. اکنون به چشم واقعهای ناگوار میبینیمش و سالها بعد به چشم خلاصه داستانی که فراموش میکنیم در کشور ما رخ داده است.
دقیقا. چند سال دیگر، مردم این اتفاق را به چشم یک قصه میبینند و انگارنهانگار که در این جامعه رخ داده است. ما نمیخواهیم باور کنیم و برای همین است که اگر کسی بخواهد کاری در این زمینه انجام دهد، حتی اگر اتهام سیاهنمایی به او اجازه دهد، این خودِ مخاطب است که پس میزند و میگوید: «ای بابا! این دیگر چیست؟!». بسیاری از دوستان من، نمایشنامههایی در این زمینه نوشته و همگی با این واکنش مواجه شدهاند که «چرا این قدر غیرمنطقی است؟!» انگار نمیخواهیم باور کنیم این بخشی از واقعیت جامعه ماست. واکنشهایی از این دست است که موجب میشود آدمها کمتر به سمت وقایعنگاری بروند.
و از جمله این وقایعنگاریها توسط شما، میتوان به نمایشنامه «تختی» اشاره کرد. سرنوشت این نمایشنامه چه شد؟
در روند نوشتن این نمایشنامه به سالنهای مختلفی پیشنهاد دادم که این اثر در آنجا روی صحنه برود و مرتب با این ایرادات مواجه شدم که فلان جایش، بهمانطور است و بهمان جایش، فلانطور. این قسمتش را نباید بگویی، آن قسمتش را باید بگویی، این جایش شبههبرانگیز است، آن جایش برخورنده است و نمیتوانیم نوبت اجرا بدهیم.
و این ایرادات پیش از آن که برای گرفتن مجوز از شورای نظارت و ارزشیابی ادارهکل هنرهای نمایشی اقدام کنید، وارد شده است؟
بله. هنوز به شورای نظارت نرسیده است. نام تختی که میآید، سالندار میگوید برایمان دردسر میشود و راست هم میگوید، چون آنچه را گفتم او هم درک کرده است. او هم میداند اگر این نمایش در سالنش اجرا شود، چون کاری واقعی است، چون کاری مستند است، با هزار و یک مشکل مواجه خواهد شد. واقعا نمیدانم به چه دلیلی، اصولا دوست نداریم بخشی از وقایع گفته شود
«تختی» چند پرسوناژ دارد؟
۱۲، ۱۳ نفر و مستند روایی است و با این که از منظر وقایعنگاری مستند است، اما فرمش رئالیستی نیست.
میتوان امیدوار بود که هم «قرنطینه» و هم «تختی»، امسال روی صحنه بروند؟
امیدوارم اینطور شود.
و جز اینها این روزها مشغول چه کار دیگری هستید؟
در سریال «میدان سرخ» که بخشی از آن را ابراهیم ابراهیمیان و بخش دیگر را بهرام بهرامیان کارگردانی کردهاند و قرار است در شبکه نمایش خانگی منتشر شود، بازی میکنم.
۵۷۲۵۹
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰