فهیمه نظری: شامگاه چهارشنبه، ۲۴ شهریور ۱۳۶۱، صادق قطبزاده یکی همراهان امام خمینی در پرواز ۵۷ به جرم اقدام جهت براندازی حکومت جمهوری اسلامی اعدام میشود. قطبزاده که از دوران دبیرستان و بعد از کودتای ۲۸ مرداد به نهضت مقاومت ملی میپیوندد، سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به آمریکا میرود و در آنجا به عنوان یکی از اعضای فعال اتحادیههای دانشجویان مسلمان به مبارزه علیه رژیم شاه میپردازد. دو برخورد او با اردشیر زاهدی، سفیر ایران در آمریکا، در ۲۹ اسفند ۱۳۳۹ و نیز سال بعد از آن بسیار معروف است. این جوان پر شر و شور انقلابی مراسم اولی را که سفارت به عنوان جشن نوروز برای دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا ترتیب داده است با گرفتن تریبون سخنرانی و یاد کردن از دکتر مصدق به عنوان رهبر جبهه ملی و سردمدار ملی شدن صنعت نفت در آن روز که اتفاقا ۲۹ اسفند و سالروز ملی شدن صنعت نفت بود برهم میزند و خشم زاهدی را برمیانگیزد.
دومین برخورد او با سفیر ایران که از نظر صادق به خاطر رشته تحصیلیاش باید به پرورش مرغ روزگار میگذراند و نه سفارت، در زمانی اتفاق میافتد که همایش سالانهی انجمن دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا برپاست. صادق در این مراسم نیز سخنرانی زاهدی را که از کودتای ۲۸ مرداد به عنوان جشن ملی یاد میکند برهم میزند و خودش پشت تریبون میرود تا در بزرگداشت مصدق سخن براند. همین برخوردها و شلوغکاریهای دیگر در این مسیر سرانجام موجب میشود که ویزای تحصیلی صادق را دیگر تمدید نکنند، تا او با گذرنامهی جعلی سوری و به عنوان خبرنگار در فرانسه اقامت کند.
حدود سالهای ۴۲ و ۴۳ است و اقامت صادق در فرانسه مصادف با اوج فعالیتهای نهضت آزادی ایران در خارج از کشور؛ دورانی که صادق اصلا آرام و قرار ندارد و برای پیشبرد مبارزات انقلابی علیه رژیم شاه با سازمانهای سیاسی و انقلابی جهان از سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) گرفته تا حزب التحریر و احزاب سیاسی کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین و نهادهای جهانی مثل موتمر علمای اسلام در قاهره تماس برقرار کند. در سال ۱۳۴۲ که شعبهی نهضت آزادی خارج از کشور تصمیم میگیرد برای آموزش مسلحانهی اعضای خویش با همکاری جمال عبدالناصر سازمانی به نام «سماع» در مصر ایجاد کند، صادق نیز به عنوان نمایندهی نهضت آزادی در اروپا به مدت سه ماه در کلاسهای آموزشی تئوری این سازمان شرکت میکند و دوباره به فرانسه بازمیگردد تا کارهای ارتباطی نهضت بر زمین نماند.
در همین حین دوباره به سرش میزند برای ادامهی تحصیل به آمریکا بازگردد، اسفند ۱۳۴۵ با هویت جعلی وارد آمریکا میشود، اما ادارهی مهاجرت درخواست دانشجوییاش را رد میکند. به هر ترفندی که شده با معرفینامهای از سوی دکتر ابراهیم یزدی که در دانشگاهی در تگزاس شیمی تدریس میکند به دانشگاهی در کانادا معرفی میشود. صادق بالاخره سال ۱۳۴۸ با مدرک لیسانس تاریخ از دانشگاه نوتردام شهر نلسون کانادا مجددا به فرانسه بازمیگردد تا فعالیتهای مبارزاتیاش علیه رژیم را از سر بگیرد.
در ۱۳۴۹ به عنوان نمایندهی نهضت آزادی به دیدار امام در نجف میرود و به شدت تحت تاثیر ایشان قرار میگیرد.
در این ایام نشریهی «پیام مجاهد» (ارگان نهضت آزادی) را که از سال ۵۰ به همت ابراهیم یزدی در آمریکا منتشر میشود در سراسر اروپا توزیع میکند و اصرار دارد که آیتالله خمینی را در این نشریه «امام» خطاب کنند.
در نیمهی نخست سال ۵۷، خبرنگار لوموند را به دیدار امام در نجف میبرد و آن نخستین مصاحبهی امام در خارج از کشور در رسانههای جهان بازتابی وسیع پیدا کند. (خبرنگار لوموند چندی پیش از آن در لبنان به اسلام گرویده و همسر مسلمان اختیار کرده بود، امام موسی صدر خطبه عقدشان را جاری کرد.)
نقطهی قوت صادق ارتباطات وسیع اوست. نوری البلا وکیل فرانسوی مراکشیالاصل یکی از ارتباطات موثر صادق در این دوره است، کسی که دروازهی آشنایی او با سه وکیل مجرب فرانسوی به نامهای کریستین بورگه، فرانسوا شرون و برتران واله میشود و درست به فاصلهی کمی بعد از این آشنایی، بلا را برای تهیهی گزارشی از وضعیت حقوق بشر در ایران راهی این کشور میکند. گزارشی که جنایات شاه را به گوش محافل بینالمللی میرساند. صادق همراه با این سه وکیل سازمان حقوق بشریای با عنوان انجمن فرانسوی دوست و پشتیبان ایران AFASPI در فرانسه تشکیل میدهد و مقر آنها میشود جایی برای رفت و آمد مبارزان ایرانی مقیم فرانسه از خود صادق گرفته تا بنیصدر و حبیبی.
… به هر روی وقتی در مهرماه ۵۷ امام خمینی وارد پاریس میشود، صادق قطب زاده یکی از کسانی است که همواره در نوفللوشاتو حضور دارد و خبرنگاران رسانههای معتبر دنیا را هر روز به آنجا میآورد. بعد هم که امام تصمیم به پرواز به ایران میگیرند، وی یکی از مسافران همین پرواز است.
بعد از ورود به ایران قصد ندارد بماند، میخواهد حالا که نهضت به پیروزی رسیده خودش را جمع و جور کند و به فرانسه بازگردد، اما امام خمینی او را با حقوق ۲۵۰۰ تومان ماهانه به عنوان سرپرست رادیو و تلویزیون منصوب میکند. ظاهرا بعد از ورود به ایران هم دیگر از نهضت آزادی جدا میشود چراکه در همان زمان نوفللوشاتو با سران نهضت آزادی از جمله مهندس بازرگان به اختلافاتی برخورده است.
چالشهای صادق قطب زاده در رادیو تلویزیون را کم و بیش میدانیم. شورای موسس کارکنان رادیو تلویزیون، که جزو اعتصابیون این سازمان بودند و در آستانهی انقلاب آن تلویزیون مداربسته را در مقر امام مستقر کردند، ریاست صادق را بر این سازمان برنمیتابند و اصرار به ریاست شورایی دارند، تودهایها از سوی دیگر در بخشهای خبری رخنه کرده و با علم و اشاره خواستههایشان را پخش میکنند، از این سو روحانیت بر عدم پخش موزیک اصرار دارد و صادق برای راضی کردنشان حتی تا قم میرود. از طرفی صادق که دیگر به نهضت آزادی آن علقهی سابق را ندارد، فعالیتهای دولت را پوشش نمیدهد و کاسهی صبر مهندس بازرگان را لبریز کرده تا جایی که ایشان را برای گله نزد امام راهی قم میکند.
صادق که بچهی جنوب شهر است و تا حد زیادی شخصیتی داشمشتی دارد، میخواهد با همان منش هم چرخ رادیو تلویزیون را بچرخاند. بازاریان در حمایتش طومار جمع میکنند، در مقابل، نشریات چپ به او لقب «طومارزده» میدهند و چوب لای چرخش میگذارند. هرچه هست همهی این اختلافات در نهایت موجب میشود که امام خمینی ریاست سازمان را به شورایی بسپارد که خودش اعضایش را منصوب کرده، از جمله اکبر هاشمی رفسنجانی و…
حدود ۱۵ روز بعد از تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام، صادق قطب زاده در دومین پست رسمی خود به عنوان وزارت امور خارجه در دولت موقت مهدوی کنی کار خود را آغاز میکند، همزمان نیز عضو شورای انقلاب است و حضورش با کراوات اعصاب برخی چهرههای مذهبی بیرون از این شورا را حسابی به هم ریخته.
در دوران وزارت خارجه چالش بزرگ صادق آزادی گروگانهاست، او با گروگانگیری مخالف است و مدام با دانشجویان تسخیرکنندهی سفارت درگیر. میخواهد دبیرکل سازمان ملل را به دیدار گروگانها ببرد، اما دانشجویان اجازه نمیدهند و والدهایم دست از پا درازتر از ایران بازمیگردد.
صادق برای آزادی گروگانها تصمیم میگیرد به کمک وکلایش در فرانسه شاه را که در پاناما به سرمیبرد دستگیر و درهمانجا محاکمه کند. کار به خوبی پیش میرود، اما یک گاف بزرگ میدهد و پیش از دستگیری شاه در پاناما به خاطر اختلاف ساعت دو کشور، تصور میکند که این دستگیری انجام شده و خبرش را در بوق و کرنا میکند. عمر توریخوس، رئیسجمهور وقت پاناما، که میرود این تصمیم را به تصویب کابینهاش برساند با شنیدن این خبر رنگ میبازد. طرح دیگر لو رفته و نمیشود کاری کرد. صادق بعد از این ماجرا در شورای انقلاب دیگر آن وجههی سابق را ندارد.
از دیگر اقدامات مورد توجه صادق در این زمان ارسال نامهی تند و تیزی به گرومیکو، وزیر امور خارجهی شوری، است؛ نامهای که در آن تا میتواند به سیاستهای شوروی در قبال ایران میتازد. به هجوم این کشور بعد از شهریور ۲۰ به ایران اشاره میکند و در نهایت هم با لحنی کاملا امری از گرومیکو میخواهد که تعداد کارمندان سفارتخانهاش را در ایران کاهش دهد و در صورت عدم موافقت با تاسیس کنسولگری ایران در شهر دوشنبه فورا یکی از کنسولگریهایش در ایران را تعطیل کند، همچنین اعلام میکند که به سفیر ایران در مسکو دستور داده کنسولگری ایران را در لنینگراد تعطیل کند. در آخر هم قویا از او میخواهد که دولت شوروی دست از حمایت حزب توده و ارگان آن، یعنی روزنامهی «مردم»، بردارد.
لحن این نامه به حدی تند است که گرومیکو در پاسخ به آن در ابتدای نامهاش مینویسد: «این نامه مرا دچار حیرت ساخت و رفتار بیمسئولیت و انکار حقایق دعاوی کاملا بیپایه و بیاساس و سرانجام لحن نامهی شما که برای مناسبات دو کشور دارای حق حاکمیت ملی به هیچ وجه مناسب نیست…»
نامهی صادق به گرومیکو به حدی تند و تیز است که سفیر لبنان در شوروی به صادق طباطبایی تلویحا میرساند که قطبزاده با این کار سرنوشت بدی را برای خود رقم زده.
در این میان صادق یک تصمیم جنجالی دیگر هم میگیرد و آن اعلام کاندیداتوریاش برای نخستین دور ریاستجمهوری است. حالا وسط بحران حلنشدهی سفارت، برای سخنرانی به قصد شناساندن خود به مردم از این شهر به آن شهر میرود، اما شاید همین جنجال گروگانها و اعلام خبر تاییدنشده دستگیری شاه است که بعد از آن همه جنجال در تلویزیون، صادق را بیش از پیش به محاق میبرد تا جایی که تنها ۳ درصد آرا را به خود جذب میکند و با مجموع ۴۸۵۴۷ رای از بین هفت کاندیدا نفر آخر میشود.
از این پس دیگر دوران خانهنشینی صادق فرا رسیده است. اول میخواهد روزنامهای به نام «والعصر» راه بیندازد، اما نمیشود و بعد هم خانهاش به پاتوق رفت و آمد افراد مختلف تبدیل میشود.
در ۱۶ آبان ۱۳۵۹ آن مناظره جنجالی را با مبلغی اسلامی (قائممقام وقت سرپرست سازمان که در آن زمان ادارهی رادیو تلویزیون را بر عهده داشت) در شبکهی دو انجام میدهد، مناظرهای که در آن حسابی به حزب جمهوری اسلامی میتازد و بعد از آن بهسرعت بازداشت میشود، اما این بازداشت با اعتراضات گستردهای همراه است و حتی مهندس بازرگان هم در یادداشتی بهشدت به آن انتقاد میکند. در نهایت بر اثر فشار افکار عمومی و اعتراض برخی چهرهها پس از دو روز آزاد میشود و بلافاصله به دیدار امام میرود. اما دیگر انگار دورانش به سر آمده. حسابی خانهنشین شده و به محض بیرون آمدن از خانه عدهای موتورسوار به دنبالش راه میافتند و شعار سر میدهند که «نفرین هر آزاده/ بر صادق قطبزاده»
در دوران خانهنشینیِ صادق افراد زیادی به خانهاش رفت و آمد دارند، از افسران تودهای رژیم گذشته گرفته تا طرفداران آیتالله شریعتمداری. از اینکه دقیقا در این روزها چه اتفاقاتی در خانهی صادق رخ میدهد، اطلاع دقیقی در دست نیست، اما ناگهان در هفدهم فروردین ۱۳۶۱ خبر میرسد که قطبزاده به اتهام طرح کودتا و تلاش برای قتل امام خمینی بازداشت شده است.
صادق حتی در زندان هم آرام و قرار ندارد و برای اینکه تکلیفش هرچه سریعتر روشن شود، میخواهد که یا فورا اعدامش کنند و یا مورد عفو قرارش دهند. در نهایت نیز پس از چند جلسه محاکمه از طرف محمد محمدی ریشهری، رئیس دادگاه انقلاب ارتش، به اعدام محکوم میشود و طومار زندگی پرتلاطمش در شامگاه چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ برای همیشه درهم میپیچد.
۲۳۲۵۹
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰