فیلمهای برتر تاریخ سینما، به پیشنهاد برترینها (۱)
برترینها: در این سری جدید از مطالب سینمایی قصد داریم در قالبی متنوع، «فیلمهای برتر تاریخ سینما» را برایتان معرفی کنیم؛ همچنین فیلمهای ارزشمندی که در گذشته به دلایل مختلف توسط مخاطبان یا منتقدان نادیده گرفته شدهاند یا کمتر درباره آنها صحبت شده است را مرور خواهیم کرد. ترتیب معرفی فیلمها کاملا تصادفی است و
برترینها: در این سری جدید از مطالب سینمایی قصد داریم در قالبی متنوع، «فیلمهای برتر تاریخ سینما» را برایتان معرفی کنیم؛ همچنین فیلمهای ارزشمندی که در گذشته به دلایل مختلف توسط مخاطبان یا منتقدان نادیده گرفته شدهاند یا کمتر درباره آنها صحبت شده است را مرور خواهیم کرد.
ترتیب معرفی فیلمها کاملا تصادفی است و بسته به “ژانر فیلم، کشور سازنده فیلم و دوران مختلف” در قالب بستههایی متنوع برای سلایق و ذائقههای مختلف سینمایی انتخاب شدهاند. آثاری از هالیوود تا سینمای اروپا، از شرق آسیا تا آمریکای لاتین مدنظر ما خواهد بود و سینمای دوران کلاسیک تا مدرن را مرور خواهیم کرد. برخی از آثار معرفی شده، شاید فیلمهای معمولی، اما ارزشمندی باشند که لزوما شاهکار محسوب نمیشوند و صرفا در ژانر خود “اثری تماشایی، قابل قبول و متوسط به بالا” بودهاند.
** سیستم امتیازبندی ما نیز (از ۵ ستاره) بر اساس “جایگاه و عیارِ هنری فیلم موردنظر” در قیاس با «استاندارد و مدیوم آن ژانر» سنجیده شده است، نه شاهکارهای تاریخ سینما.
«تسخیرناپذیران» (۱۹۸۷) – The Untouchables / محصول آمریکا
- کارگردان: برایان دی پالما
- امتیاز مخاطبان ۷.۹: IMDb
- درصد نقدهای مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %۸۲
«برایان دی پالما»، کارگردانی است که این سالها نامش را کمتر شنیدهایم. او با فیلم «کِری» (۱۹۷۶) به شهرت رسید و با «صورت زخمی» (۱۹۸۳) محبوب شد. دی پالما که به شدت تحت تاثیر هموطنانش در هالیوود مانند اسکورسیزی و کاپولا قرار داشت، در دوران رکود هالیوود یکی از بهترین فیلمهای دهه ۸۰ را ساخت.
فیلمنامه تسخیرناپذیران را «دیوید مَمِت» نوشت که بعدها یکی از پرکارترین نویسندگان هالیوود بود (رونین، گلنگری – گلن راس و سگ را بجنبان).
داستان فیلم تسخیرناپذیران در دوران ممنوعیت ساخت و تجارت الکل در آمریکا میگذرد. در سال ۱۹۳۰ مامور پلیس فدرال به نام «الیوت نَس» (با بازی درخشان کوین کاستنر) یک گروه کوچک و حرفهای تشکیل میدهد تا بتواند با اسناد معتبر، رئیس خلافکاران شیکاگو یعنی «آل کاپون» (با بازی رابرت دنیرو) را دستگیر و به دادگاه بکشاند….
تیم بازیگران فیلم بینقص است و در بهترین فرم خود، تا جایی که بازیها بر شخصیتها غلبه پیدا میکنند و مخاطب نمیتواند فقط یک شخصیت محبوب را برگزیند. (شون کانریِ بزرگ و اندی گارسیای جوان نیز در فیلم حضور دارند.) فضاسازی و طراحی صحنه و لباس، عالی و بسیار دقیق است؛ فیلمبرداری خیره کننده است؛ موسیقی «انیو موریکونه» فراموش نشدنی است.
از نظر مضمون، فیلمنامه یک لایه آمریکایی و سرگرم کننده و گانگستری دارد و یک لایه جهانشمول در باب فساد سیستمی و مردی که شهر را در کنترل خود دارد و وظیفه پلیس در برابر شرور بزرگ شهر. هزینه ساخت فیلم در زمان خود نسبتا زیاد بود (۲۰ میلیون دلار) و در گیشه بسیار موفق. زمان ۱۲۰ دقیقهای فیلم برخلاف بسیاری از فیلمهای طولانی در این ژانر، به روایت آسیب نزده بود. شون کانری با این فیلم در رشته «بهترین بازیگر نقش مکمل مرد»، به جایزه اسکار دست یافت.
«تسخیرناپذیران» از آن دسته فیلمهایی است که برخلاف نمونههای امروزی، میتوان آن را بارها تماشا کرد و از نبوغ نهفته در ساختار، تکنیک و پرداخت آن لذت چندباره برد، در عین حال در زمینه طراحی صحنه و فیلمبرداری یکی از فیلمهای معیار و کلاس درس محسوب میشود. این فیلم از جمله شاهکارهای دی پالما بود که موجب شد وی را در قدرت تصویرسازی، روایت و تعلیق با هیچکاک مقایسه کنند (دوربین در فیلم مواقعی در مقام جاسوس و دیدزن است).
«تسخیرناپذیران» نوعِ جدیدی از فیلم گانگستری را به سینما معرفی کرد و بعدها فیلمهای بسیاری به تقلید از سبک ویژه آن ساخته شد. این فیلم با گذشت ۳۰ سال از ساخت آن، هر روز محبوبتر از قبل و ارزشهای آن بیشتر مشخص میشود. سکانس درگیری ناگهانی پلیسها و دسته آل کاپون در پلهها را میتوان بارها تماشا کرد و سیر نشد.
«دوردست» (۲۰۰۲) – Distant (Uzak) / محصول ترکیه
- کارگردان: نوری بیگله جیلان
- امتیاز مخاطبان ۷.۶: IMDb
- درصد نقدهای مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %۸۹
«نوری بیگله جِیلان»، کارگردان اهل ترکیه حدود یک دهه است که در میان طرفداران و جشنوارههای هنری و مستقل، بسیار محبوب شده است. اگرچه او بیشتر با فیلمهای «خواب زمستانی» (۲۰۱۴) و «روزی روزگاری در آناتولی» (۲۰۱۱) شناخته میشود، اما در واقع فیلم «دوردست» بود که قابلیتهای هنریِ جیلان را در جشنواره کن به جهانیان عرضه کرد.
فیلم دوردست را میتوان سومین فیلم از سه گانه جیلان دانست که با نام Town شناخته میشود و نخستین آن فیلم «قصبه» بود. دوردست دربارهی دو مرد است با روحیات کاملا متضاد که برای چند روزی باید یکدیگر را تحمل کنند. «محمود» عکاسی است که زندگی عاطفی شکست خوردهای داشته است و در تنهایی و انزوایی خودخواسته در استانبول زندگی میکند.
وی عکاسی هنری را که در آن مستعد بوده است رها کرده و گاهی از سر کسب درآمد عکاسی تجاری و تبلیغاتی انجام میدهد. محمود مردی است بیحوصله و نومید، بسیار سخت گیر و وسواسی که حالا باید برای چند روزی میزبان «یوسف» باشد، یک فامیل دور که از روستا به شهر میآید. یوسف مردی است سرخوش، امیدوار، سادهدل و خوشبین که پس از اخراج از کارخانه در روستا، با هزار امید و آرزو به استانبول میآید تا روی یک کشتی کار پیدا کند و شاید بتواند با یک دختر رابطه برقرار نماید.
مضامین نهفته در داستان بسیارند:تنهایی، شکست عاطفی و کاری، امیدهای واهی، روابط با زنان، اهمیت گذشته در زندگی حال انسانها، عکاسی و هنر و …. دوگانهسازیهای فیلم بی نظیرند؛ مردی تحصیلکرده و منزوی و شهرنشین که پس از ناکامی عاطفی، حتی میل پیگیری استعداد خود را هم ندارد؛ در برابر مردی روستایی و کارگر و ساده که مهارت و توانایی خاصی ندارد و بسیار امیدوار است تا جایگاه خود را در شهر پیدا کند.
مردی که حوصله ندارد در برابر مردی که زیادی حوصله دارد! مردی که از زندگی کاری و عاطفی خود راضی نیست در حالی که مرد روستایی به درآمد و روابط و زندگی او غبطه میخورد. همه اینها در قالب نمادها و خرده داستانها به صورتی هنرمندانه مطرح میشوند و در عین حال فیلم وحدت و خط سیر مشخصی دارد و داستانش را پیش میبرد، فیلم چندپاره نیست و پایانبندی قابل قبولی دارد.
شخصیت پردازی و بازیها درخشانند و برخلاف سایر فیلمهای جیلان، این فیلم بیشتر داستان و روایت است تا تکنیک و تصویرپردازیهای جاهطلبانه و سکوتهای ممتد. فیلم، زمان و ریتم مناسبی دارد، اگرچه در مجموع یکنواخت است، اما خستهکننده نیست. بازیها خیرهکننده اند تا جایی که هر دو بازیگر یعنی «مظفر اوزدمیر» و «مهمت ایمین توپارک» مشترکا برنده “جایزه بهترین بازیگر مرد “در جشنواره کن ۲۰۰۳ شدند و فیلم نیز منتخب هیئت داوران بود. مهمت ایمین توپارک که با بازی باورپذیر خود در نقش جوان روستایی محبوب شده بود و آینده خوبی در عالم بازیگری داشت، کمی پیش از اکران فیلم در یک سانحه رانندگی درگذشت.
فیلم دوردست در مجموع بیش از ۳۰ جایزه بینالمللی را به خود اختصاص داد. اگر به دنبال تماشای یک فیلم جذاب هنری و جمع و جور و در عین حال عمیق هستید، دوردست یک انتخاب مناسب است که تلخی آن به هیچ وجه آزاردهنده نیست و لحن معتدلی دارد
«داستان راهبه» (۱۹۵۹) – The Nun’s Story / محصول آمریکا
- کارگردان: فرد زینهمان
- امتیاز مخاطبان ۷.۶: IMDb
- درصد نقدهای مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %۹۴
«فرد زینهمان» کبیر، پس از موفقیت با فیلمی مانند «از اینجا تا ابدیت» و «اوکلاهاما» به سراغ یک داستان مشهور و واقعی رفت تا فیلمی دیگر درباره دوراهیهای انسانی و وجدان بسازد در قالبی مذهبی و مسیحی. “وجدان، اخلاقیات و انتخابهای فردی در شرایط دشوار زندگی” مساله اساسی فرد زینه مان بود.
فیلم «داستان راهبه» درباره دختری است سرزنده، جوان و سرسخت به نام «گابی» یا گابریل که برخلاف توصیه پدر جراح خود، تصمیم میگیرد برای رستگار شدن و خدمت به مردم، راهبه شود. گابی که بلژیکی است با وجود بروز مشکلات از همان ابتدای زندگی جدید خود، در کنگو (مستعمره بلژیک) دستیار یک پزشک میشود. داستان در حوالی سال ۱۹۲۰ آغاز میشود و تا جنگ جهانی ادامه مییابد. همزمان با سیر وقایع بیرونی، یک سیر درونی در شخصیت گابی را شاهدیم.
فیلم «داستان راهبه» بر مبنای یک رمان ساخته شد که بر اساس زندگی واقعی یک راهبه مشهور نوشته شده بود. در ابتدا نگاهها به فیلم چندان مثبت نبود و اینگرید برگمان حاضر نشد نقش گابی را ایفا کند، نقش به «آدری هپبورن» رسید تا یکی از بهترین نقش آفرینیهای وی از نظر منتقدان را شاهد باشیم (خود هپبورن نیز، این نقش را بهترین بازی خود میدانست) فیلم چهار برابر بودجه ۳.۵ میلیون دلاریش فروخت و یک موفقیت کامل بود و تا سالها محبوبترین و پرفروشترین فیلم آدری هپبورن.
دیالوگهای چالش برانگیز در فیلم بسیارند و جزئیات در مراسم مذهبی به شدت دقیق طراحی شده و در مجموع با یکی از بهترین فیلمهای حول محور مذهب سر و کار داریم. فیلمبرداری در لوکیشنهای اروپایی مانند رم تا آفریقا به جذابیت بصری فیلم افزود. نشانههایی مانند “منارههای بلند، ولی لرزان کلیسا یا باز و بسته شدن درها” به تناسب مضمون و وقایع، نشاندهنده قدرت زینه مان در خلق تصاویر بودند.
“اهمیت عهد، دوگانگی میان خدمت به خدا و مردم در برابر تمناها و آرزوهای شخصی، زنانگی و رهبانیت، گناه و سرکوب” مضامین اصلی این شاهکار سینمایی هستند. “نافرمانی از دستورات مذهبی یا پیر و شکسته شدن گابی” که در فیلم بر آنها تاکید میشود در زمان خود مضامینی بسیار جسورانه تلقی میشدند. شاید اگر گابی توصیه پدر را جدی میگرفت، کارش به جایی نمیرسید که در ایمان خود به پدر آسمانی دچار تردید شود.
«داستان راهبه» نامزد ۸ جایزه اسکار شد از جمله بهترین فیلم و بازیگر نقش اول زن. اگر آدری هپبورن بازیگر محبوب شماست، بازی درخشان او در این فیلم و شمایل معصومش را از دست ندهید.
«در یک شب اتفاق افتاد» (۱۹۳۴) – It Happened One Night / محصول آمریکا
- کارگردان: فرانک کاپرا
- امتیاز مخاطبان ۸.۱: IMDb
- درصد نقدهای مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %۹۸
یکی از ژانرهای بسیار جذاب در سینمای کلاسیک، گونه «کمدی-رمانتیک» است که متاسفانه در دوران جدید هالیوود، حال و روز خوبی ندارد و بسیار سطحی و بیمایه شده است. فیلم «در یک شب اتفاق افتاد» یکی از بهترین نمونههای این ژانر در “دوران طلایی هالیوود پیش از جنگ جهانی دوم” است که در عین حال یک «فیلم جادهای» نیز محسوب میشود. این فیلم با گذشت ۸ دهه از ساخت آن همچنان به اعتبارش افزوده میشود و جادوی سینما آن را تازه نگه داشته است.
داستان فیلم درباره دختری است سرخوش به نام «الی» از یک خانواده ثروتمند که بسیار نازپرورده و تاحدی لوس بار آمده است. پدرِ الی درباره همسر آینده او، با وی اختلاف دارد و مخالف ازدواجش است.
الی از میامی فرار میکند تا به نامزد خشک و جدی خود در نیویورک بپیوندد، اما در مسیر و اتوبوس با روزنامهنگاری فقیر، باهوش و جذاب به نام «پیتر» برخورد میکند که به تازگی بیکار شده و به دنبال یافتن یک سوژه جدید خبری است تا خود را مجدد به مدیرش ثابت کند، اما یک عشق کلاسیک و تصادفی همه چیز را به هم میریزد.
فرانک کاپرا، «در یک شب اتفاق افتاد» را براساس فیلمنامهای ساخت که از رمان مشهور «اتوبوس شب» اقتباس شده بود. کاپرا برای این فیلم «کلارک گیبل و کلودت کولبرت» را از کمپانیهای مترو و پارامونت قرض گرفت!
حتی عوامل فیلم به موفقیت آن امیدی نداشتند و وقتی فیلمبرداری تمام شد احساس کردند از یک کار مزخرف رها شدهاند، اما نتیجه شاهکاری بود که برای اولین بار همه ۵ جایزه اصلی اسکار را درو کرد (بهترین بازیگر زن و مرد نقش اصلی، بهترین فیلم و فیلمنامه و کارگردان) و فرانک کاپرا و کلارک گیبل را به سطح اول هالیوود رساند (کاپرا تا پایان دهه ۳۰، دو اسکار دیگر نیز به خانه برد).
این فیلم الگوی بسیاری از کمدیهای رمانتیک از دهه ۳۰ و ۴۰ تا به امروز بوده است و در بسیاری از لیستهای منتقدان در میان “پنجاه یا صد فیلم برتر تاریخ سینما” قرار دارد. همچنین یکی از فیلمهای محبوب سیاستمدارانی مانند هیتلر و استالین بود!
موفقیت «در یک شب اتفاق افتاد» تا حد زیادی مرهون درخشش «پادشاه سینما» یا همان کلارک گیبل است که با این فیلم به «شمایل بازیگری» تبدیل شد و سبکزندگی و لباس پوشیدن وی الگوی خاص و عام شد. در عین حال طنازی و انعطاف شخصیت وی، اقتدار مردانهاش را در فیلم کامل میکرد. طراحی شخصیت، دیالوگها، داستانهای فرعی و اتفاقات در این فیلم حتی با نگاه امروزی و سختگیرانه، به هیچ وجه سرسری و دم دستی نیستند و نبوغ و ظرافت در جایجای آن نهفته است. چرخشهای فراوان در داستان فیلم، بسیار دقیق و هنرمندانه اند و “حضورِ بخت” تا حد زیادی منطق داستانی دارد.
«در یک شب اتفاق افتاد» فرانک کاپرای مهاجر و ایتالیایی را که دغدغهاش «رویای آمریکایی» و ایدهآلهای آن بود در یک شب به عرش رساند. فیلم بسیار متاثر از فضای رکود اقتصادی و محدودیتهای اجتماعی در آمریکای آن دوران است که پناهِ مهاجران بود، در عین حال فیلم نمایشگر تحمل یک فرد آمریکایی در برابر مشکلات و سختیهاست.
همچنین اهمیت ثروت، افکار عمومی و روزنامهنگاری در آن دوران در فیلم نمایان است. همه این مضامین در فرمی سرخوش و جسور و دیوانهوار نسبت به زمان خود، طرح شده اند. نمایشِ کاپرا از تلخیهای زندگی، بسیار شیرین و سرزنده است و تمامی حوادث تصادفی در فیلم، ذهن منظم و آگاهِ خالق اثر را نشان میدهد. سکانسهایی مانند “تماس تلفنی پیتر با رئیسش، برخورد پیتر و الی در اتوبوس، همچنین ساخت پرده حائل در اتاق متل” از به یادماندنیترین صحنههای تاریخ سینما هستند.
در هنگام تماشای این فیلم به یاد داشته باشید که نوع بازیگری و ادای دیالوگ و لحن روایت، همچنین تکنیکهای سینمایی و مونتاژ در آن روزگار بسیار متفاوت با امروز بود. برگ برنده فیلمهای آن دوران “سرگرم کننده بودن، سادگی در روایت و طرح مضامین اخلاقی” بود و همه چیز در خدمت پیشبرد داستان و روایت بود.
«تو خودت نیستی» (۲۰۱۴) – You’re Not You / محصول آمریکا
- کارگردان: جورج سی. ولف
- امتیاز مخاطبان ۷.۴: IMDb
- درصد نقدهای مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %۴۸
«جورج سی. ولف»، کارگردان «تو خودت نیستی» بیشتر دوران فعالیت هنری خود را در پشتصحنه در «تئاتر برادوی» گذرانده است. وی در سینما، بیشتر کارگردانی هنری انجام میداد و ۳ جایزه تونی در کارنامه دارد. «تو خودت نیستی» دومین فیلم سینمایی وی بعد از «شبهای رودانته» (۲۰۰۸) بود.
داستان فیلم براساس رمان موفقی است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد. یک زن به نام کِیت که سابقا پیانیست ماهری بوده است (با بازی هیلاری سوانک) و شوهر ثروتمندی دارد، اکنون به بیماری عصبی پیشرفتهای به نام ALS مبتلا شده است که ضعف حرکتی وی را به دنبال دارد. این زوج حالا در پی یافتن پرستار جدیدی هستند تا در غیاب شوهرِ کیت، در زندگی روزمره همراه وی باشد. ورود پرستار جدید که دختری است ولنگار و بیتجربه در خانهداری به نام بِک (با بازی درخشان امی راسِم) همه چیز را زیر و رو میکند.
«تو خودت نیستی» یکی از بهترین فیلمهایی است که درباره زندگی روزمره یک بیمار با مشکلات جسمانی و حرکتی ساخته شده است. فیلم در عین نمایش هولناکِ سختیهای زندگی روزمره برای یک بیمار مبتلا به ALS که دائما تحت کمک و البته نظرِ نگاه ترحم آمیز دیگران است، در لحنِ روایت بسیار سرزنده است. در جاهایی از فیلم بغضتان میگیرد در حالی که ورود بِک به داستان و خانه کیت باعث میشود در همان موقعیتها لبخند به لبتان بیاید. جنس رابطه مرید و مرادی و رفاقت و همدلی میان کیت و بِک، از نوع روابط کلیشهای در فیلمهای این چنینی نیست و فراتر از انگارههای فمینیستی و مدرن این روزهای هالیوود است.
بارِ اصلی قسمت شوخ و شنگ فیلم را شخصیت جذاب و دوست داشتنی بِک و بازی باورپذیر او به دوش میکشد در حالی که بازی تاملبرانگیز و درخشان هیلاری سوانک و بیماری وی، وجه تیره و غمگین درام را به خوبی پوشش داده است. هرچند بازی جاش دوهامِل در نقش همسر کیت و بعضی شخصیتهای فرعی بعضا چنگی به دل نمیزنند و درام در جاهایی از جمله “در خرده روایتها و مساله خیانت زوجین” میلغزد، اما در نهایت با یک فیلم تاثیرگذار و احساسی طرف هستید که ریتم مناسب و پایان بندی درخشانی دارد؛ خسته کننده نیست و در عین “معمولی و عامهپسند بودن”، مایههایی از نبوغ سینمایی را در آن میتوان مشاهده کرد.
فرمانده یا «سنتوریون» (۲۰۱۰) – Centurion / محصول بریتانیا
- کارگردان: نیل مارشال
- امتیاز مخاطبان: IMDb ۶.۴
- درصد نقدهای مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %۶۱
«سنتوریون» به عنوان یک اصطلاح نظامی و واژهی زبان لاتین (که واژه «قرن» در زبان انگلیسی از ریشه آن گرفته شده است) در سلسله مراتب “ارتش امپراطوری روم” به افرادی گفته میشد که در لژیون، فرماندهی ۱۰۰ نفر را بر عهده داشتند. یکی از مهمترین خصوصیات سنتوریون، این بود که باید در هنگامهی سخت نبرد از خود دلاوری و درایت نشان دهد و وظیفه حفظ جان افراد را به خوبی انجام دهد. یک سنتوریون یا باید بر دشمن پیروز میشد یا پیش از شکست، در راه افتخار روم کشته میشد، هرگونه تعلل و اشتباه در میدان نبرد محاکمه و اعدام سنتوریون را در پی داشت. فیلم سنتوریون معطوف به این وجه از این اصطلاح نظامیِ رومی است.
داستان این «اکشنِ جنگی و تاریخی» به ابتدای قرن دوم میلادی باز میگردد که رومیها بعد از فتح نیمه جنوبی بریتانیا، در نیمه شمالی و در برابر قوم «پیکِت» (اسکاتلندیهای امروزی) متوقف شده بودند و در جنگهای نامنظم تلفات سنگینی میدادند. «سنتوریون کویینتوس دایِس» با بازی «مایکل فاسبندر»، فرماندهی است که در یکی از حملات شبانه دشمن اسیر میشود، اما موفق به فرار میشود و به لژیون رومی که برای پایان جنگ به شمال اعزام شده است میپیوندد اگرچه عاقبت خوشی در انتظار این لژیون و ماموریت آنها نیست و “مرگ در قامتِ یک زن وحشی و بومی”، رمیها را احاطه کرده است….
نیل مارشال، کارگردان انگلیسی و کاربلد حوزه وحشت است که علایقش مانند حوزه “ماوراء و جادو” را در فیلم سنتوریون به طرز مناسبی در بطن فیلمنامه و شخصیت زن وحشی به نام ایتین (با بازی اولگا کوریلنکو) گنجانده است، در حالی که دادههای تاریخی درست و دقیقی را نیز به “یک افسانه قدیمی درباره کشتار رومیها در شمال بریتانیا” اضافه کرده است. فیلم اطلاعات و نمادهای دقیقی از آن دوران تاریخی به تماشاگر ارائه میکند هرچند کلیت آن یک داستان واقعی و ثبت شده نیست.
ضرب آهنگ فیلم بسیار مناسبِ حال و هوای آن است و مخاطب را با خود میکشاند و حضور شخصیتهای فرعی جذاب با بازیگرانی مسلط، در مجموع یک اثر درخور را شکل داده اند. بسیاری از دیالوگها و مونولوگهای شخصیت اصلی، قابل تامل است و ارجاعات فراوانی به کتاب مقدس و تاریخ روم در آنها دیده میشود. این فیلم بریتانیایی برخلاف بسیاری از آثار مشهور نیل مارشال در گیشه اکران موفقی نداشت.
هرچند در ابتدای فیلم لژیون رومی دچار شکست و کمین فاجعه باری میشود، اما در ادامه انتخاب ۷ نفر با اسامی از زبانهای مختلف که از آشور تا یونان و آفریقا را در بر میگیرد نشان از اقتدار روم و گستره نفوذ فرهنگی و سیاسی-نظامی روم در آن روزگار دارد. فیلم، مضامین این چنین در رابطه با اهمیت زبان و شناخت دشمن و … کم ندارد اگرچه بسیاری از آنها رها شده اند و میتوانستند پرداخت بهتری داشته باشند. همچنین جنبه سیاستمداران رومی در ابتدا و انتهای فیلم بسیار ساده انگارانه و سرسری روایت میشوند. البته همه این کمبودها با پرداخت مناسب در صحنههای رزمی و تعقیب و گریز تا حدود زیادی جبران شده اند، اما مانع از شکلگیری یک شاهکار در ژانر درام تاریخی شدهاند. پایان بندی مناسب فیلم و سرنوشت گروه درگیرِ ماجرا تا حدود بسیار زیادی مخاطب را راضی نگه میدارد.
رستگاری/ مرغ مگس خوار (۲۰۱۳) – Redemption/Hummingird محصول بریتانیا
- کارگردان: استیون نایت
- امتیاز مخاطبان: IMDb ۶.۲
- درصد نقدهای مثبت منتقدان در Rotten Tomatoes: %۴۹
«استیون نایت» فیمنامهنویس مشهور بریتانیایی است که مهمترین فیلمنامهاش «قولهای شرقی» (۲۰۰۷) بود، «رستگاری» نخستین فیلم وی در مقام کارگردانی بود. او سپس فیلم موفق «لاک» را ساخت و امروزه با نویسندگی فیلمنامه سریالهایی مانند «پیکی بلایندرز و تابو» شناخته میشود.
جویی (با بازی جیسون استاتهام) در این فیلم، نظامی در حال فرار و گمشدهای است که با دردهای ناشی از اشتباهات خود در دوران جنگ افغانستان در حال مبارزه است و کارش به کارتن خوابی و زندگی در محلههای فقیرنشین لندن رسیده است. وی به طور تصادفی موفق میشود در مسیر بهبود زندگی خود قرار بگیرد و در این راه با یک راهبه برخورد میکند. جویی در عین حال که به دنیای خلافکاران لندن کشانده میشود، تبدیل به فرشته انتقامی میگردد که حامی مردم آسیب دیده لندن است….
استیون نایت با استفاده از نبوغش در خلق شخصیت و داستان، یکی از متفاوتترین آثار جیسون استاتهام را رقم زد که در عین اکشن و ماجراجویی، مضمونی قابل توجه دارد. به خصوص رابطه عاشقانه وی با راهبه در داستان به خوبی و در یک سیر منطقی پرداخت شده است و خیر و شر در فیلم به بهترین وجهی متوازن و متناسب شده اند. رستگاری، داستان رابین هود را پایه خود قرار داده است و سعی دارد نشان دهد که افراد ضعیف در جامعه همواره نیازمند آنند تا افرادی قویتر، فراتر از سیستم دولتی در مقام قضاوت ظاهر شوند و عدالتی را برای مردم به ارمغان آورند که از آنها دریغ شده است. نام اولیه و استعاری فیلم نیز «مرغ مگس خوار» بود، که اشاره به همین مضمون دارد.
همچنین فیلم سعی دارد مسیحیت کاتولیک و دیدگاههای اجتماعی مدرن درباره کار خیر را مورد نقد قرار داده و آن را بیش از حد خنثی و ضعیف نشان دهد که به جای مبارزه با ظلم، خود را وقف کارهای خیریه بیمعنا و بیفایده مینماید و به بهانه عدم خشونت، راه را بر هر نوع عدالت شخصی میبندد.
رستگاری مانند سایر فیلمهای جیسون استاتهام، صحنههای مهیج و اکشن مناسبی در خود دارد که تا حدودی ذائقه مخاطب این ژانر را برآورده کرد و حتی منتقدان را نیز راضی نمود تا جایی که بعضا اشاره داشتند جیسون در مسیر درستی قرار گرفته است. در عین حال مضامین طرح شده در بالا، به خوبی در قالب شخصیتها، داستان اصلی و خرده روایتها رسوب کرده اند و در مجموع با “یک فیلم آبرومندِ عامه پسند” مواجه هستید که جز در نمایش توهمات شخصیت اصلی، بسیار باورپذیر و هنرمندانه و در عین حال جذاب از آب درآمده است. مهمترین و اساسیترین حرف فیلم و کارگردان، “ردِ انتقام کورکورانه و احساسی و تایید و تاکید بر انتقام آگاهانه و خشمِ عقلانی” است.
آموزش مجازی مدیریت عالی حرفه ای کسب و کار Post DBA + مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه | آموزش مجازی مدیریت عالی و حرفه ای کسب و کار DBA + مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه | آموزش مجازی مدیریت کسب و کار MBA + مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه |
مدیریت حرفه ای کافی شاپ | حقوقدان خبره | سرآشپز حرفه ای |
آموزش مجازی تعمیرات موبایل | آموزش مجازی ICDL مهارت های رایانه کار درجه یک و دو | آموزش مجازی کارشناس معاملات املاک_ مشاور املاک |
برچسب ها :داستان راهبه ، در یک شب اتفاق افتاد ، دوردست ، سینما ، فرهنگ و هنر ، معرفی فیلم
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰