به گزارش «مبلغ»-زندگی انسان ساحتهای مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحتهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحتها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) میفرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کردهاند. بخش بیست و یکم آن را باهم میخوانیم:
روایتی را موضوع بحث قرار داده بودیم که از قول نوف بکالی از امیرالمومنین (ع) در بحارالانوار نقل شده و مضمون آن به خطبه متقین نزدیک است. در این روایت از امیرالمومنین (ع) راجع به صفات شیعیان حقیقی سوال میشود ۱. حضرت اوصافی را بیان میفرمایند که بخشی از آنها را قبلاً بیان کردیم و در ادامه انشاء الله به بخشهای دیگری از آن میپردازیم.
هدف از تلاوت این حدیث و بحث درباره آن این است که مقداری با فضای فرهنگی اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین آشنا شویم. به نظر میرسد که این فضای فرهنگی که ما در آن زندگی میکنیم با فضای فرهنگی و فکری ائمه و اهل بیت (ع) خیلی متفاوت است. اگر ما نمیتوانیم آن شرایط و اوصاف را عیناً در جامعه و خودمان ایجاد کنیم، اقلاً نسبت به انتظار اهل بیت (ع) از شیعیان مطلع شویم و تشابهی با آن در خود ایجاد کنیم.
چند جمله از این حدیث را تلاوت کردیم و به اینجا رسیدیم: «فَلَوْ لَا الآْجَالُ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَی لِقَاءِ اللَّهِ وَ الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ؛»؛ یعنی شیعیان خالص آن قدر شوق لقای الهی و درک ثواب خدای متعال و همچنین نگرانی از عذاب الهی دارند که اگر اجلی که خدا برایشان تعیین فرموده، نبود روحشان در بدن قرار نمیگرفت.
در جلسه قبل سوالاتی را در این زمینه مطرح کرده و جواب دادیم که در این جلسه برای یادآوری به آنها اشارهای میکنیم.
ابتدا در مورد معنای لقای الهی سوالی مطرح شد. در این باره پیش از این مفصلاً بحث کردهایم که در کتابچهای به نام «لقای الهی»؛ منتشر شده است. اجمالاً اینکه در روایات فراوانی، به خصوص در مناجاتهای خمس عشره از قول امام زینالعابدین (ع) بیان شده که لقاء الهی مقامی است که رسیدن به آن آرزوی ائمه اطهار (ع) بوده است و از مجموع این روایات و ظاهر بعضی از آیات قرآن چنین بر میآید که جای تحقق چنین مقامی در این عالم نیست و این عالم ظرفیت آن را ندارد.
زمانی که حضرت موسی (ع) از خداوند خواست خودش را به او نشان دهد، خطاب شد: لَن تَرَانِی وَلَکِنِ انظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی ۲؛ یعنی به این کوه نگاه کن اگر این کوه باقی ماند، تو هم میتوانی مرا رؤیت کنی و به محض اینکه جلوه الهی بر کوه ظاهر شد، کوه متلاشی گردید.
نظر معروف این است که این عالم ظرفیت رؤیت کامل و لقای حقیقی الهی را ندارد. لذا در مناجاتها از خدای متعال درخواست شده که در روز قیامت به لقای او نائل شویم. البته گاهی در این عالم حالی برای بعضی از اولیای خدا حاصل میشود که با عالم دیگر اتصالی پیدا میکنند، یا به عبارت دیگر به عالم دیگری منتقل میشوند.
در حدیث معروفی راوی میگوید: نیمه شبی امیرالمؤمنین (ع) را دیدم که در نخلستانها مشغول مناجات بودند و آن قدر گریه کردند تا غش کرده و به زمین افتادند. هنگامی که نزدیکتر رفتم، دیدم که آن حضرت از دنیا رفته است.
بلافاصله خدمت حضرت زهرا (س) آمدم و عرض کردم که علی (ع) را دریاب که در نخلستان از دنیا رفته است. حضرت صدیقه طاهره (س) فرمودند: این حالی است که هر شب برایش حاصل میشود. شاید این حالی بوده که واقعاً در آن حال روح از بدن آن حضرت جدا میشده است.
موت اختیاری چیست؟
در مورد بعضی از اولیای خدا نیز گفته شده که موت اختیاری دارند. یعنی زمانی که اشتیاقشان به مقامات عالی زیاد میشود به زبان بنده اشتیاقشان به بهشت زیاد میشود؛ حالی برایشان ایجاد میشود که گویا روح تعلقش را از بدن قطع کرده و دیگران تصور میکنند که از دنیا رفتهاند. مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، فرزند امام رضوان الله علیهما نقل میکرد که پدرم معتقدند که مرحوم آیتالله بهجت رحمهالله موت اختیاری دارند.
شاید معنای حقیقی چنین حالتی این باشد که در همین عالم حالت موت برای چنین کسانی پیدا میشود و در واقع روحشان به عالم دیگری انتقال پیدا میکند و چه بسا در آن عالم هم لقایی برایشان حاصل شود.
شوق و پرواز روح
سوال دیگر این است که چگونه آدم به واسطه شوق نسبت به چیزی روح از بدنش پرواز میکند؟ همان طور که در آخرین جلسه اشاره کردیم، زمانی که در این عالم نظر شخص به چیز فوقالعادهای جلب شود و نسبت به آن تمرکز پیدا کند، حالت اغمایی به او دست میدهد و حتی ممکن است بیهوش شود.
گاهی دیده شده که افرادی با شنیدن بشارتی فوقالعاده و یا خبرهای غمانگیز یا وحشتآور غش کرده و یا حتی سکته کرده و از دنیا رفتهاند. ساختمان بدن انسان ظرفیت محدودی دارد و تأثرات روحی را چه مثبت و چه منفی، چه لذت و چه غم تا حدی میتواند تحمل کند و بدن تحمل گذشتن از این حد را ندارد و ایست قلبی پیدا میکند. تا اینجا برای ما قابل فهم است.
اما این فرمایش حضرت (ع) که به این صراحت میفرمایند که اگر اجل نبود روح این افراد در بدن باقی نمیماند، آنچه ما از آن میفهمیم این است که کسانی که امیرالمؤمنین (ع) به آنها اشاره میفرماید چنان معرفتی به ارزش لقای الهی و یا به تعبیر مادی ما ثوابهای الهی؛ دارند که در مقابل آنها چیز دیگری به نظرشان ارزشمند نمیرسد. آنها باور دارند که لذت لقای الهی یا ثوابهایی که خدای متعال به اولیائش میدهد آن قدر زیاد است که همه لذتهای دنیا در مقابل آن لذتها قطرهای در برابر دریا حساب میشود. شیعیان واقعی حقیقت این امر را باور کردهاند و میدانند که ثوابهای اخروی یا لذتی که از لقای الهی حاصل میشود چیست و چه ارزش و مرتبهای دارد که همه لذتهای دیگر در مقابل آنها رنگ میبازد.
حدیثی را از مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی (ره) شنیدهام که میفرمود: زمانی که اهل بهشت از نعمتهای الهی متنعم هستند و برایشان حورالعین و انواع لذتها فراهم است، گاهی نوری میتابد که تابش آن، چنان ایشان را مدهوش میکند که از هوش میروند و این حالت آنها به اندازهای طول میکشد که حورالعین از این وضعیت نزد خدا شکوه میکنند.
راوی سوال میکند که این نور از چیست؟ امام (ع) در جواب فرمودند: این نور از لبخند حضرت زهرا سلام الله علیها به روی امیرالمؤمنین (ع) است.
در عالمی که عالم رحمت و لطف الهی است خداوند به بندهای از بندگانش به نام علی بن ابی طالب (ع) این رحمت را اعطا میکند که همسرش، حضرت زهرا (س) به روی او لبخندی میزند و از برکت این لبخند نوری پدید میآید که مؤمنینی که غرق نعمتهای بهشتی هستند از لذت آن از هوش میروند؛ لذت لقای الهی فوق چیزی است که عقل ما به آن برسد و ما نمیتوانیم آن را با این اسباب مادی درک کنیم.
ما فقط تصوری از این روایت داریم و آن را به عنوان معنای آن بیان میکنیم چون لذتهای دنیا به قدری برای ما ارزش دارد که یادی هم از این امور نمیکنیم. ولی خداوند بندههایی دارد که توجهی به لذتهای دنیا ندارند، مگر به عنوان داروی تلخی که چارهای جز استفاده از آنها نیست.
چنین کسانی شیعیانی هستند که امیرالمؤمنین (ع) در این فرمایش خود به آنها اشاره میفرماید؛ آنها این حرفها را باور میکنند و باور خود را هم فراموش نمیکنند و همیشه مورد توجهشان است.
چگونه میتوان به چنین مرتبهای رسید
آخرین سوال این است که بر اساس این روایت و روایات فراوان دیگر ما باور کردیم که لذتها و نعمتهایی در بهشت وجود دارد که وقتی انسان به آنها توجه کند این بدن تحمل آنها را ندارد و روح از آن خارج میشود؛ ما حقیقت و کنه این نعمتها را درک نمیکنیم؛ اما چون صادق مصدَّق فرموده، ما آن را میپذیریم؛ اما چه کنیم که شباهتی به این شیعیان واقعی پیدا کنیم؟ ما که نمیتوانیم کمیل و سلمان شویم البته نباید مأیوس شویم اما حیف است سالها از ولایت علی (ع) دم بزنیم، ولی شباهتی به دوستان آن حضرت نداشته باشیم.
در این جهت آنچه از آیات و روایات استفاده میشود و اعتبارات عقلی هم آن را تأیید میکند این است که ابتدا باید باور کنیم که چنین لذتهایی در عالم آخرت هست و چیزی به نام لقای الهی وجود دارد که کسی مثل امام زینالعابدین (ع) آرزوی رسیدن به آن را داشته است
اما برای اینکه در این مسیر قرار بگیریم و قدمی در این راه برداریم، غیر از باور کردن باید ذهن شخص هم متوجه چیزی باشد که باور میکند. و نسبت به آن تمرکز پیدا کند. اما این توجه و تمرکز به آسانی میسر نمیشود. پس چه کنیم؟
آنچه مانع از این میشود که انسان نسبت به معتقداتش توجه و تمرکز پیدا کند توجه به امور دیگری است که ذهن انسان را به خود مشغول میکند. از ابتدای تولد خواه، ناخواه؛ و به صورت طبیعی چیزهایی توجه ما را جلب میکند. توجه نوزاد از ابتدای تولد به خاطر گرسنگی به سینه مادر جلب میشود. بعد هم تدریجاً نیازهای دیگری پیدا میشود و توجه او را به خود جلب میکند. اما انسان میتواند تا حدودی توجهات خود را کنترل کند.
وقتی انسان به سن بلوغ میرسد باید این توجهات را به صورت جدیتری مهار کند و به هر چه او را به خود جلب میکند خیره نشود. انسان از زمانی که میتواند خود را کنترل کند باید سعی کند نسبت به چیزهایی از لذایذ این دنیا که اسباب آزمایش ماست و اصالت ندارد انس نگیرد؛ هر وقت جایز بود نگاه کنیم؛ هر وقت حلال بود تناول کنیم؛ اگر حلال نبود امساک کنیم. روزه دستوری است برای این که قدرت کنترل و اراده آدمی را تقویت کند.
بر اساس آنچه از آیات و روایات و سیره اهل بیت (ع) استفاده میشود راه رسیدن به چنین مرتبهای این است که انسان باید سعی کند به لذتهای دنیا دل نبندد؛ نگاهی گذرا به آنها داشته باشد و هر گاه احساس کرد انسی به آنها پیدا کرده؛ باید به فکر علاج باشد؛ وقتی دلبستگی به مال پیدا میشود، فوراً انفاق کند.
لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ ۳. انسان باید آنچه را دوست دارد انفاق کند تا این دوستی کَنده شود. اگر آدمی به لذتهای دنیا انس بگیرد کم کم آنچنان قلب و روحش را احاطه میکند که دیگر مجالی برای توجه به امور معنوی و اخروی پیدا نمیکند. به همین دلیل است که خداوند در باره نماز میفرماید: وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ ۴. یعنی نماز حتی بر مؤمن هم سنگین است؛ مگر کسانی که لذت انس با خدا را چشیده باشند. کاری باید کرد که آدم با آنها انس پیدا کند.
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه ۵». آن حضرت نمیفرماید من آماده مرگ هستم، یا راضی هستم که از دنیا بروم، چون رضای خداست؛ بلکه میفرماید: انس من به مرگ بیش از انس شیرخوار به سینه مادر است.
علی (ع) با مرگ انس دارد. شاید این فرمایش مؤید فرموده حضرت زهرا (س) باشد که علی (ع) هر شب از این عالم پرواز میکند. چنین انسی زمانی برای انسان پیدا میشود که دلبستگی به دنیا نداشته باشد و زمانی دلبستگیها به دنیا قطع میشود که انسان سعی بر تکرار لذتهای دنیا نداشته باشد و سعی کند مقداری لذت ذکر خدا را درک کند؛ نیمه شبی هم با خدا انس بگیرد تا ببیند چه لذتی دارد. اگر همه لذتهای آدمی از قبیل محسوسات باشد، تدریجاً دیگر نمیتواند توجهی به لذتهای اخروی پیدا کند.
چون هر وقت فکر کند که قرار است بمیرد و بعد از مرگ از این خوردنیها، آشامیدنیها، بستر گرم و نرم، و سایر لذایذ مادی خبری نیست و باید در زیر خاک و در قبری تاریک، تنها و بیکس بماند، چنین چیزی را هیچ وقت دوست ندارد.
اما اگر انس با خدا و اولیای خدا داشته باشد، نه تنها از مردن ناراحت نمیشود، بلکه انتظار آن را میکشد؛ چون امید دارد در آن عالم اولیای خدا را زیارت کند و مشمول عنایات الهی شود؛ در آن عالم است که پاداشهای الهی نصیبش میشود؛ چون در این دنیای مادی جای پاداش نیست. اینجا هر چه میتوانست برای اطاعت خدا تلاش کرد؛ حال انتظار دارد که پاداش آنها را بعد از مرگ دریافت کند. إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل ۶.
کسانی که باور کردهاند که در آن عالم است که پاداش زحمات این دنیا داده میشود و کسانی که مفهوم لقای الهی را درک کردهاند دوست دارند که به آن لقا برسند و میدانند که جای آن عالم دیگر است و همیشه میخواهند زودتر به آنجا برسند.
نتیجه
ثوابهایی که خداوند در عالم دیگر به بندگانش اعطا میکند قابل مقایسه با لذتهای این عالم نیست؛ زیرا لذتهایی که آدمی در این دنیا با آنها سرگرم میشود، لحظهای بعد، خاطره آن تفاوت چندانی با خواب نخواهد نداشت. لذت غذایی که دیروز میل کردهایم با لذتی که از خوردن غذای لذیذی در عالم خواب بردهایم خیلی فرق ندارد؛ چه بسا گاهی لذتی که شخصی در خواب ببرد، از بیداری بیشتر است. زندگی این دنیا مثل یک خواب است. اما لذتها در عالم آخرت واقعی است و رنجی هم در آن نیست؛ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ ۷.
ما باید این مسائل را باور کنیم و توجه ما هم به این باور معطوف باشد و سعی کنیم که آن را فراموش نکنیم. برای این که این باور را فراموش نکنیم باید دل به لذتهای این دنیا نبندیم. چون وقتی به این لذتها دل میدهیم، توجه ما به سمت آنها معطوف میشود و دیگر یادی از آن طرف نمیکنیم.
طبیعی است که انسان از هر چه بیشتر لذت برده و با آن انس گرفته باشد، بیشتر آن را به خاطر میآورد. بنا بر این، برای این که ما یادی از عالم آخرت بکنیم، باید یک مقدار از لذتهای این دنیا کم بگذاریم.
از این رو اولین قدم که خیلی مهم است این است که از لذتهای حرام چشم بپوشیم. بعد از آن نوبت میرسد به مشتبهات و مکروهات و حتی لذتهای حلالی که مانع انجام عبادتهای بزرگ و توجهات عمیقتری میشود. اولیای خدا حتی حاضر نبودند به لذتهای حلال این عالم که آنها را از یاد لذتهای ابدی باز بدارد توجه داشته باشند. و اگر چنین چیزی حتی لذت حلال اتفاق میافتاد، استغفار میکردند.
براساس فرمایش امیرالمؤمنین (ع) ما باید سعی کنیم با لذتهای حرام انس نگیریم؛ طوری نباشد که شیطان در قلب ما جا بگیرد، قلب ما را وطن و جایگاه خود قرار دهد و ما را دائماً مشغول هوسهای زودگذر و پست دنیوی کند و یادمان برود که اولیای الهی چه لذتهایی داشتهاند؛ چگونه علی (ع) در شبهای سرد زمستان، یا در گرمای تابستان، در نخلستان، روی خاک، آن چنان غرق لذت انس با خدا میشد که جان از بدنش جدا میشد. و اگر نبود امر الهی که باید روح به بدن بازگردد و باقی بماند، بر نمیگشت؛ فَلَوْ لَا الآْجَالُ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ.
۱. بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۹۲، باب صفات الشیعه و أصنافهم.
۲. اعراف / ۱۴۳.
۳. آلعمران / ۹۲.
۴. بقره / ۴۵.
۵. نهجالبلاغه، ص ۵۲، خطبه ۵.
۶. نهجالبلاغه، ص ۸۳، خطبه ۴۲.
۷. فاطر / ۳۵.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰