به گزارش «مبلغ»- دکتر عباس طارمی پژوهشگر و شارح مثنوی و دکتری تاریخ علم دوره اسلامی، در مقاله کوتاهی با عنوان «چون ز حس بیرون نیامد آدمی / باشد از تصویرِ غیبی اَعجمی» نقدی بر سخنان دکتر مصطفی ملکیان ارائه کرد که گفته بود : یک جا در قرآن، حیاتِ هر چیزی وابسته به آب است و مِن الماء کلُّ شَی حیّ و در جای دیگری انسان را آفریده از خاک و شیطان را از آتش می شمارد و اینها گزاره هایی ناسازگارند!
نگاه صرف مادی و پوزیتویستی با عنوان فریبندهٔ عقلانیت هر پژوهشی درباره وحی و امور غیبی را عقیم و ابتر می گذارد. پیام های الهی تو در تو و دارای عمق اند و برای فهم آن نیاز به گذر از ظاهر و ظهور معانی باطنی است که در عین حال دارای چارچوب های منطقی و عقلانی است.
نمونه اعلای چنین بینش و نگرشی را می توان در #مثنوی شریف دید که سراسر آن ظهور معانی باطنی قرآن مبتنی بر عقل و شهود است و خلاف چنین دیدی را می توان در برخی محققین معاصر دید که می گویند: یک جا در قرآن، حیاتِ هر چیزی وابسته به آب است و مِن الماء کلُّ شَی حیّ و در جای دیگری انسان را آفریده از خاک و شیطان را از آتش می شمارد و اینها گزاره هایی ناسازگارند!
روشن است که برای معلوم کردن صدق و سازگاری در هر متن و زبانی یک فرامتن و فرازبان وجود دارد که متناسب با آن باید متن را محک زد و فهمید.
بسنده کردن به تجربه و حس و ظاهر و همچنین کنار گذاشتن معرفت شهودی تبعات نامعقولی برای درک مفاهیم غیبی خواهد داشت مانند کسانی که برای خدا دست و پا و گوش و چشم و جسم تصور می کنند.
تقلیل آیات قرآن به امور مادّی و ظاهری محقّق را از موضوع بحث خارج می کند چون اصلا هدف قرآن اظهار یک نظریه فیزیکی نیست بلکه ناظر به حقایقی متعالی برای سیر انسان بسوی وحدت و تجرد است که فهم آنها نیاز به دانستن تاریخ، حکمت، عرفان و تفسیر و ادبیات و بسیاری از امور دیگر است.
و منظور از این آب که حیات هر چیزی اعم از مادی و مثالی و مجرد به اوست، آبِ معدنی و دریاها نیست گرچه در ظاهر هم این حکم جاری است ولی مطلب خیلی بالاتر از این حرفهاست و اساسا گزاره های دینی ناظر به غیب و باطن معنا پیدا می کنند و امری فرا تاریخی به حساب می آیند و اشاره به آن چیزی است که حیات و سیر همه اجزای هستی و انسان در همه اطوار وجود تا ذات مطلق و ابدی از آن نشأت می گیرد.
در ابیات زیر جناب #مولانا از اهل اعتزال انتقاد می کند.
معتزله در مقابل تفکر ظاهرگرای اشعری به نوعی عقل گرایی افراطی دچار هستند و حیات و تسبیح جمادات را تأویل می کنند به این صورت که:
جمادات حیات ندارند و زبان ندارند که تسبیح بگویند بلکه انسان با دیدن این جمادات یاد خالق می افتد و تسبیح حق می گوید و این معنای تسبیح جمادات است.
علت العلل همه این کج فهمی ها و انکار اهل عرفان و اشکال و تأویل های نابجای وحی از نظر جناب #مولانا محجوب بودن آدمی از غیب و ماندن در حسّ جمادی و بی بهره بودن او از نور تجرّد و شهود است که موجب عدم فهم صحیح از وحی و قرآن است.
چون شما سوی جمادی میروید
مَحرمِ جانِ جمادان چون شوید؟
از جمادی عالمِ جان ها رَوید
غلغلِ اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیحِ جمادات آیدَت
وسوسهٔ تأویل ها نرْبایدَت
چون ندارد جانِ تو قندیل ها
بهرِ بینش کردهای تأویل ها
که غرض تسبیحِ ظاهر کی بود؟
دعویِ دیدن خیالِ غَی بود!
بلکه مَر بیننده را دیدارِ آن
وقتِ عبرت میکند تسبیحخوان
پس چو از تسبیح یادت میدهد
آن دلالت همچو گفتن میبود
این بود تأویل اهلِ اعتزال
و آنِ آن کس کاو ندارد نورِ حال
________________
* اَعجمی: بیگانه، گنگ و نامفهوم؛
غَی: گمراهی، ضلالت، غوایت
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰