به گزارش ایسنا از محله راه پشته که بخواهی به فشکالی محله شهر لنگرود بروید، نزدیکترین راه عبور از پل خشتی بزرگی است که از میانه بازار میگذرد. محلهای که یک سوی آن به بازار سماکان میرسد و سوی دیگرش به بقایای عمارت بزرگ منجم باشی و باغ سبزه میدان. ولی شاخصترین بنای این محله، مجموعه بناهای مذهبی «آقا سیدحسین» بوده که در فهرست آثار ملی ثبت شده است.
از بازار سماکان که به سمت بقعه بروید، انبوهی از کبوترانی که مردم به آنها کبوتر «آسیدحسینی» لقب دادهاند، بر فراز رودخانه پرواز میکنند و هرازگاهی که شهروندی، دانه برای آنها میپاشد، چرخ زنان و گروهی پایین میآیند. من از میان کبوترهای حرم و دانهها، دنبال آب میگردم. دنبال سقاخانهای که سالها پیش مردم برایش نذر میکردند.
“کاسه نذر میکردیم، سکه میانداختیم توی حوض. آب خنک میدادیم دست مردم. فقط هم ۱۰ روز فرصت داشتیم. درب سقاخانه بعد دهه محرم بسته میشد” این را بانویی میگوید که دانه پاشیاش برای کبوترهای حرم تمام شده و قدم زنان نزد زنان دیگری میرود که روی پله بقعه نشسته و باهم صحبت میکنند.
بانوی دیگری میگوید: قبلا توی همین حیاط مراسم تعزیه خوانی داشتیم. تمام پلههای دور حرم پر از جمعیت میشد.
مردم شرق گیلان به زیارتگاه، «بقعه» میگویند و بقعه ابراهیم و حسین مدفن دو تن از سادات آل کیا است. «آل کیا» فرمانروایان محلی شرق گیلان بودند که خود را منتسب به امام چهارم شیعیان میدانستند. آرامگاه این دو برادر، برای مردم لنگرود قابل احترام بوده و هست و مردم لنگرود خلاصه وار، به این مکان «آسید حسین» میگویند.
سقاخانه در جنوب شرقی بقعه قرار دارد. قاسم سلحشور، نوه حاج علی آشپز، کلیددار سقاخانه است. پدربزرگش، بانی سقاخانهای می شود که در سال ۱۳۲۰ قمری ساخته شده است. حوض سقاخانه بی آب مانده و فواره سنگی آن خشکیده است. بر کتیبه سنگی سقاخانه، نام متولی ذکر شده است “حاج علی فرزند محمود خان قزوینی”. وی در دهه محرم سال ۱۳۲۰ قمری این سقاخانه را وقف کرده و تاکید کرده که کلید آن نزد اولاد و نسلش باقی بماند.
قاسم سلحشور میگوید: محمود خان از قزوین به لنگرود مهاجرت کرده بود و آنگونه که پدربزرگم تعریف میکرد، طباخ بود و در خانه اشراف آشپزی میکرد. حاج علی، فرزند محمود خان، صاحب اولاد نمیشد. بنابراین نذر میکند تا اگر صاحب اولاد شود، سقاخانهای در این محل بسازد.
سقاخانه ساخته میشود، به نیت سقای دشت کربلا. بنایی با کرسی چینی بلند، ستونهای چوبی، سقفی سفال پوش، سرشیرهای چوبی و ستونهای فیروزهای گلدان مانندی در چهار طرف و شبکههای فلزی پنجره مانندی که حاجتمندان پارچههای سبز رنگ خود را به آن گره میزنند تا گره از مشکلشان باز شود.
اما نگاه من بر کاشیکاریهای نفیسی که حوادث عاشورا و صحرای کربلا را روایت میکند، خیره میماند. موضوع مجالس و سال ساخت و بانی و سقاخانه در حاشیه انتهایی کاشیها دیده میشود.
بر مجلس سمت راست ردیف بالا این عبارات کاشی کاری شده است: “قتلگاه و نعش شهدا، آمدن شیر سر بالین کشتهها، حضرت سید الشهدا سر نعش علی اکبر، عرب شتر سوار، قاصد مدینه، بانی خیر حاج علی آشپز”.
بر روی کاشی دیگر این عبارات نوشته شده است: هوالله رقم عبدالله سنه ۱۳۲۰”. بر مجلس سمت چپ ردیف بالا عبارت “ماه بنی هاشم، ابوالفضل العباس، خیمه گاه حسین، امام زین العابدین” نوشته شده است.
بر مجالس پایین این عبارات خوانده میشود: “رفتن سلطان قیس به شکار عمل استاد آقایی، شمایل سید الشهدا و درویش کابلی، عمل استاد آقائی نقاش”. لباسهای سلطان قیس اروپایی است و این کتیبه بنظر همخوانی با بقیه ندارد. بر دو کاشی دیگر نوشته شده: “بانی سقاخانه غلام حضرت عباس حاجی علی آشپز بتاریخ یوم یکشنبه غره ذی القعهده لوی ئیل ۱۳۴۱”.
در بخش جنوبی سقاخانه که جدیدتر است، یک مجلس کاشیکاری دیگر وجود دارد. این مجلس به لحاظ ابعاد بزرگتر بوده و از تصاویر میتوان فهمید بارگاه یزید است و اسرای کربلا و سرهای بریده شهدا را به نمایش گذاشتهاند.
قاسم سلحشور میگوید: وصیت جد ما این بوده که کلید سقاخانه در نسل ما باقی بماند و دهه اول محرم درب سقاخانه باز شود.
وی به حوض سقاخانه اشاره میکند و ادامه میدهد: در گذشته آب باران و نزولات جوی را در حوضخانه جمع میکردند. کف حوض به روش سنتی ماسه بود و باعث میشد آب تصفیه شود. دهه محرم که سقاخانه باز میشد، مردم به نیت تبرک از آب حوض برمیداشتند و یا برای سقاخانه نذر میکردند.
به طرف آرامگاهی میروم که قدمت بنای اولیه آن به دوره صفویه میرسد و بعدها در دوره قاجار دچار آتش سوزی مهیبی شده و دوباره آن را مرمت میکنند. این را احمدبرکاتی حقیقت میگوید، او بعد از پدرش «باقر برکاتی حقیقت»، کلیددار و متولی بقعه است.
خانه احمد برکاتی در جوار بقعه است. خاندان وی، نسل اندر نسل متولی همین بقعه بودهاند. احمد برکاتی میگوید: فقط آتش سوزی مهیب سال ۱۲۶۸ لنگرود نبود، چند سال پیش هم در اثر اتصال سیمای برق، بقعه دچار آتش سوزی شد. خانه پدری من هم آسیب دید.
اما این بنای تاریخی که عمده مصالحش از چوب ساخته شده، همیشه مستعد آتش سوزی بوده است. زیبایی بنا به همین معماری بومیاش است که متاسفانه بعد از آتش سوزی مرمت میشود و بنای چهار ایوانه، تک ایوانه میشود. این بقعه نقاشیهای «آقاجان نقاش لاهیجانی» را از دوره قاجار تاکنون در خود حفظ کرده است.
سنت نگارگری بر پوشش گچی دیوار بقعهها از زمان صفویه در شرق گیلان رواج مییابد و در دوره قاجار به اوج خود میرسد. بقعه آقاسید حسین لنگرود، از معدود بقعههایی است که نقاشیهای دوره قاجار خود را بهخوبی حفظ کرده است.
در ایوان بقعه و پیش از ورود به صحن اصلی، تصویری از به میدان رفتن امام حسین(ع) کشیده شده است. لشکر یزید در سمت چپ صف کشیده، اهل بیت در حرم در بیم و امیدند و زنان اهل حرم از امام سجاد(ع) پرستاری میکنند.
بالای این مجلس کتیبههای گچی با عنوان «یا اباعبدالله الحسین(ع)» به رنگ قرمز و بخشهایی از ترکیب بند معروف «محتشم کاشانی» به رنگ سرمهای نوشته شده است.
در قسمت بانوان دیگر مجالسِ صحرای کربلا بر روی دیوارهای گچی نظیر به میدان رفتن قاسم و اکبر، زینب(س) و اسرای کربلا، نبرد امام حسین و شمر، دو طفلان مسلم، پیامبر و حسنین به تصویر کشیده شده است. در بخش مردانه نیز تصویری از به شهادت رسیدن امام رضا و مامون که با انگور او را مسموم میکند، با رنگهای گیاهی بر روی گچ کشیده شده است.
بر دیوار بخش مردانه کتیبه سنگی بزرگی به ارتفاع ۱۲۶ سانتیمتر است که شرح آتش سوزی بزرگ لنگرود بر آن به صورت اشعاری حک شده است. این آتش سوزی در سال ۱۲۶۸ قمری رخ میدهد. طی آن بقعه هم آسیب دیده و دوباره مرمت میشود. ولی آنگونه که منابع مکتوب گزارش دادهاند، در مرمت، نوع معماری بنا تغییر پیدا میکند و سه تا از ایوانها محصور میشود.
صالح فرید لنگرودی، خادم بقعه است. مرا به داخل اتاق کوچک آرامگاه دعوت میکند. ضریح آرامگاه چوبی است و با طرحها و نقوش هندسی و مقرنس تزئین شده، وی ابعاد ضریح را اینگونه تشریح میکند: درازای ضریح ۲۸۰ و پهنای آن ۱۸۰ و بلندی ۲۰۵ سانتیمتر است. داخل ضریح دو قبر متعلق به آسیدحسین و برادرش آسید ابراهیم است.
دو لنگه در چوبی نفیس، فضای آرامگاه را از دو ضلع محصور میکند. به گفته خادم بقعه، جنس این درها از چوب درخت آزاد است و ۲۱۶ متر ارتفاع دارد. بر لنگه دست راست آیات و روایتهایی از قرآن کریم کنده کاری شده است.
فضای داخلی بقعه در سکوت فرورفته و پرچمها و پردههای مشکی از در و دیوار آویخته شده است و من به این بنای میراثی میاندیشم که اگر تیرماه سال ۱۳۷۷ در فهرست آثار ملی ثبت نشده بود، نه تنها این نقاشیهای دیواری، از بین میرفت، بلکه تمام بنا تخریب و به سبکی جدید نوسازی شده بود.
انتهای پیام
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰