حتی در نگاهی عمیق تر، جنگ جهانی سوم، از این ژانر قدیمی سینمای ایران نیز بسیار عقب تر است. مردی که از دار دنیا هیچ ندارد، عاشق یک روسپی می شود و می خواهد با او بگریزد و با هم ازدواج کنند؛ اما قواد او سر می رسد و از مرد باج می خواهد و… این الگو بارها و بارها در فیلمفارسی تکرار شده است و تنها کافیست جای “فرشید” را با “حسین گیل” عوض کنید. با این حال، تکلیف این دست فیلم ها با تماشاگرش روشن است: روشنفکر بازی درنمی آورد؛ یک خط داستانی دیگر بی ربط را وارد ماجرا نمی کند؛ پشتک فنی نمی زند و یک پلان ساده بیدار شدن از خواب را با دوربین روی دست نمی گیرد و اتفاقا بعضا به دل هم می نشیند.
این بحث، جای گفت و گوی بسیار دارد و از آن می گذریم تا به طراحی صحنه فیلم بپردازیم.
فیلمی که قرار است در این فیلم ساخته شود، تلاش دارد در قالبی رئالیستی صحنه های یک اردوگاه یهودیان جنگ جهانی دوم (نظیر آشویتس) و خانه هیتلر را به تصویر بکشد. طراح صحنه کافی بود مطالعات کتابخانه ای و آرشیوی که نه، تنها چند فیلم مهم که در همین رابطه ساخته شده اند را تماشا می کرد. آثاری نظیر نگهبان شب (1974)، اثر لیلیانا کاوانی و طراحی صحنه ندو آتزینی و ژان ماری سیمون یا فهرست شیندلر (1993) اسپیلبرگ، با طراحی صحنه درخشان و اسکار گرفته آلن استارسکی. طراح و کارگردان جنگ جهانی، حتی درباره چگونگی و شیوه عملکرد اتاق های گاز نیز تحقیق نکرده اند. تعدادی هنرور را داخل یک اتاق حبس کرده، دریچه ای را از بالای سرشان باز می کنند و قدری برف شادی روی سرشان می ریزند! در حالی که اتاق گاز سالنی بزرگ بود که در آن تعداد بسیاری دوش آب قرار داشت. اسرای تازه رسیده به اردوگاه را دستچین می کردند و در عده ای که قرار بود کشته شوند را در همان بدو پیاده شدن از قطار، به این سالن هدایت می کردند. زندانیان باید لباس های خودشان (و نه لباس های اردوگاه را) از تن در می آوردند، کاملا برهنه می شدند و به گمان آن که قرار است حمام کنند وارد سالن می شدند. در روی آن ها بسته می شد و از دوش های آب، گاز به سالن تزریق می شد. در ادامه، حتی برجکی که برای اردوگاه ساخته شده است، هیچ شباهتی به برجک های اردوگاه های نازی ندارد.
اما بخش دیگر طراحی صحنه این فیلم، خانه هیتلر است. چطور ممکن است، در خانه این دیکتاتور شیفته واگنر و کلاسیسیسم، یک دست مبل چرم لمسه دوزی شده مدرن وجود داشته باشد؟! یا از رنگ سرخ درخشان در نمای خانه اش استفاده کند؟! در حالی که هیتلر اصولا با مدرنیسم میانه خوبی نداشت و از آن تحت عنوان هنر منحط یاد می کرد. نگاه کنیم به معمار محبوب او آلبرت شپیر که تمام آثار او در دوران رایش سوم ساخت، از سبک نئوکلاسیک تبعیت می کرد. این در حالی است که ما در خانه هیتلر تقریبا هیچ نشانی از این سبک محبوب او نمی بینیم.
یکی دیگر از نقاط عطف طراحی فیلم، طراحی لباس آن است. اگرچه کلیات لباس نازی ها تا حدی قابل قبول به نظر می رسد؛ اما وقتی به جزئیات لباس ها می رسیم با یک فاجعه تمام عیار روبرو می شویم. جزئیاتی که در نماهای بسته به شدت دیده می شوند. توجه کنیم که طراح یونیفرم های آلمانی، طراح بزرگی همچون هوگو باس بوده است. دکمه فرنچ های یونیفرم های افسران آلمانی، دکمه هایی ساده نبودند و در رسته های مختلف تغییر می کردند. هیچ ردی از صلیب آهنین که مشخصه خود هیتلر و سایر افسران بلندمرتبه او در طراحی لباس دیده نمی شود. و از همه مهم تر این که هیتلر و افسران نازی در فصل سرد سال از پالتو استفاده می کردند که در این جا هم نشانی از آن دیده نمی شود. ضمن این که این پرسش مطرح می شود که چرا لباس اسرا تا این حد نو و اتوکشیده است!
اما در پایان دو سوال عمده همچنان ذهن را مشغول نگه می دارد: اول آن که ارتباط عنوان فیلم با اثر چیست و دیگر این که اصلا چرا هیتلر و اردوگاه اسرا و جنگ جهانی دوم؟! در این میان به نظر می رسد هر توجیهی که مطرح شود، لایتچسبک جلوه خواهد کرد!
۵۷۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰