ایجاد امید با پذیرش بیت کوین – مجله بیت کوین
این یک سرمقاله نظری توسط دکتر هالی یانگ، سازنده فعال در جامعه بیت کوین پرتغالی است. خاطرات قرص نارنجی، قسمت اول مانند بسیاری از زنان در بیت کوین، من برای اولین بار توسط همسرم با آن آشنا شدم. او یک بانکدار بود و با شیوایی و دانش در مورد پول صحبت می کرد. وقتی او
این یک سرمقاله نظری توسط دکتر هالی یانگ، سازنده فعال در جامعه بیت کوین پرتغالی است.
خاطرات قرص نارنجی، قسمت اول
مانند بسیاری از زنان در بیت کوین، من برای اولین بار توسط همسرم با آن آشنا شدم. او یک بانکدار بود و با شیوایی و دانش در مورد پول صحبت می کرد. وقتی او برای اولین بار در سال 2016 در مورد آن به من گفت، چیزی که بیش از همه مرا شوکه کرد این بود که در آن زمان چقدر نسبت به پول بی اطلاع بودم. او از من پرسید که آیا میدانم استاندارد طلا چیست – با شرمندگی من، فقط مبهمترین ایدهها را داشتم.
ما هر دو با هم به یک سفر آموزشی رفتیم، او پیشتاز بود. هر دوی ما یک دوره آنلاین، اولین دوره در نوع خود، در مورد ارزهای دیجیتال برگزار کردیم و او در همان دانشگاه، نیکوزیا در قبرس، در مقطع کارشناسی ارشد ادامه داد.
اولین کنفرانس بیت کوین من یک تجربه بود. از میان صد و پنجاه شرکتکننده عجیب، من یکی از سه زن بودم و با دو نفر دیگر شوخی کردم که چگونه این تنها رویدادی بود که تا به حال در آن شرکت کرده بودیم که در آن صف در حمام زنان وجود نداشت. اما نمی توان آن را انکار کرد – جو آن کنفرانس برقی بود. داشتیم از هیجانی سرکوبناپذیر دم میزدیم. ما به چیزی بزرگ علاقه مند بودیم – و آن را می دانستیم.
یادگیری من در مورد بیت کوین هرگز متوقف نشده است و من با نوستالژی عاشقانه به آن روزهای اولیه نگاه می کنم. هر چه بیشتر یاد گرفتم، به تغییراتی که ایجاد کردم بیشتر می رسیدم. به زودی رژیم غذایی، سبک زندگی، رویکردم به مذهب، خانواده و زندگی را تغییر دادم.
حدس میزنم وقتی دیدید که کشف بیتکوین چقدر مهم است، میتوان استدلال کرد که یک امر اخلاقی ضروری است که به مردم بگویید که به چه کسانی اهمیت میدهید. من تمام تلاشم را کردهام تا بیتکوین را به موضوع گفتگو بین خانواده و دوستانم تبدیل کنم. البته (و متأسفانه) موفقیت این تلاش به شدت با قیمت بیت کوین در آن زمان مرتبط است. اما حتی با در نظر گرفتن اوج و پایین بودن دلار، همچنان من را شگفت زده می کند که بیت کوین چقدر کند است و بیشتر مردم چقدر مردد هستند.
مجموعه داستان هایی که من به عنوان “روزنوشت های قرص نارنجی” نوشته ام، همگی واقعی هستند و درباره تلاش های متنوع من برای معرفی افرادی که می شناسم و برایشان اهمیت قائل هستم، به بیت کوین می پردازم. امیدوارم در بیان موفقیتها و شکستهای من، موضوعات مشترکی وجود داشته باشد که بیتکوینها بتوانند آنها را تشخیص دهند، بر اساس آنها ایجاد کنند یا از آنها استفاده کنند.
این داستان ها همه درباره افرادی است که می شناسم، دوستان یا خانواده. این قسمت اول درباره دوست من ایزوبل است که صاحب یک تجارت کوچک تریل سواری در ساحل غربی پرتغال است.
او گفت: “من چیزی دارم که می خواهم به شما نشان دهم.” تردید کردم. من عرق رگه و گرد و غبار داشتم. در موهایم گلی بود و زیر ناخن هایم خون بود از جایی که از یک ساحل شیب دار پایین می آمدم. به شدت بوی اسب می دادم. چیزی که می خواستم یک دوش طولانی و خنک با صابون و شامپو فراوان در گرمای عصر پرتغالی بود.
اما وقتی ایزوبل به من می گوید چیزی برای نشان دادن به من دارد، تقریبا همیشه چیز خاصی است. زمانی این یک زین سواره نظام آلمانی مربوط به جنگ جهانی دوم بود که شخصی از اتاق زیر شیروانی پدربزرگ کسی بیرون آورده بود و به عنوان هدیه به او داده بود. او آن را با روغن و عشقی که سوارکاران و زنان واقعی به تجهیزات خوب می بخشند، بازسازی کرده بود. بار دیگر، یک جفت کلت سه ساله لوسیتانو بود که در غروب، از میان یک جنگل و در کنار نهر کوچکی ایستاده بودند. آنها اعتماد داشتند، کنجکاو بودند، در نور تلفن من چشمک می زدند. آنها به آرامی از جیبهای ما برای خوردن غذا عبور میکردند، موها و چکمههای ما را با پوزههایشان کاوش میکردند و مانند تولهسگها تسلیم نوازش شدن میشدند.
بنابراین من به دنبال او به داخل راهروی خنکش رفتم و انتظار داشتم که او مرا بیشتر به داخل خانه اش هدایت کند. درعوض او زیر انبوهی از پتوهای اسب رفت و یک قاب عکس Ikea ترک خورده را بیرون آورد. داخل آن یک اسکناس پنج یورویی است. او گفت: “این را پیدا کردم.” “من در حال سواری در میان تپه های شنی بودم و آن را در هدر دیدم! بنابراین پریدم و آن را گرفتم.» با گیجی به او نگاه کردم. من پاسخ دادم: “خب، مال من نیست.”
“نه… خوب، یعنی می دانم.” در کمال تعجب دیدم که اشک در چشمانش حلقه زده بود. من ایزوبل را بهعنوان یک زن تاجر شاد و معقول میشناسم، یکی از بهترین زنان اسبسواری که میشناسم (و خیلیها را در این قاره و فراتر از آن میشناسم). هیچ چیز او را فاز نمی دهد.
دیدن او در آستانه اشک غیرقابل تصور بود و من برای لحظه ای کلمات را گم کردم. “فقط می خواستم دوباره از حضور شما تشکر کنم.” او می گوید.
«با COVID-19، روزگار سخت بوده است. اینطور نیست که اسب ها دست از خوردن بکشند، یا نیازی به دامپزشک نداشته باشند، یا هر چند وقت یک بار به آهنگر نیاز نداشته باشند، فقط به این دلیل که محدودیت های سفر وجود دارد و هیچ توریستی در اینجا نیست. قیمت خوراک بالا رفته است، کفش نیز افزایش یافته است و هیچ مشتری نیامده است. وقتی این اسکناس پنج یورویی را پیدا کردم، آن را برای اینکه واقعاً به زمانی برسم که چیزی در موجودی بانکم نداشته باشم، نگه داشتم. حداقل می توانم برای روز بعد برای بچه هایم نان بخرم. پس ممنون که اومدی خیلی خوشحالم که هرگز سفر را متوقف نکردی، حتی با وجود همه محدودیتها و اینکه دوباره با من آمدی.»
نمی دانستم چه بگویم. سوار شدن با او در هر بازدید از این منطقه یک نکته برجسته واقعی است، اما به طرز احمقانه ای هرگز به ذهنم خطور نکرده بود که او چقدر برای پول با تعداد کمی از مشتری ها تنگ می شد، یا چقدر عادت من ارزشمند بود.
او در حال روشن شدن، به من گفت که چگونه برای صرفه جویی در صورت حساب آهنگر، به خود آموخته است که چگونه پای اسب هایش را کوتاه کند و مسیر خود را تغییر می دهد، بنابراین آنها فقط باید از مسیرهای شنی نرم از میان تپه های شنی عبور کنند. او افزود: «اکنون برای هر اسب در هر هشت هفته شصت و پنج یورو است. «من هفت اسب دارم. که خیلی سریع جمع می شود. به این ترتیب من خودم پاهایشان را مرتب میکنم و هیچکدام به کفش نیاز ندارند.» او دوباره سرحال بود. دستم را دراز کردم تا مادیان سفید زیبایی را که به تازگی مرا از میان تپه های شنی برده بود، نوازش کنم، یک ماجراجویی سبک از راه رفتن و گپ زدن همراه با تارهای وحشیانه در مسیرهای باریک و پرپیچ و خم، که ناگهان با سرعتی سرسام آور به بالای صخره ها، همراه با فیروزه ظاهر شد. اقیانوس اطلس زیر. ما در مورد اسب ها و فرزندان مربوطه خود صحبت کرده بودیم و کمی گیج از هوای تاریک و غنی از ازن برمی گشتیم.
من چند ماه قبل از آن بازدید کرده بودم، و به یاد آوردم که این اسب جدید بود. تقریبا تمام اسب های ایزوبل اسب های نجات هستند. وقتی آمد این مادیان از سایه خودش می ترسید. اگر دستی را به سمت او بلند کردی، او با ترس از او دور شد و منتظر ضربه بود. حالا که آرام غذایش را می خورد، با رضایت به سمت من چرخید و سرش را برای مدت کوتاهی روی شانه ام تکیه داد. دست به جیبم زدم تا پول نقدی را که آنجا گذاشته بودم تا هزینه سواری را که تازه رفته بودم بپردازم. من مقداری اضافه کرده بودم، اما با این حال، با پرداخت ایزوبل به یورو، کاملاً درست به نظر نمی رسید. کسی که من به کار و مهارتش خیلی احترام می گذاشتم باید دستمزد دریافت کند – خوب، پول بهتر. آن را به او دادم و او با لبخند و تشکر بیشتر آن را گرفت.
گزینه هایم را با دقت سنجیدم و سعی کردم واکنش او را بسنجم. میدانستم که اگر به او کمک مالی بکنم، او آن را نمیپذیرد، حتی آزرده میشود، و ممکن است دوستی را که حتی در همان روزهای اولیهاش بهعنوان دوستی باارزش میدانستم، تیره کند. به سرعت به مزایا و معایب آن فکر کردم و سپس وارد عمل شدم. “یادت میاد چطوری بهت از بیت کوین گفتم ایزوبل؟” من ازش خواستم. سرش را تکان داد. “خب، آیا ممکن است در اواخر هفته وقت داشته باشید تا بتوانم بیشتر توضیح دهم؟ فکر میکنم این میتواند راه خوبی برای شما باشد تا بتوانید برای آینده برنامهریزی کنید.»
بچه های من عاشق یک استخر خوب هستند. مطمئن شده بودم ویلایی که برای سفرمان کرایه کرده بودم یکی داشته باشد و چند روز بعد کنارش دراز کشیده بودم و می دیدم که داخل، بیرون می روند و دوباره داخل می شوند. نیمی از توجه من به کتابم بود، که کاش میتوانستم به شما بگویم که چیزی سنگین در مورد بیت کوین بود، اما در واقع رمانی جذاب درباره یک پنگوئن و دسیسههای مافیایی بود. صدای دوچرخهای را روی سنگریزههای راهرو شنیدم و به بالا نگاه کردم و ایزوبل را دیدم که با پرس و جو به اطراف پرچین نگاه میکرد. “الان وقت داری؟” او پرسید. لپ تاپم را آوردم.
قبلاً کمی در مورد بیت کوین صحبت کرده بودیم. او می دانست که من به آن علاقه دارم و خوشحال بود که در مورد آن صحبت کنم. او همچنین میدانست که من نمیخواهم درباره وضعیت شخصیاش به او توصیههای مالی بدهم، اما به وضوح گفته بودم که اگر سؤالی داشته باشد، خوشحال میشوم که به او کمک کنم. یکی از دوستان خوب زمانی به من گفت که کلید واقعی یک قرص نارنجی موفق بیدار کردن حس کنجکاوی است. و اجازه دهید با آن روبرو شویم، اکثر مردم برای منافع مالی آمده اند. برخی از مردم حتی برای دستاوردها می مانند، حتی وقتی انقلاب را دیده باشند. با دانستن وضعیت مالی ایزوبل، با دستاوردها شروع کردم. من نموداری از توسعه قیمت بیت کوین در طول سال ها به او نشان دادم و توضیح دادم که چگونه، با وجود اینکه اغلب نزول هایی وجود دارد، افت ها هرگز به صفر نرسیده اند. من این شعار معروف را تکرار کردم: «هیچکسی که چهار سال روی بیتکوین سرمایهگذاری کرده باشد و نفروخته باشد، هرگز ضرر نکرده است». با ترسیم تقریباً آن، به او نشان دادم که چرا نه.
“اما چی است بیت کوین؟» سوال بسیار معقول او بود. من تا جایی که میتوانم مختصر توضیح دادم که چگونه بیتکوین یک ارز دیجیتال است که دفتر کل آن در بلاک چین نگهداری میشود. وقتی او شروع به درک پیامدهای مالکیت مطلق کرد، دیدم که سکه کاهش یافت. من آن را با زمینی مقایسه کردم که در آن لحظه دو اسب نر زیبای لوسیتانو او با خوشحالی در چمن های خشک تابستانی می جویدند، مزرعه ای که عملش در مقطعی در مه زمان توسط یکی از ساکنان دهکده ثبت شده بود که اکنون طولانی بود. مرده. مالکیت مزرعه و حق چرای دام باعث اختلافات او و برخی دخالت های دولت از سوی شورا شد. ما در مورد تورم بحث کردیم، که او در زندگی خود با افزایش هزینه های آهنگر و خوراکی که علف خشک را با آن تکمیل می کرد، می دید. من تا جایی که می توانستم به طور خلاصه توضیح دادم که بیت کوین چگونه غیرمتمرکز است و چقدر در تعیین ارزش آن بسیار مهم است. او هرگز در مورد هیچ آلتکوینی نشنیده بود (او گفت: «فکر میکنم یک بار شنیدم که ایلان درباره نوعی ارز صحبت میکرد که فکر نمیکنم بیتکوین باشد، اما به هر حال آن مرد یک کار ساده است») من تکرار کردم که بیتکوین همان ارز است. فقط ارز واقعا غیرمتمرکز به عنوان یک اقدام پیشگیرانه.
سپس از او پرسیدم که چرا لپ تاپ خود را همراه خود دارد. او به من گفت که کنجکاو است. او گفت که پول نقد کمی داشت، اما در اولین مکالمه مان متوجه شده بود که من چقدر متقاعد شده بودم. آنچه او در طول گفتگوی ما در آن روز شنیده بود به او کمک کرد تصمیمش را بگیرد. او می خواست چند یورو بخرد.
من او را با یک ایمیل رمزگذاری شده، یک مدیر رمز عبور و یک کیف پول تنظیم کردم. سپس ما توافق خود را انجام دادیم. به او گفتم پول دخترم را می دهم و من با او به ساحل سواری می رویم. من مبلغ یورو را به بیت کوین برای او ارسال می کردم. ما باید منتظر بمانیم تا ارزش بیت کوین دو برابر شود. این توافقی است که هنوز بین ما پابرجاست. این در ماه می 2021 بود، زمانی که یک بیت کوین 44000 دلار بود. ما هنوز اغلب با هم سوار می شویم، اما همچنان منتظر هستیم تا بیت کوین به 88000 دلار برسد. این یک رکورد تاریخی برای به خاطر سپردن خواهد بود.
بعد از اینکه او را آماده کردم و توضیح دادم که قرص نارنجی چیست، فکر کردم که صحبت کردن در مورد بیت کوین به خوبی انجام خواهد شد. در عوض، او روی صندلی خود نشست. بیت کوین از کجا آمده است؟ او پرسید. یک قابلمه قهوه تازه گذاشتم.
این یک پست مهمان توسط هالی یانگ است. نظرات بیان شده کاملاً متعلق به خود آنها است و لزوماً نظرات BTC Inc یا را منعکس نمی کند مجله بیت کوین.
آموزش مجازی مدیریت عالی حرفه ای کسب و کار Post DBA + مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه | آموزش مجازی مدیریت عالی و حرفه ای کسب و کار DBA + مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه | آموزش مجازی مدیریت کسب و کار MBA + مدرک معتبر قابل ترجمه رسمی با مهر دادگستری و وزارت امور خارجه |
مدیریت حرفه ای کافی شاپ | حقوقدان خبره | سرآشپز حرفه ای |
آموزش مجازی تعمیرات موبایل | آموزش مجازی ICDL مهارت های رایانه کار درجه یک و دو | آموزش مجازی کارشناس معاملات املاک_ مشاور املاک |
برچسب ها :امید ، ایجاد ، با ، بیت ، پذیرش ، فرزندخواندگی ، فرهنگ ، قرص نارنجی ، کار و کسب های خرد ، کشور پرتغال ، کوین ، مجله ، نظر ، هایپر بیت کوینیزاسیون
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰