خبرگزاری قرآن در گفتوگوهای متعدد با اندیشمندان و دغدغهمندان حوزه علم و دانش در قالب پرونده «تولید علم» به بررسی ابعاد وضعیت تولید علم در ایران و عوامل و نتایج آن پرداخته است.ایکنا این بار با علیرضا قائمینیا، استاد پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در اینباره همصحبت شده تا نظرات او درباره تولید علم را جویا شود پیشتر بخش اول این گفتوگو با عنوان غربی بودن ملاک تخطئه تفکر نیست منتشر شده بود. قائمینیا در بخش اول این گفتوگو، ضمن اشاره به ریشههای ضدیت جامعه ایران با علم جدید تصریح کرد: نمیشود تفکر جدید را با انگ غربزدگی کنار زد، باید به ارزش تفکر جدید واقف بود و با نگاه انتقادی جلو رفت. اینک بخش دوم و پایانی این گفتوگو را میخوانید.
*به نظر میرسد انگیزه برخی برای ضدیت با علم جدید نوعی خودشیفتگی و خودبسندگی باشد. ادعایشان این است که ما در سنتمان همه چیز داریم و خودمان باید این مسیر را طی کنیم و علوم انسانی را بر اساس سنت بازتولید کنیم و به همین جهت با علم جدید سر ناسازگاری دارند. میخواستم بپرسم از نظر شما این دیدگاه صحیح است یا خیر و آیا سنت ما این ظرفیت را دارد؟
من نوشتهای دارم که قرار است منتشر شود ولی متاسفانه به دلیل برخی مشکلات هنوز منتشر نشده است. در آنجا دیدگاه خودم را راجع به این بحث مفصلا گفتهام. از یک طرف من خودم قائل هستم که علم دینی داریم و میتوانیم داشته باشیم، اما این حرف را نمیپذیرم هر چیزی در علم جدید آمده در سنت ما وجود دارد. اینها حرف است!
دستاوردهای علوم جدید کم نیستند، در ژنتیک، در علوم شناختی، در فیزیک این همه دستاورد وجود دارد. اینها کجا در سنت ما وجود دارد؟ در علوم انسانی هم همینطور است. در کشور ما یک گوشه ناچیز علوم انسانی جدید وارد شده و ترجمه شده است و بحثهای جدیتر علوم انسانی هنوز وارد کشور ما نشده است. اینها کجا در سنت ما وجود دارد؟
سنت دینی ما میتواند الهامبخش باشد و نکات جدید در اختیار ما قرار بدهد. در عین حال نباید از علم جدید غافل شد و نمیشود علوم جدید را به سنت تقلیل داد. سنت جایگاه خودش را دارد و باید از آن استفاده کرد ولی نمیپذیرم همه چیز در سنت ما وجود دارد. بله، یک انسان معصوم میتواند از قرآن و سنت همه چیز به دست بیاورد ولی ما معصوم نیستیم. ما انسانهای گنهکار از لحاظ معرفتی هم مشکل داریم و نمیتوانیم از کتاب و سنت همه علوم را به دست بیاوریم. بر فرض هم به دست بیاوریم کارایی ندارد و هیچ دردی از ما را دوا نخواهد کرد، چون عالم تغیر پیدا کرده و مسائل جدید ایجاد شده است که برای خودش راه حلهای جدید میطلبد.
*در سالهای اخیر دو اصطلاح در فضای کشور رایج شده یکی بومیسازی علوم انسانی و یکی اسلامیسازی که در پاسخ به پرسش قبل به آن اشاره کردید. میخواستم بپرسم دیدگاه شما راجع به این دو اصطلاح چیست و آیا الآن وقت بومیسازی و اسلامیسازی علوم انسانی هست یا باید فرایندی طی شود تا به این سمت برویم؟
من بومیسازی را در بخشی میپذیرم و میشود مباحثی که آنها دارند به زبان سنت ما ترجمه شود، ولی خیلی از مباحث این قابلیت را ندارند و بدون سابقه هستند. به همین جهت بومیسازی به این معنا که شما علم جدید را به زبان سنت ترجمه کنید همیشه امکانپذیر نیست. گویا خود پیشفرض بومیسازی این است هر چه در علم جدید میآید قابل برگرداندن به چیزی است که در تراث ما وجود دارد. من این را نمیپذیرم. بله، در بخشی میشود این را انجام داد، ولی در مورد همه علم جدید نمیشود این کار را انجام داد. مشکل اساسی کسانی که این حوزه را بنیاد کردند این است که با تفکر جدید آشنایی جدی ندارند. معنا ندارد چیزی را که نمیشناسید اسلامیسازی کنید. کدام یک از این آقایان در علوم انسانی جدید تخصص دارند، کار کردند، حرفهای غربیها را فهمیدند تا بخواهند آن را نقد کنند و اسلامیسازی کنند. با این کارها علم درست نمیشود! علم را باید جامعه علمی دنیا بپذیرد. اگر شما یک نظریه اسلامی خوب درباره جامعه داشته باشید مورد توجه قرار میگیرد. اینطور نیست که آنها با همه چیز برخورد سکولار داشته باشند. اگر علم، علم باشد آنها دنبالش میآیند.
من میگویم ما هنوز به مقدار کافی با تفکر جدید آشنا نیستیم، لذا اسلامیسازی یک پروژه ناتمام است. نمیگویم غلط است ولی ناتمام است. واقعا آثاری که در این رابطه نوشته شده است تاسفبار است و نشان میدهد نویسندگان این آثار در جریان فضای فکری دانشمندان غربی نیستند. هنوز مراکز علمی ما با روشهای علمی جدید آشنا نیستند، با روشهای تحقیق درست آشنا نیستند. اینها معضلات جامعه علمی ماست، باید اینها حل شود. اگر حل شود اسلامیسازی به تدریج صورت میگیرد و دیگر این کارها لازم نیست.
مشکل این است ما هنوز به دنیای تفکر جدید وارد نشدیم، فقط یک گوشههایی از آن را میبینیم و بر همان اساس شروع به نقد و جایگزینسازی میکنیم. باید به تفکر غربی احاطه پیدا کرد. مسئله زبان خیلی مهم است. یک اتفاق خوبی که بعد از انقلاب افتاد این بود درصد کسانی که با زبان تخصصی آشنا هستند خیلی زیاد شد، قبل از انقلاب اینطوری نبود. در حوزه و دانشگاه بیشتر اساتید نسبتا با زبان تخصصی آشنا هستند. این نکته خوبی است. باید به تفکر غربی بیش از این بها داده شود.
* در بخش پایانی گفتوگو میخواستم به خود نهاد حوزه و دانشگاه بپردازیم. در چند دهه گذشته کمتر حرف جدیدی از اساتید حوزه و دانشگاه میشنویم و اساتید ما نمیتوانند جوایز معتبر حوزه علوم انسانی را به خود اختصاص دهند و نوعی تکرار مکررات در مقالات و کتابها دیده میشود. میخواستم در این بخش به ایراداتی که در حوزه و دانشگاه وجود دارد اشاره کنید.
من به نکاتی اشاره کردم که در این زمینه تاثیر گذاشته است. باز عرض میکنم برخورد سیاستزده با علم مشکل جدی است. متاسفانه در مراکزی که جایزه میدهند و تجلیل میکنند هم این سیاستها وجود دارد و دنبال این نیستند ببینند چه کسی حرف عمیق زده است. البته نمیگویم کلا اینگونه است ولی کمتر به موردی برمیخوریم با نگاه علمی دنبال قضیه رفته باشند. مراکز علمی ما باید چند چیز را دنبال کنند تا فضای جدید شکل بگیرد و بتوانند نوآوریهایی داشته باشند. اول اینکه آشنایی با روشهای جدید در حوزه هر تخصصی جدی گرفته شود. علم جدید معلول و مولود روشهای جدید است. افراد باید با روشهای جدید در حوزههای مختلف آشنا شوند، این یک نکته.
نکته دیگر بها دادن به مطالعات استراتژیک است. مثلا باید راجع به آینده دانشگاه در ایران مطالعات صورت بگیرد، راجع به علوم انسانی، راجع به جامعهشناسی در ایران آیندهپژوهی صورت بگیرد. این مسئله بر همه حوزهها سایه میافکند. متاسفانه ما این آیندهپژهی را نداریم.
مسئله بعدی مطالعات فرهنگی است. مطالعات فرهنگی ناظر به حوزه علم میتواند به مراکز سیاستگذار کمک کند، ببینند چه کار کنند تا مباحث علمی رونق یابد. باید با برخی علوم که علوم راهبردی هستند مثل علوم شناختی جدیتر برخورد شود. اینها دستاوردهای تفکر جدید است و غربیها با اینها کارهای گسترده و عمیق انجام میدهند. باید مطالعات استراتژیک را جدی بگیریم و به فکر تعمیق و گسترش دادن این مباحث باشیم.
اگر روشهای جدید در دانشگاهها جدیگرفته شود قطعا به زودی تحقیقات بسیار قویتری خواهیم داشت. این توصیهای است که به نظرم باید صورت بگیرد. ما چهل سال تجربه کردیم و میبینیم که با این سیاست به اینجا رسیدیم، پس باید مراکز سیاستگذار نگاه خودشان را تغییر دهند. چرا ایران باید در این نقطه از جغرافیای علمی محصور مانده باشد؟ چرا نباید بیش از این پیشرفت کند؟ باید همایشها و نشستهای زیادی راجع به این مسئله برگزار شود. کسی که جهل مرکب دارد هیچ وقت پیشرفت نمیکند. ما باید از این جهل مرکب بیدار شویم، چون ما نمیدانیم و نمیدانیم که نمیدانیم.
*اگر به عنوان سخن پایانی باید به نکتهای اشاره کنید بفرمایید.
شاید گسترش بیرویه دانشگاهها در کشور ما خودش یکی از عوامل این وضعیت بوده باشد. ایجاد دانشگاه در این حد لازم نبوده و باید محدودتر شود. نیاز نیست همه تحصیلات عالی داشته باشند. باید این تحصیلات عالی خاص کسانی باشد که شیفته علم هستند. این موضوع نیاز به فرهنگسازی دارد. الآن در کشور ما برای یک نفر افتخار است تحصیلات عالی داشته باشد. باید یک مقدار سیاستگذاری در این زمینه صورت بگیرد. ما در این حد به تحصیلات عالی نیاز نداریم. این همه تحصیلات عالی نشانه بیسوادی در کشور است، نه اینکه به معنای باسواد بودن یک ملت باشد. صرف اینک کسی دانشگاه برود و مدرک بگیرد نشانه باسواد بودن نیست. باید مراکز عالی به کسانی اختصاص پیدا کند که میخواهند علم را جلو ببرند و خودشان را وقف علم کند.
6565
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰