از ۲۵ سال پیش که برای اولین بار وودی و باز را شناختیم،خاطرات شیرین فروانی برایمان رقم خورد و کمتر کسی پیدا میشود که انیمیشن بی نظیر Toy Story (داستان اسباببازی) را تماشا نکرده و شیفته آن نشده باشد. پیکسار هم از آن زمان تا کنون آثار ارزشمندی را خلق کرد که نه تنها احساسات تمام اعضای خانواده را برمیانگیخت، بلکه درسهای مهمی به آنها آموخت. با نگاهی اجمالی به عناوین پیشین متوجه میشویم که میراث پدرانه پیکسار همچنان ذهن مخاطبان باقی مانده است. انیمیشن Onward (به پیش) نیز به یکی از موضوعات پرطرفدار و جذاب، یعنی تربیت فرزندان یا شکل ویژه تر آن، وظایف پدری پرداخته.
در انیمیشن جدید دیزنی و پیکسار، شاهد ماجراجوییهای خارقالعاده دو برادر الف به نامهای لن و بارلی با صداپیشگی تام هالند و کریس پرت هستیم. این دو برادر در حومه یک شهر در دنیایی فانتزی زندگی میکنند که به تازگی پدر خود را از دست دادهاند و طی اتفاقاتی متوجه میشوند که پدرشان به فن جادوگری تسلط داشته و از این رو تصمیم میگیرند با استفاده از جادو پدرشان را از دنیای مردگان بازگردانند.
دن اسکنلون، کارگردان انیمیشن Monsters University (دانشگاه هیولاها)، وظیفه کارگردانی انیمیشن Onward را بر عهده داشته و برای خلق این داستان نیز از رابطه وی با برادرش الهام گرفته شده. اسکنلون سعی کرده درسهایی که Onward در رابطه با ویژگیهای پدر بودن به مخاطبان خود میدهد را هرچه بهتر به تصویر بکشد.
این انیمیشن بهانه ای شد تا سایت فاندوم نگاهی به آثار پیشین پیکسار و دیزنی انداخته و به نقش مؤثر پدر در آنها اشاره کند. در ادامه این مقاله با ویجیاتو همراه باشید.
۱. آماده عاشق شدن شوید!
شاید بهتر باشد سفرمان را با چهارمین انیمیشن پیکسار، یعنی Monsters, Inc (هیولاها) آغاز کنیم. اگرچه نمیتوان یک رابطه پدر پسری سنتی را در آن پیدا کرد، اما حداقل میتوان چالشهای پدر بودن را به وضوح حس کرد؛ چالشهایی نظیر ترس، عشق بی حد و اندازه که همراه آن میآید. در جهانی که هیولاها با ترساندن کودکانِ انسانها امرار معاش کرده و از این طریق قدرت شهرشان افزایش مییاید، خطر آلوده شدن به وسیله انسانها نیز آنها را تهدید میکند. در این میان مایک و سالی، با ورود یک بچه به شهر، با چالش نهایی خود روبه رو میشوند.
پس از آنکه مایک میفهمد «بوو»، دخترک دوساله بامزه، کاملا بیآزار است، اصرار میکند که او را به دنیای انسانها بازگرداند. درست مانند پدری که برای اولین بار، خطر را پیرامون موجودی بی دفاع احساس کرده و از آن در جهت مراقبت از فرزندش استفاده میکند.
حتی اولویت سالی نیز امنیت و خوشحالی آن کودک میشود و برخلاف اینکه میبایست در نهایت با او خداحافظی کند، شغل و اعتبارش را به خاطر بوو به خطر میاندازد. به همین خاطر این انیمیشن توانست در نظرسنجی انجمن دیزنی (در سایت فندوم) نمرات بالایی بدست آورده و به یکی از معروفترین آثار تبدیل شود.
۲. به آنها فرصت بزرگ شدن دهید
یادتان هست که گفتیم پدر بودن یعنی احساس حمایت و مراقبت شدید از فرزندتان؟ با پنجمین اثر پیکسار، یعنی Finding Nemo (در جست و جوی نمو) بیشتر به این قضیه میپردازیم. تقریبا یک سال پس از کارخانه هیولاها، این عنوان توانست حماسهای در جهان پدرها رقم بزند.
ما خیلی به مطرح شدن نام مادر در فیلمهای دیزنی عادت نداریم و گمان میکنم کمتر کسی انتظار دیدن آن صحنه آغازین از انیمیشن نمو را داشت. تماشای صحنهی بلعیده شدن مادر نمو و خواهر و برادرهایش توسط ماهی باراکودا، ناراحتکننده و در عین حال با اهمیت بود. حال، مارلین (پدر نمو) با تنها فرزندش زندگی سختی را پیش رو دارد. او به پسرش نمو قول داده بود که حاضر است برای خوشحالی او هرکاری انجام دهد و از او در مقابل هر خطری مراقبت خواهد کرد.
سفر مارلین یکی از آن نمونههای حماسی در نوع خودش محسوب میشود. وقتی نمو از دلسوزی و مراقبتهای پدرش به سطوح میآید، بدون توجه به او قایق غواصان را دنبال کرده و نهایتا در دامشان اسیر میشود. مارلین پس از آنکه متوجه نبود فرزندش میشود، با ارادهای خستگیناپذیر فرسنگها شنا میکند تا تنها پسرش را پیدا کند.
او در این راه، با ماهی فراموشکاری به نام دُری آشنا میشود و ناخواسته بزرگترین ماجراجویی زندگیاش را آغاز میکند؛ مارلین در این مسیر با خطر های زیادی مواجه میشود که حتی فکرش را هم نمیکرد بتواند از پسشان بربیاید. بعد از اینکه از چنگال یک کوسه جان سالم بهدر برد، پا به میدان مینِ عروسدریاییها گذاشت و حتی توسط یک وال نیز بلعیده شد تا پسرش نمو، در آخر نتیجه گرفت که دلقکماهی ها از آنچه فکر میکنند قوی تر هستند.
۳. این یک تلاش جمعی است
به نظر میرسد پیکسار در دهه ۲۰۰۰ توانسته علمکرد درخشانی در به تصویر کشیدن نقش پدرها داشته باشد. نوبتی هم که باشد اکنون نوبت انیمیشن فوقالعاده The Incredibles (شگفتانگیزان) است.
اینبار شاهد ماجراجویی یک خانواده ۴ نفره، متشکل از مادر، پدر و سه خواهر و برادر هستیم که باب (پدر خانواده) باید بین جاهطلبیهای فردی و مدیریت کردن خانه و زندگیاش تعادل برقرار کند.
در ابتدای داستان، باب پار، که سابقا آقای شگفتانگیز نام داشت، درمانده و سردرگم است. چراکه به ناچار هویت ابرقهرمانیاش را کنار گذاشته و در زندگی خانوادگیاش در حومه شهر به دام افتاده، همچنین به نظر میرسد که از شغل، خانه و حتی همسر و بچههایش رضایت کافی ندارد. اگرچه پس از آنکه ارزش این قابلیت را درک میکند، تلاشهایش برای بازگشت به زندگی ابرقهرمانی آغاز میشود.
باب که قصد دارد نقشههای سیندروم را خراب کند، مأموریتش را از خانواده قدرتمند خود پنهان کرده و همین مسئله میتواند او را به ورطه نابودی بکشاند. اما پس از آنکه آنها با تواناییهای خارقالعاده شان به کمک باب میروند، مبارزه ۴ به ۱ میشود. با همکاری و انجام مسئولیتها در قالب تیم، خانواده باب یا بهتر است بگوییم شگفتانگیزها به یک واحد قدرتمند و باشکوه تبدیل شدند. بنابراین با قدرت استثنایی یا بدون آن، پدر بدون خانوادهش هیچکس نخواهد بود.
پس هرگاه خانواده تان را به چشم یک وزنه سنگین و قوی ببینید، هیچ کاری آنقدر دشوار نخواهد بود. شاید گاهی اوقات فرزندانتان به اصطلاح روی مختان بروند اما هرکدام خصلت و استعداد خاصی دارند که در زمان خود به کار خواهد آمد.
۴. پذیرای نقشهای جدید باشید
با انیمیشن Cars (ماشینها) در سال ۲۰۱۶ شاهد روایت جدیدی از پیکسار بودیم. وقتی لایتنینگ مککویین به ناگهان از جاده ۶۶ خارج میشود، خودش را در جمع تازهای از ماشینهای مسابقهای دیده و با آنها احوالپرسی میکند. یکی از آنها دکتر هادسن هورنت است که در ابتدا به مککویین اعتماد کافی ندارد، چراکه او تنها هدفش برنده شدن است و برای آن اخلاقیات را زیر پا میگذارد.
دکتر هاد که روزگاری خود یک ماشین مسابقه بوده و به دلیل یک تصادف وحشتناک از صحنه مسابقات خود را کنار کشیده است، در ابتدا از برملا شدن این راز ابراز نارضایتی میکند اما پس از آن تصمیم میگیرد مک کوئین را برای مسابقات آماده کند او در نقش یک استاد ظاهر میشود و تجربیات خویش را به وی آموزش میدهد. دکتر هادسن پیر که در نقش پدر قرار گرفته، اکنون زندگی جدیدی را تجربه میکند.
اگر به راحتی بپذرید که پیر شدهاید و آن طراوت جوانی را ندارید، فرصت یک زندگی تازه را از دست میدهید و ناراحتیهای جسمی و روحی گریبانگیر شما خواهد شد. با پذیرش نقش پدری، میتوانید معلومات خود را به نسل جوانتر منتقل کنید و ارزش و احترامتان حتی بیش از پیش بالا میرود.
۵. پدر همه چیزدان نیست
از جاده ۶۶ گرفته تا خیابانهای رمانتیک پاریس، حالا وقت آن است که با موش سرآشپز همراه شویم. سال ۲۰۰۷ بود که پیکسار انیمیشن جذاب راتاتویی یا همان موشسرآشپز را تولید و توسط دیزنی منتشر شد. راتاتویی همچنین توانست جوایز متعددی از جمله اسکار و گلدن گلوب را دریافت کند.
رمی، موش بازیگوشی است که در پاریس زندگی میکند و تمام عمرش آرزو داشته که بتواند آشپز یک رستوان شود. طبیعتا هیچکس از حضور یک موش در رستورانها و غذافروشیها استقبال نمیکند و همین موارد او را از رسیدن به خواسته اش دور نگه داشته است. پدر رمی هم یک موش معمولی است که برای زنده ماندن خانوادهاش دنبال غذاهای نهچندان مطبوع میگردد.
او توجه خاصی به علاقه فرزندش رمی پیرامون آشپزی ندارد و دائما میخواهد به او ثابت کند که انسانها دشمن همیشگی موشها هستند و رمی نباید هیچوقت به آنها نزدیک شود. پدر رمی تمام انسانها را به یک چشم میبیند؛ حتی زمانیکه میفهمد رمی یک رابطه موفق، هرچند نامتعارف را با جوانکی آشپز به نام لینگویینی آغاز کرده، همچنان بر عقایدش پافشاری میکند.
پدر رمی، نمونه بازر والدینی است که هنوز به باورهای منسوخ شده خود ایمان دارند و بخاطر ترس یا عدم آگاهی حاضر به تغییر خود نیستند. اما رمی برخلاف جریان آب حرکت کرده و در انتهای فیلم موفق میشود به کمک لینگویینی رستوران خود را افتتاح کند. سرانجام دیدگاه پدر رمی کمی تغییر کرده و در شادی پسرش شریک میشود.
میتوان نتیجه گرفت که پدر یا مادر بودن همیشه باعث نمیشود که درست فکر کنید یا بهترین تصمیم را بگیرید، این یک جاده دو طرفه است و شما هم میتوانید گاهی اوقات با کمک فرزندتان راه درست را انتخاب کنید.
۶. هیچوقت دیر نیست
بی شک صحنه احساسی و ابتدایی انیمیشن Up (بالا) را به یاد یاد دارید. بدون اینکه از جزئیات آن اطلاع چندانی داشته باشیم، وارد زندگی عاشقانه کارل و الی شدیم و از بدو آشنایی آنها تا ازدواجشان آن را دنبال کردیم. از آنجایی که این دو زوج نتوانستند هیچوقت بچه خودشان را داشته باشند، الی تنها سرمایهی کارل بود و با از دست دادنش ضربه روحی سختی به او وارد شد.
کارل تنها و درمانده، راهی سفری میشود که مدتها پیش با الی برایش برنامهریزی کرده بود؛ آبشار بهشت. در این میان پسر بچه ۸ سالهای به نام راسل به او میپیوندد و کارل نیز مجبور میشود مسئولیت مراقبت از او را برعهده بگیرد.
پس از گذراندن نیمی از راه، عصبانیت کارل به اوج میرسد که به نوعی نقطه عطف داستان به حساب میآید. در همین بین کارل میفهمد که راسل بچه طلاق است و مدتهاست که پدرش را ندیده، او دائما درمورد لحظات خوشی که با پدرش داشته صحبت میکند. همین موارد باعث شد کارل به یاد خاطرات قشنگی که با همسرش داشت بیفتد و در نتیجه رفتارش با راسل را تغییر دهد.
پس لازم نیست فقط برای فرزند خودتان پدری کنید و سن و سال نمیتواند مانعی برای ایفای این نقش مهم در زندگی باشد.
۷. صبوری موهبت است
اگرچه انیمیشن The Good Dinosaur (دایناسور خوب) عنوان بزرگ و قابلتوجهی همچون سایر فیلمهای پیکسار نبود، ولی میتوان آن را جزو آثار درخور ماقبل تاریخ به شمار آورد.
در جهانی که دایناسورها با کشاورزی و جمعآوری غذا زنده میماند، به نظر میرسد «آرلو» شخصیت اصلی داستان، پاشنه آشیل خانوادهاش باشد. او دو خواهر و برادر بزرگتر از خودش دارد که بسیار جسور و نیرومند هستند و سعی دارند یک گونه از حیوانات را که critters نام دارند، شکست دهند، چراکه سریترها دائما غذای آنها را میدزدند.
پدر آرلو که او را به اسم پاپا هنری میشناسیم، معتقد است که در وقت مناسب به هدف والایی در زندگی دست خواهد یافت و همچنین فرزندش را تشویق میکند که بر ترسهایش غلبه کند.
یکی از چالشهای پاپا این است که فرزندش، آرلو را به ماجراجویی نهایی میفرستد و او هرچند ناخواسته با نقاط ضعفش روبهرو میشود. آرلو در این سفر با پسربچه ۷ ساله ای همراه میشود که غذایش را میدزدیده. پاپا برای کمک به پسر مجروحش در رودخانه غرق شده و جانش را از دست میدهد.
آرلو نیز که مایلها دور از خانه است، احساس گناه زیادی میکند. او که پس از مشکلات فراوان، خود را در تنگناهای وخیم یافته بود، یک بار پدرش را در خواب دید که به فرزندش افتخار میکند، چراکه علاوه بر شجاعت، توانسته بود به او یا دهد که لازم نیست همیشه دشمنش را بکشد.
حتی از طرف دیگر میتوانست ارتباط دوطرفه و سودمندی را با او برقرار کند. پس پدرها باید بدانند که تواناییهای فرزندنشان مثل هم نیست و آنها مجبور نیستند راههای رفتهی پدرشان را دوباره بپیمایند.
۸. عشق پدر پایان ناپذیر است
در ادامه قرار به یکی دیگر از انیمیشنهای احساسی پیسکار، یعنی Coco اشاره کنیم. کوکو با داستان تاثیرگذارش که ترکیبی از عشق، فقدان و اهمیت خانواده است، چشمان هر بینندهای را تر میکند.
میگوئل پسر ۱۲ سالهای است که علاقه عجیبی به موسیقی دارد، اما خانوادهاش آن را نسل به نسل ممنوع کرده اند و همچنین یک سنت مکزیکی وجود دارد که میگوید خانواده مهمترین چیز در جهان است و کسی که به بستگان خود خیانت کند، از تاریخ پاک خواهد شد. پس از اینکه میگوئل برای اولین بار وارد سرزمین مردگان میشود، جد حقیقیاش یعنی هکتور را میبیند و متوجه میشود که وی هیچگاه نمیخواسته خانوادهاش را ترک کند.
او که به عنوان نوازنده به مراسمی رفته بود در راه بازگشت جانش را از دست داد و نتوانست در مراسم روز مردگان حاضر شود. با گذشت چندین سال، هکتور تلاش میکند که سرزمین مردگان را ترک و با خانواده خود ملاقات کند، اما خانواده او هیچ تصویری از وی ندارند و او نمیتواند سرزمین مردگان را ترک کند و نیروهای امنیتی او را به شهر باز میگردانند.
این داستان عمدتا به بچهها باز میگردد. عشقی که والدینتان به شما میدهند فراتر از مدتزمانی است که در این جهان میزیسته اند، پس شما به عنوان فرزند و نوههای آنها میتوانید با انجام کارهایی که مورد علاقه آنها بوده، روحشان را شاد و زنده نگهدارید.
۹. پدرها واقعا قهرمان هستند
درس یکی مانده به آخر را با ادای احترام به یکی از خانوادههای نام آشنا، یعنی همان The Incredibles 2 آغاز میکنیم. ۱۴ سال پس از اولین نمایش، شگفتانگیزها دوباره با یک ماجراجویی جدید بازگشتند. داستان دقیقا از همانجایی که تمام شده بود از سر گرفته میشود، با این تفاوت که این بار الن پار که با نام الستیگرل شناخته شده در هسته مرکزی خانواده قرار میگیرد.
فعالیت ابرقهرمانان به خاطر خسارتهایی که آنها به شهر وارد کردهاند به حالت تعلیق درآمده و این باعث میشود تا خانواده پار با چالشهایی مواجه شوند، از جمله آنکه مادر خانواده به مأموریتی سری فرستاده میشود تا اعتبار ابرقهرمانها دوباره به آنها بازگردانده شود. اکنون زمانی است که نقش باب در غیاب همسرش بیش از پیش پررنگ میشود.
او از طرفی به پسرش در حل کردن مسئلههای سخت ریاضی کمک کرده و از سوی دیگر میخواهد دختر نوجوانش را شرمنده نکند، اما مشکل اصلی پسر کوچولوی او جک جک است که باب را حسابی به چالش میکشاند، تا جایی که ناچار میشود با دوستش تماس گرفته و از او تقاضای کمک کند. این قضایا سبب میشود که باب دریابد انجام وظایف پدری به مراتب سخت تر از قهرمان بودن است. نکته تأثیرگذار این قضیه، نزدیکی پدر به فرزندان و بهبود روابط آنها بود.
۱۰. پدرخوانده ها مظهر بدجنسی نیستند
مورد آخر را به انیمیشن Onward اختصاص داده ایم و همانطور که در ابتدای مقاله ذکر شد، داستان فیلم براساس رابطه دن اسکنلون با برادرش نگاشته شده. از آنجا که دن پدرش را از در یک سالگی از دست داد، هیچ تصویری از او به یاد ندارد و برادرش که او را با نام بارلی در فیلم میبینیم در آن زمان تنها سه سال داشت. اسکلنلون در گفتوگویی با فندوم اعلام کرده:
پدرو مادرها همیشه حامی هستند و حتی سعی میکنند آن را به فرزندانشان هم بیاموزند. هرکدام از ما میتوانیم به نوبه خود یاری دهنده خواهر، برادر یا اطرافیانمان باشیم؛ این یک فرصت استثنایی برای هرکدام از ما است. وی همچنین اضافه میکند کولت برونکو که نیمی انسان و نیمی اسب است، به نوعی دوستپسر مادر برادران الف شناخته میشود که چندان باهم راحت نیستند؛ این یک رابطه غریب و در عین حال جدید برای آنهاست که به عقیده من امروزه به فور در خانوادههای این چنینی به چشم میخورد. چیزی که خیلی درمورد فیلم برایم جالب است، چالشهایی است که این دو برادر در سراسر فیلم با آن روبه رو میشوند که همین باعث میشود یکدیگر را شناخته و در نهایت همدیگر را بپذیرند که بسیار منحصربه فرد است. زیرا در طول تاریخ همواره شاهد رفتار زنندهی مادر خوانده یا پدرخوانده ی قصه بوده ایم اما اینبار داستان فرق دارد.
رابطه پدرخوانده با فرزندان تفاوت زیادی با دیگر روابط پدرـ فرزندی دارد، اما نباید فراموش کرد که نکته کلیدی درک متقابل است. هرچند که پدرخوانده نمیتواند نقش پدر حقیقی را ایفا کند اما در نوع خود ارزشمند و قابل احترام است.
بیشتر بخوانید:
- آیا انیمیشن Onward با فیلمهای مارول ارتباطی دارد؟
- انیمیشن Onward شاید به دومین شکست پیکسار تبدیل شود
- نقد انیمیشن Onward – پدر و برادر عزیزم
https://vgto.ir/8r1
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰