به گزارش ایسنا، مارک منسون، نویسنده کتاب پرفروش “هنر ظریف بیخیالی” میگوید: همه چیزهای باارزش در زندگی، از طریق غلبه بر تجربیات منفی به دست میآید. هر تلاشی برای فرار از این تجربههای منفی یا اجتناب از آنها و فرو نشاندن و خفه کردنشان، نتیجه عکس خواهد داد. پرهیز از رنج، خودش شکلی از رنج است. پرهیز از کشمکش، کشمکش است. انکار شکست، شکست است.
اما مثبتاندیشی سمی یا مثبتگرایی افراطی از شما میخواهد همه این کارها را انجام دهید: خود را مجبور کنید به داشتن یک روحیه مثبت جعلی (بدون اهمیت دادن به اینکه خوشبینی شما چقدر تقلبی است) و احساسات منفی خود را خفه کنید.
آنتونیو رادلر، روانشناس سلامت و متخصص اختلالات اضطراب و هیپنوتیزم بالینی میگوید ما باید تمامی عواطفی را که “عواطف تنظیمنشده” هستند، به رسمیت بشناسیم. “پالت رنگی عواطف شامل عواطف تنظیمنشدهای از جمله غم، استیصال، عصبانیت، اضطراب و حسادت است. ما انسانها نمیتوانیم این عواطف را نادیده بگیریم. این دامنه عواطف کارایی خودشان را دارند و اطلاعاتی را درباره اتفاقاتی که درون بدن و محیط پیرامون ما میافتد، در اختیار ما میگذارند. ما نمیتوانیم این عواطف را نادیده بگیریم.”
سالی بیکر، مشاور و روانشناس بریتانیایی و نویسنده کتاب “استقامت یافتن از برون درون” (۲۰۱۹) با این نظر موافق است: “اشکال مثبتاندیشی سمی این است که ما را وادار میکند تا طیف گسترده عواطفی را که در مواجهه با یک وضعیت دشوار تجربه میکنیم، انکار کنیم.”
بیکر میگوید: “اگر فقط اجازه بروز عواطف مثبت را به خودتان بدهید یعنی با خودتان صادق نیستید. اگر در زمان مقابله با یک موقعیت دشوار، تمام عواطف “منفی” به وجود آمده را انکار کنید، از پا در میآیید و حتی بدتر، این کار نمیگذارد در مقابل چنین موقعیتهایی تابآوری (یعنی توانایی وفق با موقعیتهای نامطلوب) داشته باشید. این امر ما را نسبت به خودمان و عواطفمان منزوی میکند. ما پشت این چهره مثبت پنهان میشویم تا مردم از ما تصویر یک انسان ناکامل را نداشته باشند.”
روانشناسی مثبت در برابر مثبتاندیشی سمی
برای درک بیشتر مثبتاندیشی سمی، ابتدا باید بتوانیم آن را از “روانشناسی مثبت” تمییز بدهیم. این دو مفهوم ممکن است شبیه به نظر بیایند اما در اصل دو چیز کاملا متفاوت هستند.
رادلر اینگونه توضیح میدهد: “مفهوم روانشناسی مثبت توسط مارتین سلیگمن، روانشناسی که روی افسردگی تحقیق میکرد، رایج شد. او دیدگاه متفاوتی را برای مقابله با مشکلات مختلف، موقعیتها و نابهنجاریها پیدا کرد.”
سلیگمن در دهه ۱۹۹۰ در مقام رئیس انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، در یک کنفرانس گفت که علم روانشناسی باید در جهت تحقیق علمی پیرامون تمامی عواملی که باعث خوشحالی انسانها میشود، قدمهای تازهای بردارد.
این روانشناس آمریکایی در کتاب مشهورش به نام کودکان خوشبین (۱۹۹۵) توضیح می دهد که آدمها بدبین به دنیا نمیآیند بلکه تجربههای زندگی آنها را به بدبینی سوق میدهد. در عین حال اضافه میکند که ما میتوانیم با این بدبینی مبارزه کنیم و افکار منفی خود را به افکار مثبت تغییر بدهیم. بسیار هم عالی! پس هر زمان که غمگین میشوم باید روی شاد بودن تمرکز کنم، نه؟ خب، نه کاملا. در اصل، این همان میانبری است که شما را به دام مثبتاندیشی سمی میاندازد.
اگر میخواهید با عواطف منفی مقابله کنید، نمیتوانید آنها را انکار کنید بلکه باید ابتدا آنها را به رسمیت بشناسید و بپذیرید. نکته کلیدی این است که مثبتگراییتان را مهار کنید و به سمت افراط نروید.
رادلر میگوید: “مفهوم روانشناسی مثبت در طول زمان اندکی تحریف شده است. تمرکز روی جنبههای مثبت موقعیتهای متفاوتی که در زندگی پیش میآید میتواند سازنده باشد و خاصیت درمانگری داشته باشد. مشکل اینجاست که اگر در این کار افراط کنید، میتواند ظرفیت مواجهه با موقعیتهای منفی را در شما کاهش دهد.”
رادلر اضافه میکند: “وقتی روانشناسی مثبت درست به کار گرفته شود، میتواند تمرین بسیار مفیدی باشد اما اگر بیرویه از آن استفاده کنید، میتواند برداشت ضعیف و ناقصی از واقعیت به شما بدهد و حس درماندگی در شما به وجود بیاورد.”
توصیههایی برای تشخیص اینکه در دام “مثبتاندیشی سمی” افتادهاید یا نه:
۱- احساسات واقعی خود را پنهان میکنید و روی آنها سرپوش میگذارید
۲- سعی میکنید با انکار و طرد احساسات خود، به زندگی معمولی ادامه بدهید
۳- از احساساتی که دارید، احساس عذاب وجدان میکنید
۴- تجربههای دیگران را با استفاده از نقل قولها و حرفهای شعاری، کوچک جلوه میدهید تا حس خوبی پیدا کنید
۵- به جای آنکه به تجربههای عاطفیتان اعتبار بدهید، سعی میکنید آنها را بهتر از آنچه بودهاند نشان بدهید (مثلا بگویید: میتوانست بدتر از این باشد!)
۶- اگر فردی حس استیصال یا حسی “غیر مثبت” از خودش ابراز کند، او را شرمنده خاص و عام میکنید
۷- با گفتن اینکه “همین است که هست” از اقرار به آنچه شما را آزار میدهد، طفره میروید
اینها چطور روی ما تاثیر میگذارد؟
انکار یا مسدود کردن عواطف منفی میتواند عواقب نامطلوبی روی سلامت ما بگذارد.
رادلر میگوید: “تمامی احساساتی را که سرکوب میکنیم، نمود فیزیکی پیدا میکنند (زمانی که فشارهای روانی خودشان را با عوارض جسمی نشان میدهند مانند یک بیماری). وقتی احساسی را انکار میکنید، یک راه جایگزین برای بروز پیدا میکند.”
بیکر با این نظر موافق است: “سرکوب عواطف روی سلامتتان تاثیر میگذارد. اگر کشمکشهای روحیتان را پشت نقاب مثبتاندیشی سمی پنهان کنید، آنها جای دیگری در بدن، راهی برای بیرون زدن پیدا میکنند، از مشکلات پوستی گرفته تا سندروم روده تحریکپذیر.”
رادلر میگوید: “وقتی احساسات منفی را نادیده میگیریم، بدن ما با تلاش بیشتری سعی میکند توجه ما را به آن مشکل بخصوص جلب کند. سرکوب عواطف و احساسات، ما را جسمی و روحی از پا در میآورد. این روند ناسالم است و در طولانیمدت پایدار نخواهد بود.”
رادلر درباره عواقب بیشتر چنین روندی، اضافه میکند: “وقتی فقط روی احساسات مثبت تمرکز کنیم، دیدگاهی سادهلوحانه و بچگانه نسبت به واقعیتهای زندگی پیدا میکنیم و اینگونه در موقعیتهای سخت، بیشتر آسیبپذیر خواهیم بود.”
آیا در مورد عواطف خود صادق هستید؟
ترزا گوتیرز، کارشناس عصبروانشناسی و روانشناسی پرورشی بر این باور است که “مثبتاندیشی سمی آسیبهای روانی و روانپزشکی شدیدتری از افسردگی دارد.”
گوتیرز میگوید: “دنیای عواطف از فضای مجازی خود خارج میشود و میتواند ما را به سمت یک زندگی غیرواقعی سوق بدهد که به سلامت روان ما آسیب میرساند.”
مثبتگرایی بیش از اندازه برای هیچکس مثبت نیست. اگر هیچ شکست و مشکلی سر راه ما قرار نگیرد، نمیتوانیم در زندگی رشد کنیم.
“ایرادی ندارد که حالمان خوب نباشد”
آیا مثبتاندیشی سمی مد شده است؟ به نظر بیکر که اینطور است و این امر را با ظهور و قدرت گرفتن شبکههای اجتماعی مرتبط میداند “که ما را وادار میکنند تا زندگی خودمان را با زندگی بیکموکاست دیگران در اینترنت مقایسه کنیم”. بیکر میگوید: “در شبکههای اجتماعی یک گرایش بیوقفه وجود دارد که کاملترین نسخه خودمان را به نمایش بگذاریم که هم غیرواقعی است، هم طاقتفرسا.”
بیکر میگوید: “اگر در مورد حس آسیبپذیری خودمان روراست باشیم، میتوانیم هر نوع احساسی را به سادگی تجربه کنیم. ما انسانیم، باید به خودمان اجازه بدهیم که دامنه کامل احساسات را تجربه کنیم. ایرادی ندارد که خوب نباشیم. نمیتوانیم تماموقت مثبت باشیم.”
گوتیرز معتقد است که مثبتاندیشی سمی “در سالهای اخیر” افزایش یافته است، به ویژه در دوران همهگیری. او میگوید: “در زمانهای نامعمول و عجیب زندگی میکنیم، افراد بسیاری از این شرایط در رنجند. تشویش، عدم قطعیت، استیصال، ترس… اینها احساسات مشترک این روزهاست. اما در مثبتاندیشی سمی زیادهروی کردهایم و این خطرناک است.”
رادلر میگوید: “شاهد نیازی وافر به یافتن راههای میانبر دستیابی به تندرستی هستیم، اینکه فورا حالمان بهتر بشود، انگار حق مسلممان باشد. خوب است فکر کنیم که همه چیز ختم به خیر میشود اما این به آن معنا نیست که مسیر رسیدن به پایان کار دلپذیر خواهد بود. واقعگرایانهتر است اگر در شرایط سخت بگوییم “این نیز بگذرد”.”
این روانشناس اضافه میکند: “احساسات شبیه موج هستند: به شدت اوج میگیرند اما فرو میپاشند و مبدل به کف میشوند تا کمکم ناپدید شوند. مشکل اینجاست که نخواهیم این احساسات را تجربه کنیم، چون نتیجهاش این خواهد بود که در برابر امواج بعدی استقامت خود را از دست میدهیم.”
تصدیق به جای انکار
روانشناسانی که بیبیسی با آنها صحبت کرد، معتقدند که از منظر کلی، ایده اصلی این است که به جای سرکوب عواطفی که حال ما را بد می کنند، پذیرای تمامی احساسات خود باشیم. این به معنای مثبت نبودن نیست بلکه تصدیق حسی است که در هر لحظه داریم، حتی اگر حس خوبی نیست.
بیکر میگوید: “بیشتر صادق باشید، با خودتان روراست باشید، از اعتراف به اینکه غمگین، افسرده یا مضطربید، نترسید. مهم این است که اقرار کنید حس بدی دارید و بدانید که این چیزها پیش میآید و در آینده هم پیش خواهد آمد.”
بیکر اضافه میکند: “احساسات خود را تجربه کنید و از آنها بیاموزید تا انعطافپذیری بیشتری کسب کنید.” او تاکید میکند که این توصیهها برای کسانی که دچار افسردگی بالینی هستند (اختلالی جدی که اگر درمان نشود میتواند وخیمتر شود) صدق نمیکند.
استفانی پرستون، پروفسور روانشناسی در دانشگاه میشیگان آمریکا، معتقد است که بهترین راه برای تصدیق عواطف این است که “به آنها گوش بدهیم”.
پرستون میگوید: “وقتی کسی احساسات منفی خود را با شما در میان میگذارد، برای آنکه حالش را بهتر کنید یا مجبورش کنید مثبت فکر کند، عجله نکنید. نگویید “همه چیز درست میشود”… یک لحظه مجال بدهید که درباره ترس یا ناراحتیاش تامل کنید و سعیتان را بکنید که شنونده خوبی باشید.”
او اضافه میکند: “آشفتگی احساسی به قدر کافی آدم را منزوی میکند؛ وقتی افراد دیگر، مخصوصاً دوستان و خویشاوندان، سعی کنند این احساسات را ساکت کنند، فرد واقعا آسیب میبیند. گوش کردن به فردی در رنج، واقعا میتواند تغییر بزرگی در زندگیاش ایجاد کند.”
شما هم میتوانید به عنوان یک گوش شنوای خوب، از کارتان نفع ببرید. پرستون میگوید شواهد نشان داده که نوعدوستی اثر مثبتی روی سلامت شما دارد.
اما اگر آن فردی که غم و غصه دارد خود شما باشید، چی؟ رادلر میگوید: “مهم این است که به درونتان رجوع کنید. وضعیت و احساساتتان را به رسمیت بشناسید. انکار نکنید که اوضاع خوب نیست، خودتان را به آن راه نزنید. در عین حال در احساسات منفی درجا نزنید. عواطف اطلاعاتی هستند که باید مطالعه و درکشان کنیم تا بتوانیم دید درستی پیدا کنیم و ببینیم چه درسی میتوانیم یاد بگیریم، چه تغییراتی باید برای آینده ایجاد کنیم.”
اما این توصیهها را چطور به عمل تبدیل کنیم؟ چند مثال برای آنکه چطور پیامهای “مثبتاندیشی سمی” را به پیامهای مفید تبدیل کنیم، در زیر ببینید:
به گزارش ایسنا به نقل از شبکه خبری بی بی سی، رادلر میگوید: “ما باید مسئولیت خوشبختی خودمان را از منظر روانشناسی سازنده به عهده بگیریم. ایرادی ندارد که نیمه پر لیوان را ببینیم اما باید بپذیریم که مواقعی هست که لیوان نیمهخالی است و از همین نقطه، مسئولیت ساختن زندگیمان را بر عهده بگیریم.” بیکر هم او را تایید میکند: “تمامی عواطف ما واقعی و اصیل هستند، و همهشان موجه هستند.”
انتهای پیام
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰