- برای اظهار نظر درباره آینده فلسفه درایران به نظر می رسد که باید نظر به گذشته بیفکنیم واز رخدادها ووقایعی راکه برای فلسفه، اموزش وپژوهش آن پیش آمده وفلسفه را درایران به حرکت رو به جلو واداشته مورد ملاحظه قراردهیم ، تا بتوانیم برای آینده نتیجه بگریم.
- یکی از وقایعی که در گذشته نه چندان دور موجب تحرک فلسفه در ایران شده جریان رویاروئی فلسفه اسلامی با اندیشه های مغرب زمین است. حدود 150 سال قبل یکی از شاهزادگان قاجاربنام میرزا عمادلدوله بدیع الملک برغم داشتن سمتهای بالای سیاسی مثل والی کردستان ، والی یزد وبسیاری از مناطق ایران، وداشتن تخصص دانشهای ادبی ونیز ریاضیات ونجوم، شدیدا علاقمند به آموختن فلسفه اسلامی شد . شواهد متقن نشان می دهد که وی برای فراگیری فلسفه اسلامی تلاش بسیار نموده ، وبراین باور بوده که باید نزد کسی فلسفه بخواند که فلسفه را چشیده باشد، لذا اساتید واقعا برازنده آنروز را که چندان هم شناخته شده ونامدارنبودندبلکه کاملا منزوی وگوشه نشین بودندبا تفحص کامل آنان را یافته ونزد آنان زانوزده است . میرزا علی اکبر حِکَمی اردکانی مرد گوشه نشینی بودولی این شاهزاده به محضر او شرفیاب شد وکتاب مشاعر ملاصدرا را فراگرفت وترجمه ای که به فارسی ازوی ازین کتاب برای ما باقی مانده نشان می دهد که او مشاعر را کامل فهمیده وحکمت متعالیه را چشیده است. پس از میرزا علی اکبروی موفق شد که درتهران مدرسه سپهسالار قدیم نزد حکیم بزرگوار دیگری به نام اقا علی مدرس زنوزی تلمذ نماید. وی چنین فکر می کرد که باید به نحوی فیلسوفان اسلامی را با مسائل واندیشه های روز بچالش بکشد، وازاین رهگذر فلسفه اسلامی را از رکود وبی حرکتی بدر آورد. وی هفت سئوال فلسفی مطرح کردواز استادش پاسخ خواست. سوالات عموما وبخصوص سئوال هفتم نشان می دهد که عمادالدوله با تسلط بر زبان فرانسه با مکاتب فلسفی جدید مغرب زمین آشنا بوده است.
بی شک اقاعلی مدرس درآنروز فیلسوفی است که تبحر کامل در فلسفه اسلامی داشته وچنانچه فلسفه اسلامی به عنوان یک نظام فلسفی آمادگی پاسخگوئی داشته باشد طبعا آقاعلی زنوزی بهترین فردی است که برای این موضوع نامزد شده است. چنانکه پیداست آقاعلی سئوالات را جدی گرفته وبرای پاسخ دادن اهتمام نموده است . مجموعه سئوال وجوابهای اقاعلی بصورت کتابی برای ما باقی مانده است تحت عنوان« بدایع الحکم ».
عنوان کتاب یعنی تازه های حکمت ، حاوی پیامی است . پیامش این است که این کتاب نشاندهنده نخستین برخورد یک فیلسوف اسلامی با مسائل جدید مطروحه درجهان ودرنتیجه طرح مباحث نووتازه می باشد.
البته آقا علی زنوزی درزمان خود شخصیتی نوآور بود وگوئی خودش به دنبال درگیرشدن با مسائل روز می گشته است. اقاعلی هرچند همچون پدرش از نوصدرائیان شناخته می شود ولی پیروی کامل ازصدرا ندارد واز خود نظریات بسیار بدیعی ارائه داده وطرحی نو درانداخته است.
غیر از عمادالدوله اشخاص دیگری از دنیای جدید به سراغ آقا علی امده اند .از جمله کنت دوگوبینو در سالهای ۱۲۷۱ تا ۱۲۹۱ قمری در ایران سفیر کبیر فرانسه و وزیر مختار فرانسه در ایران بوده است، در این سالها با آقا علی حکیم آشنا شد .او را جهانی بنشسته در گوشه ای می یابد ازاو در کتاب دین و فلسفه در آسیای مرکزی ( این کتاب تحت عنوان «مذاهب و فلسفههای آسیای مرکزی» است به فارسی ترجمه شده است) از او یاد میکند. وی از اقاعلی درخواست کرده که شرح حالی از حکمای اسلامی را برای او بنویسد واو می پذیرد ونوشته است. خوشبختانه دستنوشته های اقاعلی در کتابخانه دانشگاه استراسبورک محفوظ مانده واینجانب آنهارا در کتاب نخبگان علم وعمل ایران منتشر کرده ام.
می توان گفت که ازدوران اقاعلی مدرس زنوزی گفتگوی فلسفی شرق وغرب آغاز شده واین نکته یکی از ویژگیهای حوزه فلسفی تهران است. زیرا تا آن زمان ما درادبیات فلسفی خودچنین برخوردی نمی بینیم . کنت دوگوبینو به علت تسلط وی بر آرای فلاسفه، از او برای تدریس در دانشگاه سوربن فرانسه دعوت میکند. آقا علی ابتدا از پذیرش این دعوت خودداری کرد، اما بعد از آن به این دعوت پاسخ مثبت داد. پاسخ مثبت ایشان نشان می دهد که وی به تبحر خودش از یکطرف وبه توان فلسفه اسلامی ازسوی دیگرچنان مطمئن بوده که اگر به آندیار برود درگفتگوهای علمی کاملا پیروزمند خواهد بود. ولی با کمال تأسف بعضی از شاگردان آقاعلی مانند شیخ عبدالنبی نوری وقتی این خبر را شنیدند، برای انصراف استاد از این تصمیم به تکاپو افتادند و بالاخره موفق شدند او را از این تصمیم باز دارند.[2] تأسف اینجانب از این جهت است که اگر این سفر محقق میشد، چه بسا علمای مغرب زمین زودتر با دستاوردهای فلاسفه اسلامی به خصوص حکمت متعالیه، آشنا میشدند و بارها این ادعا را تکرار نمیکردند که «فلسفه اسلامی با ابن رشد خاتمه پیدا کرد و دستاورد فلاسفه اسلامی، همان فلسفه یونانی است.» ! از این طرف نیز در اثر ارتباط مستقیمی که آقا علی حکیم با فلسفه غرب پیدا میکرد، ایرانیان را بیشتر با فلسفه غرب آشنا میکرد و نقد و بررسی این فلسفه زودتر از اکنون به وسیله ی بزرگان انجام میشد.
- البته درقرن معاصر حکیمان معدودی ارتباط مستقیم با مراکز فلسفی غربی پیدا کردند ، به آن دیار سفر کردند ودر مراکز بسیار مهم نظرات حکیمان اسلامی را مطرح نمودند . از جمله شادروان فلاطوری ودکتر مهدی حائری یزدی ودکتر حسین نصربودند که درکشورهای غربی حکمت اسلامی را به نحو عالمانه وحکیمانه مطرح ساختند. متقابلا پروفسور کربن به ایران آمد وطی جلسات مهمی با علامه طباطبائی گفتگوهای فلسفی وکلامی داشتند .
- نقل این قطعه تاریخی بدانجهت بود که به این نکته تاکید کنم که فراز وفرودآینده فلسفه اسلامی درگرو برخوردها ورویاروشدن با مسائل مطروحه روزوارتقاء آن درچالش با آنها است. بقول ناصر خسرو:
باخصم گوی علم که بی خصمی علمی نه صاف شد نه مصفی شد
زیرا که سرخروی برون آمد آنکو بسوی قاضی تنها شد
- مطالعه تاریخ فلسفه نشان می دهد که مسائلی که درروزهای نخستین پیش روی فلسفه اسلامی قرارداشته ، وآنان را به چالش می کشیده ، تنها دغدغدهای متکلمینی است که مشکل اصلی آنان برخورد فلسفه با ظواهر متون مقدس بوده است. مثلا اگر فیلسوف می گفت اعاده معدوم ممتنع است، متکلم با نگرانی از برخورد با ظواهر الفاظ متون مقدس مبنی بر اعاده عین ابدان واجسام درقیامت ، نظریه فلاسفه را مورد انکار قرارمی داد. [3] ویا اگر فیلسوف می گفت که مناط نیاز ممکن به علت امکان است ونه حدوث ، متکلم نگران به لزوم قدیم زمانی همراه خداوند می شد ودرمقابل فلاسفه به مقاومت می پرداخت.[4] اما امروز آن جبهه به نفع فلسفه مختومه شده وبجای آن صدها مسئله جدید تر که برخی را علوم تجربی پیش روی فلسفه نهاده وبرخی را مباحث سیاسی ،اجتماعی وحقوقی فلاسفه را به چالش کشیده است. حکیمان غربی کم وبیش خودرا به این مسائل درگیرنموده اند. ولی برای حکیمان اسلامی یا مطرح نشده ویا خودرا درگیر نساخته واز کنار ان عبور کرده اند.
- درمغرب زمین حکیمان به دنبال روش ارسطوئی کماکان بخشی از فلسفه خودرا به حکمت عملی تخصیص وسیاست مدن ،تدبیر منزل واخلاق را جزنی از فلسفه خویش قراردادند لذا فیلسوفان هرگز از زندگی روزمره سیاسی مردم خودرافارغ ندیدند وهمیشه درتماس بوده اند.جالب اینکه وقتی مداخله می کردندنه ازموضع یک شهروند یا یک عالم عادی ،بلکه از موضع مبانی فلسفی خود اعلام نظر می کردند. برای نمونه برتراند راسل فیلسوف نامدارانگلیسی قرن بیستم هرگز از زندگی سیاسی مردم خودرا جدا ننمود برتراند راسل، فعال ضد جنگ و نیز مخالف امپریالیسم بود[5] که به دلیل عقاید صلحطلبانهاش در طول جنگ جهانی اول، از دانشگاه اخراج شد و به زندان افتاد.[6] او مخالف آدولف هیتلر، منتقد تمامیتخواهی استالین، معترض درگیری آمریکا در جنگ ویتنام و همچنین از حامیان خلع سلاح هستهای بود[7] ولی همه این عقائد را با مبانی فلسفی خود پیوند میداد. وی در سال ۱۹۵۰، به پاس «آثار متعدد در حمایت از نوعدوستی و آزادی اندیشه»، برندهٔ جایزه نوبل ادبیات شد.
- اما درتمدن اسلامی بخش اخیر فلسفه به فقیهان ومتکلمین سپرده شدوبه جز فارابی وابن سینا دراثارشان از سیاست چندان سخنی نگفته اند. جالب است برخی از حکیمان مثل خواجه طوسی مستقیما وارد سیاست شدند ولی اقدامات خودرا با نظریه فلسفی خودمرتبط نکردند.
- گذشته از مسائل سیاسی ، بسیاری از مسائل اجتماعی امروز رویا روی حکمت اسلامی است که بایستی پاسخ گوید. از همه مهمتر مباحث حقوق بشراست. اینجانب براین باورم که هرچند بطور مبسوط در حکمت اسلامی مباحث حقوق بشری مطرح نشده یعنی فصل مستقلی بدان اختصاص نیافته ولی اصول ومبانی آن مطرح ومورد بحث وگفتگو قرارگرفته است. درغرب نیز کانت درسراسر آثارش یک بار هم کلمه حقوق بشر نیامده ولی با توجه به مطرح ساختن اصل کرامت انسانی اورا پدر حقوق بشر تعرفه می کنند . فیلسوفان اسلامی درجهان معاصر بایستی بر اساس مبانی خود اصول وموازین اصلی حقوق بشررا مانند اصل برابری ، آزادی بیان وسایر آزادی ها، حق تعیین سرنوشت، وامثال آنرا روشن سازند. حکیم اسلامی با به این سئوال پاسخ دهد که انسانی که درحکمت اسلامی می شناسندوآنرا تعریف می کند، چه حقوق وآزادیهایئ دارد؟. پرداختن به این مسائل امر مهم پیش روی حکیمان اسلامی است وعبور ازآن با این شعار که حقوق بشر ارمغان غرب است ، نوعی پاک کردن مسئله از تخته سیاه به جای حل آن است.
- علاوه بر حقوق بشر موضوع زندگی امروز رابطه بشر با طبیعت است که مسائل زیست محیطی را سامان می دهد . حکمای اسلامی که جهان را درمسیر عود الی الله میدانند و انسان را کون جامع معرفی می کنند رابطه اورا با طبیعت چگونه توجیه می کنند ؟ اینها مسائلی است که حکیم اسلامی با استناد به مبانی خود باید پاسخگو باشد.
- به هرحال به نظر می رسد درآینده ای نه چندان دور با توجه به وسائل ارتباطی جدید اندیشه های غربی به مجامع اسلامی راه می یابد وفلسفه اسلامی ازین رهگذر خواه ناخواه به چالش کشیده می شود وتحرک می یابد. شما ملاحظه می کنید که کتاب اصول فلسفه علامه طباطبائی همراه با پاورقیهای استاد شهید مرتضی مطهری به هیچوجه از نظر طرح وورود وخروج مباحث فلسفی شبیه حکیمان قبلی نمی باشد. ونیز کتاب کاوشهای عقل نظری وکاوشهای عقل عملی وهرم هستی وکتاب «Knowledge by Presence» استاد حائری یزدی حاوی مباحثی است که قبلا مطرح نبوده است. کارهائی اخیرا توسط اساتید فلسفه دیده میشود که کاملا نشاندهنده همین مواجهه وبرخورد است وبسیار جای خوشوقتی وخرسندی است وموجب امید به تحول وتحرک درفلسفه اسلامی می شود.نگارنده دررابطه با مباحث محیط زیست علاوه بر مقالات متفرقه یک کتاب تحت عنوان «الهیات محیط زیست» ودیگری کتاب «اخلاق زیست محیطی» به فارسی وکتاب «Eco-theology » به زبان انگلیسی فراهم ساخته ام که همه مباحث با مبانی فلسفه اسلامی مرتبط است. البته به یقین کارهای من ناقص است که توسط ارباب پژوهش دراینده بایستی تکمیل گردد. والسلام.
[1] . سحنرانی ایراد شده در مدرسه عالی شهید مطهری به مناسبت روز جهانی فلسفه ( 19 ابان 1400)
[3] . رک: ملاهادی سبزواری ، شرح منظومه ، چاپ ناصری ، ص 48 ؛ بدایه الحکمه ، چاپ انتشارات مرکز مدیریت حوزه های علمیه،1442ق. ص 28
[4] . سبزواری ، همان،ص 70-72؛ اسفار ج1 ص 139.
[5] . Richard Rempel (1979). “From Imperialism to Free Trade: Couturat, Halevy and Russell’s First Crusade”. Journal of the History of Ideas. University of Pennsylvania Press. ۴۰ (۳): ۴۲۳–۴۴۳. doi:10.2307/2709246. JSTOR 2709246؛ Bertrand Russell (1988) [1917]. Political Ideals. Routledge. ISBN 0-415-10907-8.
[6] . Samoiloff, Louise Cripps. C.L.R. James: Memories and Commentaries, p. 19. Associated University Presses, 1997. ISBN 0-8453-4865-5
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰