طرح این مسئله در دولت سیزدهم با توجه به اینکه بنای تحول دار و رئیس دولت و همکاران وی تصمیم بر انجام ناشدهها دارند میتواند راهگشا باشد. مجلس هم موافق است. برای ساماندهی به آموزش کشور باید در آغاز اصولی مد نظر باشد و مورد اتفاق اهل نظر از مجلس و دولت قرار گیرد تا بتوان بر اساس آن سازماندهی، و زمینه پیاده کردن آن را فراهم کرد. این اصول عبارتند از:
- تغییر نگاه (ویژن).
اساسیترین موضوع برای تحول که خودِ واژه تحول حاوی آن است تغییر نگاه و دیدگاه است. از جمله تغییر نگاهها میتوان به سرمایه و نه سربار بودن آموزش اشاره کرد، و نیز اینکه آموزش در قبال سایر وظایف کشور جنبه بستر و نه بخش را دارد. توجه به آینده آموزش و نقش فناوری در آن یکی دیگر از این الزامات است. دنیای آینده دنیای دیگری است و باید پا به پای آموزش سنتی وحتی فراتر از آن به آموزش مجازی و استفاده از فناوری توجه کرد. کیفیت محوری هم به نوع نگاه بر میگردد. تأکید بر زبان فارسی و دانش بومی با استفاده حد اکثری از دانش جهانی به نگاه مسئولان مرتبط است.
- عزم بر اجرا (میشن).
عزم بر اجرا بسیار مهم است. بسیاری در نظر مشکل را میفهمند اما در اجرا یا توان آن را ندارند و یا ابزار کار را فراهم نکرده اند. به نظر میرسد دولت سیزدهم و مجلس یازدهم عزم بر اجرا دارند و از شهامت کافی هم برخوردارند و میتوان امیدی به اجرا داشت که اگر چه نه همه، ولی بخشی از آن اجرا شود. البته انتخاب گزینه وزارت آموزش پرورش توسط دولت فعلی مأیوس کننده بود ولی شاید بتواند آن را جبران کند. در اجرا هم باید عالمانه برخورد کرد و با آزمون محدود و اخذ بازخورد کار را پیش برد و سپس آن را سراسری کرد.
- آموزش یکپارچه.
آموزش در سطوح پایین سرمایه گذاری در نیروی انسانی است و را نباید دست کم گرفت بلکه باید به آن بهای بیشتر داد. معلمان باید تمام وقت خود را صرف امور آموزشی، تربیتی، مهارتی و استعدادیابی کنند و علاوه بر درگیر شدن عملی در این امور به مطالعات خود در عرض بیفزایند و خلاقیتها را شکوفا کنند تا نتیجه آن را در دوران بعد و به ویژه در دانشگاه و نیز جامعه ببینند. متأسفانه تا کنون آموزش و پرورش در قبال دانشگاه در جامعه ما از درجه پایینتری برخوردار بوده که خوب همین نگرش باعث افت کیفیت کار معلمان شده است. در حالیکه اگر آموزش و مهارت را به صورت هرمی ترسیم کنیم همچنانکه قاعده هرم از جمعیت بیشتری برخوردار است اهمیت بیشتری هم به همان نسبت داراست. متأسفانه تا کنون هر چه مربوط به عموم بوده است را ما فدای خواص کرده ایم. در زمینه تغذیه و بهداشت هم همینطور است. کاری که معلمان سطوح پایین انجام میدهند و اثراتی که میگذارند قابل مقایسه با سایر مقاطع نیست. العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر. کسب دانش و مهارت لازم برای تربیت نسلی صالح در دوران کودکی دست کمی از آموزش در دوران بزرگسالی که ندارد، بلکه بسیار مهمتر و نیازمند تحقیق و مطالعه گسترده است. اینکه بی تجربهترین افراد را به آموزشهای ابتدایی تخصیص میدهیم کاری نا بجاست. تعلیم خانوادهها در برنامه فرزندآوری باید گنجانده شود. مدارس غیر انتفاعی تلاش دارند تا این اهمیت را نشان دهند اما اغلب آنها علاوه بر تبعیضی کردن جامعه، برخلاف ادعای خود به انتفاع میاندیشند.
- علم و عمل (مهارت) با هم.
علم و عمل دو روی یک سکه اند. اگر کسی چیزی را فراگرفت قطعاً آن را عمل میکند یا آثار عملی آن را کم و بیش در رفتار خود نشان میدهد. البته به شرط اینکه زمینه عمل وجود داشته باشد. آن علمی که به عمل در نیاید و اثری در رفتار نداشته باشد به زودی زایل می شود. عمل وقتی تکرار شد به مهارت تبدیل میشود و نشان از دلبستگی عالم به علم خویش دارد و علم را به علمی کاربردی تبدیل میکند. اگر علم کاربردی فراگیر شود یا باشد به علم بنیادی تعبیر میشود.
- تناسب و تعادل درآموزش عمودی و افقی.
علم فراگیر هم در سطح و هم در عمق حرکت میکند. در بعضی کشورها از جمله ما علم ارزش عمودی دارد. یعنی فرد هر چه بیشتر به صورت خطی به سمت بالا یاد بگیرد بر مقام و ارزشش افزوده میشود. دکتر بودن و فوق تخصص داشتن در جامعه ما فی ذاته ارزش شده است و برای همین است که همه سعی دارند دکتر شوند. درحالیکه اگر کسی در حرفه و کار خود برای بهتر شدن به تحقیق، مطالعه و تمرین بپردازد در ارزشمندیش تأثیر چندانی ندارد. در دنیای امروز ارتقای عمودی به ارتقای افقی و شبکه ای گسترش یافته است. کسی که در کار و حرفه خود تلاش میکند و بر دانش و تجربه خود میافزاید باید به نسبت ارزشگذاری طولی به او بها، و به لحاظ مالی و شخصیتی به او اهمیت داده شود. خلاقیت، نقادی، اختراع، و ابتکار، تألیف، ترجمه، هنر و بسیاری از توانمندیهای دیگر به صورت ویژه هر یک میتواند در نظام آموزشی حاوی ارزش خاص خود باشد و در ارتقا تأثیر داشته و انگیزه ای برای جذب و ادامه تحصیل واجدان آن توانمندیها باشد.
- ارزشگذاری متعادل.
ارزشگذاری متعادل به این معنا است که همه رشتههای مورد نیاز جامعه باید جایگاه لازم خود را به لحاظ مالی و شخصیتی داشته باشند. اینطور نباشد که رشته ای فقط در بورس باشد و بقیه رشتهها تحت الشعاع قرار گیرند. این امر به سیاستگذاریهای دولتی و فرادولتی مربوط است. مثلاً پزشکی در بورس باشد و بقیه رشتهها نه، ادبیات تحقیر شود یا علوم پایه از رونق بیفتد. سیاستگذاری آموزشی هم برگرفته از سیاستگذاری عمومی کشور است. البته در مواردی استثنا پیش میآید که باید برای آن برنامه داشت و پس از رفع مشکل دوباره آن را به حالت اول برگرداند. ایجاد دوره پیش دانشگاهی در آموزش و پرورش و جدا شدن آموزش پزشکی از وزارت علوم طرحهایی برای رفع مشکل زمان خاصی بود، و اکنون که یا مشکل رفع شده یا طرح به اهدافش نرسیده میتواند به سیاق قبل برگردد.
- ایستگاههای رهاسازی برای اشتغال و برعکس.
سازمانی برای مشاغل باید باشد تا نیازها را با سطوح سواد لازم هماهنگ کند. شورای عالی اشتغال، یا وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی (تکرا) باید کمیته یا کمیتههایی را در همه استانها و شهرستانهای کشور تعیین کند تا با همکاری و همفکری با دستگاههای آموزشی به موقع نیازها را مشخص، سفارش و در تخصیص نیروی کار، در موارد لازم اقدام کند. بسیاری بر حسب تمایل خودشان، یا نیازمنطقهشان میخواهند وارد بازار کار شوند و لذا باید مشاورانی باشند که اگر فردی را برای شروع به کار (موقت یا دائم) صالح میدانند او را راهنمایی، و نیز افراد مستعد برای علوم نظری و محض را ارشادکنند. به نظر میرسد وزارت تکرا، پا به پای وزارتخانههای آموزشی باید در ایجاد مهارت و به کارگیری نیروهای مناسب در زمان مناسب و پیش بینی آموزشهای لازم در حین اشتغال همکاری کند. در صورتی که کار موقتی بوده یا به هر دلیل اشتغال قطع شده باشد مدرسه با کمک معلم راهنما میتواند زمینه آموزش مجدد را بر طبق میل و استعداد دانشآموز فراهم کند
- استادمحوری در کنار کلاسمحوری به ویژه در سطوح بالاتر.
این امر باعث قدرت گرفتن معلمان و استادهای باسوادِ با اخلاق میشود به شرط آنکه گرفتار باند بازی نشوند. وزیر علوم، تحقیقات و فناوری (عتف) فعلی اخیراً آن را مطرح کرد که به نوعی با آموزشهای حوزوی هم بی ربط نیست. در این صورت، سواد یا بی سوادی به جای آنکه تنها به نظام و مدرسه نسبت داده شود به معلم یا معلمان مربوطه نسبت پیدا میکند. آنوقت هر معلم یا استادی خود را متعهد در پرورش شاگردان میکند و برای آن مایه میگذارد[1]. تولید هر ساله کتاب در آموزش و پرورش با توجه به کمبود کاغذ ضرورتی ندارد. میتوان کتابها را برای دوره های 5 تا دهساله تهیه کرد و تغییرات لازم را از طریق فضای مجازی به اطلاع معلمان و دانش آموزان رساند و در مقاطع 5 یا دهساله کتابها را ویرایش کرد.
- تکدرسی و گروهدرسی.
کسی که به یک یا چند موضوع علاقمند است، به ویژه از دوره دبیرستان به بعد، بر طبق میل خود دقیقاً میباید سروقت همان رشته برود و از پراکنده کاری اجتناب شود تا زودتر به مقصد برسد. تنوع نیازهای آموزشی آنقدر زیاد است که نمیتوان برای همه آموزشها دورههای دوساله و چهارساله تعریف کرد[2]. میتوان دورههای فشرده کوتاه مدت با استفاده از تجارب اهل فن، حتی بازار سریعا نیرو گرفت و آموزش داد؛ مانند خدمات بازاریابی، مکانیابی، چانهزنی، تنظیم قرارداد، تعرفه نویسی، بهره وری، و …در سطوح داخلی و خارجی. نیازها به قدری زیاد و متنوع است که فقط یک دولت دلسوز میتواند آن را احصا کند و نظام آموزشی برای آن تدارک ببیند. به عنوان مثال، هم اکنون با عضویت کشور در پیمان شانگهای مشاغل و خدمات فراوانی به ازای هر کشور عضو مورد نیاز است که میتوان آنها را در دورههایی مشخص تعریف کرد. در معاونت دانشجویی وزارت عتف فهرست آموزشهایی را که در کشورهای پیشرفته از جمله امریکا وجود دارد میتوان دید. مثلاً چه ضرورت دارد که یک پزشک بیش از 16 سال درس بخواند. یا در حوزه های دیگر آیا گذراندن این همه سنوات ضرورت دارد؟ همپوشانی درسها و دورهها و نیز کتابهای درسی در نظام آموزشی بسیار زیاد است. اگر کسی به کاری علاقمند، یا به آن مشغول شد با اشتیاق آنچه را لازم است فرا خواهد گرفت. آیا نمیتوان دروس را کمتر کرد تا دانش آموخته ما به سایر جنبههای زندگیش برسد، تشکیل خانواده دهد[3] و از داشتن زن و فرزند لذت ببرد؟ همه چیز را باید در کنار هم دید.
- آموزش بر حسب تقاضا.
این به این معنا است که آموزش باید برای رفع نیاز حال و آینده کشور در سطح ملی، منطقه ای و جهانی باشد. رئیس جمهور فعلی (رئیسی) در مورد صنعت به این نکته اشاره کرد که میتوان آن را به آموزش تعمیم داد. این به این معنا است که همه سازمانها و نهادهای کشور در برنامههایی منظم دوساله یا پنجساله نیازهای آموزشهای رسمی و غیر رسمی خود را باید معین کنند تا آموزش کشور بداند برای چه چیزی برنامه ریزی میکند. همچنین همه وزارتخانه ها و سازمانها برای تأمین نیروی انسانی خود از همکاری مستمر با آموزش و در اختیار گذاردن امکانات لازم دریغ نمیکنند.
- تعیین و تعدیل عناوین و امتیازات.
نقش وزارت تکرا در تعیین عناوین و شرایط احراز پستها و دادن امتیاز در طول و عرض آموزشی با همکاری سازمان اداری و استخدامی تأثیر بسزایی دارد. وزارت تکرا دست کم در سه زمینه میتواند همکار و همراه آموزش باشد: در اختیار گذاردن تمام وقت مراکز فنی و حرفه ای یا امکانات دیگر خود؛ در نیاز سنجی و اشتغال افراد واجد شرط به کار در زمان و مکان مناسب؛ و در تعیین رتبه شغلی و استخدامی افراد در نظام طولی و عرضی آموزشی. مثلاً کسی که تا کاردانی خوانده و به او نیاز هست در همین زمینه آنقدر رشد کند و مطالعاتش را به صورت عرضی افزایش دهد تا امتیازات مکتسبه مالی و شخصیتی اش همپای آنکه به صورت عمودی دانش میآموزد هماهنگ باشد.
- تجاری نکردن آموزش.
آموزش شش ساله اول ابتدایی هرگز نباید انتفاعی باشد مگر برای امور فوق برنامه. در سایر سطوح هم مراکز دولتی و شبه دولتی اگر بر حسب نیاز آموزش میدهند دیگر بحث انتفاع مطرح نمیشود. هم اکنون مراکز آموزش عالی ما به صورت مراکز تجاری در آمده اند. آموزش همچون بهداشت حق همه افراد است. در دوره ابتدایی آنانکه به لحاظ فقر مالی یا فکری فرزندان خود را به مدرسه نمیگذارند باید مدرسه و معلمان دلسوز به سراغ آنان بروند و به هر وسیله ولی و طفل را متقاعد کنند تا تا به هر طریق که میخواهند بیاموزند و لذت دانستن را بچشند. در این موارد، معلم طبیب وار دور میگردد و بیمار جهالت را درمان میکند.
- زمینه سازی، ایجاد فرصت و رفع موانع و تداوم کار و جلوگیری از متوقف شدن برنامهها.
پیشرفت آموزشی منوط به فراهم بودن زمینه و ایجاد بستر مناسب و فرصت و زدودن موانع است. اگر قرار باشد تکالیفی بر وزارتخانههای آموزشی بار شود اما موانعی چه درونی یا بیرونی بر سر راه باشد نقض غرض میشود. اینکه نمیتوانند با کنکور مبارزه کنند چون مسئولان نظام زمینهها را نشناخته و موانع را از سر راه بر نداشته اند. اگر زمینهها فراهم و موانع برداشته شود خود به خود مسئله کنکور حل میشود. دولت کارآفرین و علاقهمند به کارآفرینی در داخل و خارج کشور میتواند و باید پشتوانه آموزش همراه با اشتغال باشد. همه وزارتخانههای دیگر در قبال آموزش مسئول اند.
- پرونده واحد برای هر دانش آموز.
همچنانکه هر فرد دارای کارت هویتی است برای آموزش هم باید یک کارت هویتی تهیه شود تا در هر زمان کسی بخواهد وضعیت تحصیلات یا مهارتش را ارزیابی کند، یا ادامه دهد امکان پذیر باشد. این پرونده هویت علمی شامل معلمان و استادان هم میشود. هیچوقت برای تکمیل آموزش یا مهارت دیر نیست و هر کس در هر زمان بخواهد میتواند بر معلومات و مهارت خود بیفزاید.
حدود وظایف و اختیارات آموزش و پرورش و دانشگاه
آموزش و پرورش:
از آنجا که در نظر بعضی وظایف معلمان نسبت به آموزش عالی کمتر جلوه میکند باید در تبیین وظایف معلمان دقت بیشتری صورت گیرد. شش سال آموزش ابتدایی باید با همکاری خانواده باشد. از مهارت آنها استفاده شود و معلمان دانش آموزان را تشویق کنند تا مهارتی را از یکی از بستگان نزدیک با تأکید بیشتر بر شغل پدر و مادر فرا گیرند و به آن افتخار کنند. استفاده از محیط باز، یا کار و طبیعت در آموزش های اولیه تأکید شود و علاقهسنجی با تأکید بر ابتکار و نوآوری دانش آموزان محور قرار گیرد.
شش ساله دوم: علاوه بر آموزش مؤثر، تشخیص علاقهمندی به علم، کار یا هنر؛ آزاد سازی در صورت علاقمندی به کار برای دانش آموزان صورت گیرد.
دیپلمهای داده شده شامل فنی حرفه ای، آموزشی، پژوهشی، علمی و خدماتی، و وظایف معلمان در آموزش و پرورش شامل آموزش علوم، اخلاق، سبک زندگی، تربیت، داشتن رابطه با خانوادهها، مشاوره، تشویق به خلاقیت و نوآوری خواهد بود که اگر همه وقت خود را صرف این امور کنند باز هم وقت کم میآورند. تحقیق و آموزش دیدن مستمر و مؤثر برای آنها پیشبینی شود.
اگر چه برای رتبه بندی معلمان در قانون اخیر عناوینی تصویب شده است ولی می توان از عناوین دیگری مانند معلم ممتاز، نمونه، برگزیده، کارآزموده، خلاق، مبتکر، ساده و مانند آن استفاده کرد. حتی در هر یک از عناوین فوق میتوان تقسیمات درجه یک، درجه دو و مانند آن هم داشت.
دانشگاه:
در دانشگاه علاوه بر آموزش بر طبق سنوات باید اجازه داد تا کسانی که میخواهند در حوزههای خاص، مانند، ریاضیات، هنر، ورزش، مکانیک دوره ببینند در کلاسهای فشرده خاص شرکت، و مدرک لازم مورد نظر را اخذ کنند.
عناوین: کاردان، کارشناس، کارشناس ارشد، دکتری و فوق دکتری هم اکنون متداول است میتوان آنها را به پسوند علمی، پژوهشی، فنی و حرفه ای و مهارتی و خدماتی، علمی، پژوهشی، مهارتی و خدماتی تقسیم کرد تا کسی از داشتن مدرک معتبر بی نصیب نباشد و هر کس متناسب با ذوقش از آموزش بهره ببرد. و نیز میتوان آنها را به عناوین فرعی دسته بندی کرد. مثلاً با کاردان یا کارشناس، کارشناس ارشد علمی، فنی، مهارتی، خدماتی یا با کهاد ریاضی، یا سطح یک و دو و …
بعضی از فوائد این نوع نگاه:
همه گیر شدن آموزش؛ هیچ کس از آموزش و مهارت ولو به اندازه تک درس یا چند درس جا نمیماند،
تأکید بر آموزش ابتدایی به عنوان پایه همه آموزشها و اولین سرمایه گذاری پایدار،
صرفه جویی در وقت و در مصرف ملزومات آموزشی،
ارزیابی محیط کار توسط دولت و بخش خصوصی و تأکید بر کارآفرینی و ایجاد اشتغال،
تنوع آموزش و مهارت،
آماده سازی سریع،
استعدادیابی و گزینش نخبه در سطوح مختلف؛ علم، کار، ورزش، هنر و …،
تأکید هماهنگ بر آموزش و ارتقای طولی و عرضی،
تنوع مدارک متناسب با آموزش دریافت شده،
تأکید نظام آموزشی به جای سنوات محور بودن بر مهارت محور بودن،
بازنشستگی به لحاظ سنی بلی ولی به لحاظ کار نه.
[1] – این به این معنا است که هر دانش آموزی معلم راهنمایی دارد که اگر چه وی ممکن است معلمان متعددی داشته باشد ولی به انتخاب خود تحت نظر معلم راهنما است که او بر امور آموزشی و اخلاقی او نظارت دارد. در حال حاضر در بسیاری از مدارس معلم ضبط صوتوار درس خود را میدهد و نقش دیگری را نمی پذیرد و یا به فکر کار در بیرون از مدرسه است. در صورت کمبود معلم راهنما میتوان از معلمان بازنشسته واجد شرایط استفاده کرد.
[2] – در اوایل دهه شصت با یکی از مسئولان آموزشی که هم اکنون هم مسئولیت مهمی دارد بحث میکردم که چرا دوره کارشناسی قبل از انقلاب که سه سال بود به چهارسال تبدیل شد. ایشان اظهار کرد که خود همین یکسال فرصتی است تا دیرتر افراد به بازار کار وارد شوند و تقاضای شغل کنند.
[3] – در دوره دوم دبیرستان چنانچه دختر و پسری ازدواج کردند می توان برای آنان کلاس و مدرسه جداگانه ترتیب داد. با داشتن معلم راهنما این مسئله به خوبی قابل فهم و اجرا است.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰