– «افرا»، فیلمنامهای بسیار دشوار بود. مخصوصا برای کار اولِ یک نویسنده. در طولِ دو سالی که نگارش فیلمنامه به طول انجامید، بارها به مسئله مرگِ پیمان در قسمت ده داستان فکر کردم، و هر بار به این نتیجه رسیدم که به لحاظِ دراماتیک، انتخابی درست است.
– برای هر نویسندهای، حذفِ یکی از کاراکترهای اصلی داستان، در حالی که تنها یک چهارم قصه را تعریف کردهایم، یک ریسک بسیار بزرگ است. آن هم کاراکتری بسیار همدلی برانگیز، چون پیمان.
– پیمان اگرچه در رفتن به جنگل دست به کاری خلاف میزند، اگرچه تصمیمی عجولانه و غیر اصولی میگیرد، اما پیش از این دیده ایم که ذاتا فردی خلافکار نیست. بگذارید یادآوری کنم که پیمان وقتی راننده یدک کش میشود، تصمیم می گیرد که یک راه میانبر را برای پول درآوردن طی کند، سطح جاده را لغزنده میکند تا ماشینها روی آن لیز بخورند و نیاز به یدک کش داشته باشند، اما بلافاصله از تصمیمش پشیمان میشود و جلوی ماشینهای در حالِ عبور را میگیرد. اینجا اگرچه پیمان خود را در موقعیتی قرار داده که از نظر اخلاقی صحیح نیست، اما در همان لحظه با یک تصمیم اخلاقی، جلوی ادامه کارِ خلافِ او را میگیرد. همین جزئیات است که پیمان را، برای مخاطب سمپاتیک میکند. تماشاگر، جنگل رفتن او را برخلافِ کاراکتری، چون مهران، به پای جوانی و خامیاش میگذارد؛ بنابراین مرگ او نیز برای مخاطب به اتفاقی شوک آور بدل میشود. اتفاقی که کمتر با نمونههای مشابه آن در سریالهای ایرانی مواجه شده بود.
– همراه با خروج پیمان از قصه، مسعود نیز به عنوان یک کاراکتر اصلی به اقتضای داستان، به زندان میافتد. در این شرایط کار نویسنده برای قصه گویی دشوارتر میشود. اما نیروی درونی درام، با مفاهیم عمیقی چون تقابل خشم و نفرت با بخشش و عفو، موتور قصه را دوباره به حرکت در میآورد. معتقدم درامی که در افرا شکل میگیرد، در مجموع آنقدر ملتهب است که تماشاگر را حتی بعد از مرگ پیمان، تا پایان با خود همراه کند.
۵۷۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰