تمام اینها بیشتر از بسترهای دراماتیک بدیع و پرکشش، در فضایی سانتیمانتال و بشدت دور از باور و متکی به دیالوگهایی غیر دراماتیک رخ میدهند. از سوی دیگر ساختن سریال تاریخی سانتیمانتال و شیک در کشورهای همسایه ایران و اقبال مخاطب ایرانی به آنها، در علاقه به بازتولید این الگوهای داستانی در تاریخ ایران بسیار مؤثر بوده است. این پروژهها اغلب عظیم و پر زرق و برق هستند، اما بههمان میزان که در تولید بلند پروازند، از بلندپروازی دراماتیک و تفاوت محرومند. تازهترین نمونه این رویکرد را میتوان در سریال «خاتون» به کارگردانی تینا پاکروان دید که نمایش آن در شبکه نمایش خانگی آغاز شده است.
شاید سکانس ابتدایی «خاتون» چکیده آن چیزی است که سریال از اساس هست و در ادامه خواهد بود. زنی اسلحهای را مسلح میکند، مردی در لباس نظامی وارد اتاق میشود و زن اسلحه را به سمت مرد میگیرد. از مرد تاریخ را میپرسد، او را وادار به زانو زدن میکند و سپس مرد در یک حرکت اسلحه را از زن میقاپد و ماجرا ناگهان خصوصی، زن و شوهری و به اصطلاح «عشقی» میشود، با همان گلایهها و گفتوگوهای مرسوم ملودرامهای تلویزیونی. این تمام داستان آن سر زدن به دورههای حساس و پر رنج و خون تاریخی است، باز تعریف یک داستان عاشقانه که به خون و تاریخ تنها «مزین» است و به اشکها و نفرتها خواهد انجامید و تمام الگوهای داستانگویی ملودرام را تکرار خواهد کرد. پیشبینیپذیری این ساختار چنان زیاد است، که بعید مینماید «خاتون» بتواند با این دست فرمان، صرفاً با بلندپروازیهای تولیدی و داشتن یک ساختار بصری منسجم و طراحی با کیفیت صحنه و لباس، توجه بینندگان را جدیتر از نگاهی گذرا به خود جلب کند.
خاتون بختیاری با بازی نگار جواهریان تیراندازی ماهر است؛ با وجود اینکه در تاریخی زندگی میکند که زنان از حقوق اولیه خود محروم هستند، دارای استقلال و اعتماد به نفس است؛ نسبت به بستر اجتماعی خود متفاوت عمل میکند، متفاوت میپوشد و متمایز میاندیشد؛ به فرانسه کتاب میخواند و مقتدرانه در برابر همسرش که نظامی وظیفه شناس و میهن پرستی است، ابتکار عمل دارد. این هم همان تضاد سنت و مدرنیته است که با وجود تمام خصوصیاتی که برشمرده شد همچنان پاگیر درگیری با مادرشوهر سنتی، مستبد و ناجنس است! تاریخ در این میان مثل همیشه تفننی است برای سخن وری، شبیه تقویم تاریخ صبحگاهی، یا خلاصهای از وضع جهان میان دو نیمه فوتبال. سیاست در چنین اثری وسیلهای است برای بازی کردن با احساسات مرتبط با میهن، ساختن آدمهایی خوب و بد در بستر قضاوت هایی کلی و اسطورهای، در قالب عناوینی چون میهن پرست و میهن فروش؛ ساختن خیر و شر و قضاوت هایی که تاریخ خواندهها میدانند تا چه حد مشکوک و غیرقابل اتکاست. این نگاه سالهاست که در آثار تراز اول نمایشی جهان از بین رفته است، چون دیگر کار نمیکند.
این نگاه نیازمند پیچیدهسازی بیشتر و بلندپروازی در درامپردازی است. بلندپروازی و پیچیدهسازی، در ساختن شمایلها و مواضع شخصیتهاست، در به کار بردن بدیع الگوهای دراماتیک و داستانگویی و رفتن به زوایای پر ابهام و کمتر قضاوت پذیر. امروز آنچه بسیار متداول است نگاه تحقیقی در کنار فردیت در نگاه به تاریخ است. تحقیق اینجا به معنای پژوهش علمی نیست، بلکه به معنای رفتن به جزئیات برای یافتن خطهایی است تا سبب آشنایی زدایی از تواریخ آشنا و رسیدن به وقایعی شود که یک اثر نمایشی را تازه و پرکشش میکند. فردیت نیز تنها به معنای فردیت فیلمساز نیست که حاصل شدن آن در یک سریال عظیم بسیار دشوار است، مگر اینکه علی حاتمی یا ناصر تقوایی باشی! منظور از فردیت، اینجا داشتن موضعی بدیع و خاص است که بتواند تمایز و تفاوت ایجاد کند و معمولاً چنین چیزی در سریال محصول یک اتاق فکر و نویسندگانی است که برای کار رویکرد و دیدگاه ایجاد کنند.
کلیشهها بطالتزا هستند و چه رنجی از این بیشتر؟ کلیشهها در داستان گویی، کلیشهها در روایت تاریخ، کلیشهها در عشق، کلیشهها در میهن دوستی و سیاست و بهطور کلی کلیشهها در نمایش مضامین اصلی زندگی انسان خلاف اصالت هنر درام هستند. کلیشهها مفاهیم را از بین میبرند، تاریخ را بیخاصیت میکنند و عشق را بیاشتیاق، کلیشهها داستانها را پیش از بازگویی، لو میدهند. اما در روزگاری که به دلایل مختلف سرگرمی اندک، فراغت با بطالت همراه و مشغولیات اغلب تلخ است، حتی مجمع کلیشهها هم نگاههای بیتفاوت زیادی را بهدست میآورد و شاید همین برای کلیشه پردازان کافی است.
۵۸۵۸
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰