ما میدانیم چرا فیلمها دنباله دارند. این دنبالهها پول بسیاری میسازند پس به نظر منطقی میآید که استودیوها دنبال راهی “منطقی” باشند که بتوانند داستانها را کش دهند. مشکل اینجاست که بعضی اوقات بیخیال قسمت منطقی میشوند و نتیجه میشود چند دنباله که اصلا ارزش تماشاکردن هم ندارند. با ویجیاتو همراه باشید.
روانیِ آمریکایی 2: با بازی ناخواستهی میلا کونیس
برِت ایستن اِلیس این روزها عموما به غُرزدن در بابِ غرزدنِ جوانان نسل جدید معروف است. و البته او نویسندهی کتاب روانی آمریکایی نیز لقب میگیرد. رمانی خشن در نقد فرهنگ دهه 80 میلادی که در سال 2000 به غالب فیلمی طنز و خشن درآمد. دنباله فیلم، روانیِ آمریکایی 2 اما فقط خشن است.
این دنباله با به قتل رسیدن پاتریک بِیتمن توسط دختر کوچکی که پرستارش آخرین قربانی پاتریک بوده، شروع میشود. اینها را همه همان دختر که حالا بزرگ شده روایت میکند؛ با صدایی مانند راوی فیلمهای غیراخلاقی. در زمان حال، این دختر که حالا دانشجوی جرمشناسی است با بازی میلا کونیس (این فیلم متعلق به زمانیست که او معروف بود با صدایی نازک داد بزند “کِلسو!”). او آرزوی جایگاهی در FBI دارد؛ بنابراین شروع به کشتن همکلاسیها و ارتباط با استادش میکند؛ پروفسوری با بازی ویلیام شاتنر 71 ساله.
نهایتا، دختر روانی شناسایی میشود و در انفجاری میمیرد. ولی نه واقعا، چون در صحنه پایانی مشخص میشود او به نحوی جان سالم به در برده و برای FBI کار میکند. بسیار عجیب است که کونیس بعد این فیلم هنوز هم میتواند بازی کند. وقتی بعدا از او در این باره پرسیده شد، کونیس گفت: «من نمیدانستم فیلم روانیِ آمریکایی دو است. قرار بود فیلم دیگری باشد و بعد دوباره تدوین شد ولی اوه. نمیدانم. خیلی بد به نظر میرسد».
در همین احوال، الیسِ بسیار خجالتزده گفت که استودیو این ایده را داشته که روانیِ آمریکایی را به یک فرنچایز تبدیل کند: روانیِ آمریکایی در لسآنجلس، روانیِ آمریکایی در لاسوگاس، روانیِ آمریکایی: عروسیِ هاواییایی و … . پس اگر نکته مثبتی باشد، این است که این فیلم باعث شد استودیو بلای CSI (مراجعه کنید به CSI Franchise) را سر کتاب نیاورد.
ادامهی لابیرنتِ دیوید بووی
لابیرنت، فیلمی فانتزی از دهه 80، درباره دختری بود که باید به مرکز یک ماز عظیم میرسید تا بتواند برادرِ نوزادش را از گابلینشاه جارِث نجات دهد. دیوید بووی با مردانگی نهچندانپنهانش، نقش این شاه را بازی میکند. داستان فیلم در واقع بهانهای بود برای وصل کردن یک مشت آهنگ که عروسکهای باحال اجرایشان میکردند، اما همچنان چهار جلد دنباله به سبک مانگا بین 2006 و 2010 برای این فیلم منتشر شد.
بازگشت به لابیرنت نشان میدهد که جارث سالها از توبی، نوزادِ فیلم، جاسوسی میکرده؛ احتمالا با دوربینی مخفی در دستشوییاش. همچنین مخفیانه تمام آرزوهای توبی را با جادو برآورده میکرده. برای مثال، او نمرات توبی را بهتر میکرده: با استفاده از معجونی پیچیده به اسم “باجخواهی از معلم در ازای نشر ندادنِ تصاویر برهنه.”
جارث حتی خود را شیکترین مشاور دبیرستانهای جهان جا میزند تا در آخر خودش را به توبی نشان دهد و به او بگوید که او “خاص” است. اینطور مسائل عموما باعث میشوند بچه یک سال از مدرسه عقب بیفتد ولی اینجا، جارث توبی را جانشین خود در پادشاهی گابلینها کرد.
پروتاگنیست اصلی فیلم، سارا، در مانگا معلمی حدودا 30 ساله است. (سرنوشتی که مانگا هر جا بتواند، رقتانگیز نشانش میدهد. اگر فکر میکنید بزرگ شدن سارا یعنی کاهش عجیب بودن جارث در این دنباله، نگران نباشید. مشخص میشود که او یک کپیِ نوجوان از سارا را در برجی زندانی کرده و او را مجبور میکند که بهش عشق بورزد.)
نویسندهی اصلی باشگاه مشتزنی دارد دو کامیک بوکِ به عنوان دنباله مینویسد
باشگاه مشتزنی، کتابی مردمی که به فیلمی مردمی درباره یکی که مبارزه میکند، بعدِ بیست سال، یک سری کمیک بوک به عنوان دنباله دریافت کرد. در تعجّبید که چرا چاک پالنیک آنها را در غالب یک رمان منتشر نکرد؟ احتمالا به خاطر حرف ویراستارِ چاک در انتشارات رندوم هاوس: «این کار تمام آبروی او را نابود میکند.»
مشخص میشود که راویِ بینامِ کتاب ازدواج ناراحتی با مارلا سینگر کرده و شغل اداری حوصلهسربر دیگری دارد. اوضاع دوباره مسخره میشود وقتی که مارلا داروهای سباستین را با آسپیرین عوض میکند تا شخصیت “تایلر دِردِن”ش بازگردد و حالی حسابی به او بدهد. چیزی که مارلا سالهاست نمیداند، این است که تایلر پنهانی ادامهای بر پراجکت مِیهِم برنامهریزی میکرده به اسم برخیز یا بمیر (Rize and Die. Z یعنی آنها خطرناکند.) او حتی از داعش حمایت میکرده و جنگهایی با هدف هولوکاست هستهای به وجود آورده است!
اوضاع به تدریج اوج میگیرد، وقتی مارلا و زنِ مسنّ کوتولهای، گروهی از بچههای مبارز را در خاورمیانه رهبری میکنند و بعد خودِ چاک پالنیک ظاهر میشود و توضیح میدهد که پایان داستان چگونه است. متاسفانه، گروهی از هواداران خشمگین باشگاه مبارزه با پایانبندیِ پالنیک مخالفت میکنند و پایانبندیِ خودشان را مینویسند، به برخیز یا بمیر میپیوندند و رابرت پاولسن را در کالبد زامبیای سوپر قدرتمند احیا میکنند.
داستان به نوعی در باشگاه مبارزهی 3 ادامه پیدا میکند. راوی (اینبار با نام بالتازار) به تایلر میپیوندد که در واقع نه خیالی در ذهن او، که نوعی “ویروس” است که نسل به نسل منتقل میشود. یعنی همهی این مشکلات با چند واکسن حل میشد.
پرندگان 2: لندز اِند به فیلم کلاسیک هیچکاک انفجار اضافه میکند
فیلم پرندگان، ساخت 1963، داستانی کلاسیک است از حمله وحشتآفرین یک مشت پرندهی روانی به یک شهر، و کارگردانی روانی به یک بازیگر زن. در 1994، شبکهی شوتایم دنبالهای را پخش کرد به اسم پرندگان 2: لندز اند و پوستر فیلم کاملا کیفیت آن را به شما نشان می دهد:
داستان کاملا جدید و ارجینال است؛ به جای ساحل غربی، اینبار وقایع فیلم در ساحل شرقی اتفاق میافتند. یک خانواده چهارنفره به جایی به اسم جزیره مرغدریایی اسبابکشی میکنند تا کمی آرامش و سکوت داشته باشند، کاری که در دنیایی که مرغاندریایی یک بار بی هیچ دلیلی کلی انسان را کشتهاند، سوال برانگیز است. این فیلم انگیزهی حملهی اجتنابناپذیر پرندهها نشانمان میدهد: آنها از ما به خاطر تخریب محیطزیست عصبانیاند. احتمالا زنبورها و صخرههای مرجانی بعدیها هستند.
فیلم قاعدتاً در همان دنیای فیلم هیچکاک قرار دارد. چون تیپی هِدرِن، ستاره نسخه 1963، حاضر میشود و ماجرای اصلی را تعریف میکند و متاسفانه در کامِئوی شخصیتی متفاوت چنین حرکتی انجام میدهد. هدرین خیلی از اینکه دوباره ستارهی فیلم نبود، خوشحال نبود. در حرفهای (مبهم و تهدیدآمیز)ش گفت: «به نظر من اشتباه بود که این کار را کردند. ولی این فیلم کمک کرده که غذای شیرها و ببرهایم را بدهم».
اما یک بهبود خیلی بزرگ در این دنباله وجود دارد: پایان غیرقابل توضیحِ پر از انفجار فیلم؛ انگار که پرندهها تمام این مدت TNT میخوردهاند. همچنین، کارگردان فیلم هم از بودن در این فیلم خوشحال نبود، پس نهایتا اسمش در تیتراژ اَلن اسمیتی آمده؛ نام مستعاری برای فیلمسازانِ پشیمان. او البته با کمال میل اسمش را در هالووین: رستاخیز گذاشت که خیلی چیزها را توضیح میدهد.
دنبالهی درخشش، کاملا دیوانهوار خواهد بود
در دکتر خواب، میفهمیم که دَنی تُرانس سالهای سختی را سپری کرده است. بعد اینکه پدرش توسط یک هتل تسخیر شده و تلاش کرده دَنی را به قتل برساند.
استاد/سرآشپزِ جنگیر، دیک هالوران که در کتاب هنوز نمرده به دنی یاد میدهد که چطور همهی اشباح هتل را درون سرش زندانی کند، چیزی که برای سلامت روانیاش خوب نیست. دنی، بعد از سپری کردن سالها بیخانمانی و مستبودن، هوشیاریاش را بهدست میآورد و در آسایشگاهی شروع به کار میکند. آنجا، قدرتهای سرکوبشدهی پروفسور ایکسیاش دوباره فعال میشوند و با آنها به مردم کمک میکند که در آرامش بمیرند. برای همین است که کتاب دکتر خواب نامیده شده است.
دن با دختر بچهای به اسم آبرا، رابطهای فراذهنی برقرار میکند. دختری که مادر و پدرش به خاص بودن او شک کردهاند آن هم از زمانی که با گریه 11 سپتامبر را پیشبینی کرده بود. و اینجاست که اوضاع عجیب میشود. بله، تا الان عجیب نبودند؛ میفهمیم گروهی شبهنامیرا به اسم “افرادِ واقعی” وجود دارد. آنها میگردند و ذهن دیگر فرامَردها نابود میکنند که تا ابد زندگی کنند، و میخواهند همین کار را با آبرا هم بکنند.
در نهایت دن میفهمد که پدرش به مادرش خیانت کرده و در واقع، او عموی آبرا است. پس همهی تلاشش را میکند که او را نجات دهد. چگونه این کار را میکند؟ با آزادکردن اشباح درون کلهاش و قاعدتا نابود کردن گروهِ افراد واقعی.
ویجیاتو شخصیتهای کمیکبوکی را به شما معرفی میکند:
- معرفی فلگ اسمشر – مخالف هر آن چه که کاپیتان آمریکا برایش میجنگد
- معرفی هارلی کویین – ملکه جنایت شهر گاتهام
- معرفی ثور – خدای رعدی از سرزمینهای شمالی
- معرفی مارشن منهانتر – مریخی محافظ زمین
- معرفی آگاتا هارکنس – ساحره مرموز مارول
- معرفی فالکون – یار غار کاپیتان آمریکا
https://vgto.ir/aa2
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰