فیلمهای عملی – تخیلی بازسازی شده بخشی همیشگی در این سبک هستند ولی فیلمهای عملی – تخیلی بازسازی شده خوب به سختی یافت میشوند. در حالی که خیلی از فیلمبازان در انتظار بازسازی آثار Dune و Escape From New York در این سبک نشستهاند، به سراغ شش فیلم میرویم که اثبات کردهاند بازسازیها در سبک علمی – تخیلی نیز میتوانند موفق باشند.
۶. Godzilla – گودزیلا (۲۰۱۴)
بعد از این که تلاش رولاند امریش در بازگردانی این هیولای ژاپنی در سال ۱۹۹۸ دود شد و به هوا رفت، شانزده سال طول کشید تا دوباره یک استودیو آمریکایی جرئت یک تلاش دیگر را پیدا کند. نیاز به زحمت زیادی نبود تا یک اثر بهتر از ساخته افتضاح قبلی ساخته شود اما نسخه سال ۲۰۱۴ که با نظارت گرت ادواردز ساخته شد، یک فیلم با داستان تمیز و CGI بسیار پیشرفته بود که توانست این هیولا را بدون دهنکجی به منبع الهامش، دوباره روی پردههای سینما بیاورد.
در واقع، Godzilla به قدری موفق بود که توانست راه را برای مانسترورسِ (MonsterVerse) کمپانیِ لجندری اینترتینمنت باز کند. این دنیای مشترک فیلمها شامل Kong: Skull Island (محصول سال ۲۰۱۷)، Godzilla: King of the Monsters (محصول سال ۲۰۱۹) و عنوان Godzilla vs. Kong که قرار است در سال ۲۰۲۱ منتشر شود. سخت است که جایگزینی برای گودزیلای اصلی سال ۱۹۵۴ پیدا کرد ولی ساختههای مدرن با جلوههای ویژهشان نیز جذابیتهای خودشان را دارند. حداقل در حال حاضر میتوان انتظار داشت که هالیوود برای مدتی مسیر درستی را با گودزیلا بپیماید.
۵. Twelve Monkeys – دوازده میمون (۱۹۹۵)
در سال ۱۹۶۲، کریس مارکر که فیلمسازی فرانسوی بود عنوان La Jetée را منتشر کرد. این فیلم در مورد یک زندانی بود که به عنوان مسافر زمان در پاریسِ پس از جنگ اتمی انتخاب میشود. این مرد به این دلیل انتخاب شده چون که به شدت وابسته به خاطرهای است که در آن زنی زیبا و یک حادثه خشن که او در دوران کودکی در یک فرودگاه شاهدش بوده حضور دارند. جریانی در ذهن او که دانشمندان امیدوارند تا باعث شود که او برای آزمایشاتشان نمونه خوبی باشد و شاید بتواند نسل بشر را نجات دهد. زمان پخش La Jetée کمتر از نیم ساعت است و دقیقاً با تعریف معمول فیلمها جور در نمیآید: در این اثر اکثراً از عکسهای سیاه و سفید به همراه موزیک و تلاشی در صداگذاری برای روایت این داستان استفاده شده است.
حدود سه دهه بعد، ماجراجویی مرد این قصه با فیلم نوآر ۱۲ میمون به کارگردانی تری گیلیام روایت شد. در این نسخه، به جای جنگ اتمی، بقای نسل بشر با یک ویروس تهدید میشود. امضای تصویری گیلیام و تمایلش به استفاده از المانهای افراطی مثل ایفای نقش برد پیت در نقش یک بیمار روانی شدیداً با سادگی La Jetée در تضاد بود. اما ۱۲ میمون (که به تازگی یک نسخه سریالی از آن نیز اقتباس شده است) توانست به تراژدی مربوط به «زمان» کریس مارکر احترام گذاشته، آن را بهبود ببخشد و بتواند به بهترین شکل یک ساخته کوتاه را به اثری هالیوودی تبدیل کند.
۴. Dredd – درد (۲۰۱۲)
در سال ۱۹۹۵، فیلم Judge Dredd با بازی سیلوستر استالونه نتوانست اثر خوبی از آب درآید اما شخصیت اصلی این فیلم که یک «قاضی خیابانی» از پادآرمانشهری از آینده بود و به سراغ مجرمان میرفت تا آنها را به سزای اعمالشان برساند به قدری جذاب به نظر آمد که تلاش دیگری برای روی پرده رفتن آن انجام شد. با توجه به این نکته و با کمک فیلمنامهای توسط الکس گارلند، Dredd سال ۲۰۱۲ بیش از این که بخواهد در نقش بازسازی ساخته قبلی عمل کند، یک نگاه جدید به کمیک بوکهای خلق شده توسط جان واگنر و کارلوس ازکوئرا است.
کارل اربن (با وجود این که هیچ وقت کلاهخودش را برنمیدارد) نقش درد را بازی میکند و وظیفه او نفوذ به ساختمانی است که توسط یک خلافکار به نام «ما ما» (Ma-Ma) با بازی لینا هیدی کنترل میشود. ماده مخدر رایج در شهر مگا سیتی وان (Mega-City One)، «اسلو مو» (Slo-Mo) نام دارد و اثرات آن توسط پیت تراویس به عنوان کارگردان به خوبی به تصویر کشیده شده، آن هم در فیلمی که پر است از سکانسهای اکشن اکثراً خشن.
۳. The Fly – مگس (۱۹۸۶)
داستان کوتاه جورج لنگلان در سال ۱۹۵۷ الهام بخش ساخت فیلم The Fly در سالهای ۱۹۵۸ و ۱۹۸۶ بود. نسخه ۱۹۵۸ در زمان خود بسیار ترسناک بود؛ یک دانشمند که در بخش جا به جایی ماده کار میکند به اشتباه ذهنش را به بدن یک حشره منتقل میکند. این حادثه ناخوشایند باعث میشود که همسرش بدن انسانیاش را از بین ببرد و کاراگاه پلیس (که میخواد این زن بیچاره را به جرم قتل دستگیر کند) مگسی را له کند تا از مرگی وحشتناک توسط یک عنکبوت نجاتش دهد. به لطف دیوید کراننبرگ که استاد وحشت جسمی است و کریس والاس که برنده جایزه اسکار گریم شده، The Fly تا مرحله تهوهآوری پیش میرود.
در نسخه ۱۹۸۶ بدن و ذهنی جا به جا نمیشود، بلکه به جایش این مگش باعث میشود تا سث براندل (Seth Brundle)، با بازی جف گلدبلوم، تبدیل به یک هیولای وحشتناک دوگانه شود تا مریضترین فیلم ممکن به وجود آید. همسر این شخصیت در دهه ۵۰ این بار با یک گزارشگر علمی که در اوایل فیلم با این دانشمند رابطه برقرار میکند، و ایفای نقش او بر عهده جینا دیویس است، جایگزین شده. رابطه عاطفی این دو شخصیت باعث اضافه شدن درام به فیلم (به کمک اجرای عالی بازیگران) شده که در فیلم اولیه جای خالیاش حس میشود. کمی بعد نیز این زن شاهد تبدیل شدن سث به حالت نهایی براندلفلای (Brundlefly) است که پرده نهایی The Fly را در زنندهترین و در عین حال غمانگیزترین حالت خودش قرار میدهد.
۲. Invasion of the Body Snatchers – حمله جسد دزدها (۱۹۷۸)
یک الگو در این لیست در حال شکل گیری است که احتمالاً تا به حال متوجهش شده باشید. به جز Judge Dredd، تمام آثاری که الهامبخش فیلمهای عملی – تخیلی بازسازی شده بودهاند جزو ساختههای کلاسیک به حساب میآیند. اما صرفاً چون یک فیلم کلاسیک است به این معنی نیست که با انجام فرایند بازسازی دوباره یک اثر به خوبیِ ساخته کلاسیک حاصل میشود. داستان فیلم باید به طور جذاب و خلاقانهای گسترده یا بهروزرسانی شود و لازم است که تیم خالقِ با استعدادی داشته باشد تا تمرکز روی ساخت یک فیلم داشته باشند که بتواند روی پای خودش بایستد.
Invasion of the Body Snatchers فیلیپ کافمن در سال ۱۹۷۸ با تمام این شرایط جور درمیآید و روایت فیلم سال ۱۹۵۶ که در یک منطقه کوچک اثر گرفته از جنگ سرد بود را به سان فرانسیسکوی دوران رسوایی واترگیت میبرد. حس وحشتِ رو به افزایش، در هر لحظه فیلم قابل لمس است که با صداگذاری و تیم بازیگران فوق العاده باعث میشود آن احساس ناخوشایند و در عین حال آشنای آثار مربوط به بیگانههای فضایی تلقی شود.
۱. The Thing – موجود (۱۹۸۲)
نسخه ۲۰۱۱ که به نوعی یک پیشدرآمد به حساب میآمد اثر قابل قبولی است اما هنوز هم با فاصله پشت دو شاهکار قبلی قرار میگیرد: The Thing from Another World (چیزی از دنیای دیگر) با کارگردانی کریستین نایبی در سال ۱۹۵۱ و The Thing جان کارپنتر در سال ۱۹۸۲. مثل The Fly، هر دوی این فیلمها بر اساس یک داستان قدیمیتر ساخته شدهاند: رمان کوتاهی با نام Who Goes There? به نویسندگی جان دبلیو. کمبل جونیور که در سال ۱۹۳۸ منتشر شده بود. هر دوی فیلمها از محیطهای جدا افتاده و منجمدشان به خوبی استفاده میکنند: فیلم قدیمیتر در قطب شمال و نسخه کارپنتر در جنوبگان.
با این که نسخه اولیه و سیاه و سفید پر از دیالوگهای ناگهانی و حس اضطراب فراوان است اما در نهایت یک نسخه خیلی خوب از سناریوی «ما با یک هیولا گیر افتادیم» را ارائه میکند. روایت کارپنتر اما با یک گروه از بازیگران فوق العاده، طراحی صحنه عالی، موسیقی پسزمینه توسط انیو موریکونه و جلوههای ویژه مربوط به هیولای راب باتین دست بالاتر را دارد. این اثر خودش را وقتی مرتفعتر میکند که به بیگانه یک توانایی وهمآور واقعی میدهد: این موجود هر کدام از انسانها را یک به یک از سر راه برمیدارد و شروع به تقلید آنها میکند تا جایی که نه شخصیتهای فیلم و نه خود مخاطبان نمیدانند چه کسی واقعی است و چه کسی هیولای تغییر قیافه داده. پایان مبهم فیلم نیز باعث شده با یکی از بهترین پایانها در بین آثار علمی – تخیلی (چه فیلمهای عملی – تخیلی بازسازی شده و چه فیلمهای اولیه) طرف باشیم.
به مطالعه ادامه دهید:
- بهترین فیلمهای ترسناک با محوریت ارواح ژاپنی
- معرفی بهترین فیلمهای سینمایی برای تماشا در قرنطینه
- ۱۱ اقتباس سینمایی هیجانانگیز از کتابهای بسیار مهیج
- ۱۰ دنباله سینمایی که خوشبختانه هیچوقت ساخته نشدند
- بهترین فیلمها و سریالهایی که درباره علم بیوتکنولوژی ساخته شدهاند
https://vgto.ir/8lw
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰