فرهاد عشوندی: اعضای ستادی وزارت ورزش به ورودی ساختمان سفید سئول آمده اند و برایش کف جیغ و سوت و هورا می کشند چون او پس از سه دهه کار در ارکان و طبقات مختلف این وزارتخانه وزیر ورزش شده است.
برای او از همین حالا آژیر خطر به صدا در آمده است. این شاید حساس ترین لحظه کارنامه ورزشی اوست. از روزی که به عنوان رزمنده ای جوان آمد و در وزارت ورزش شد مسئول تربیت بدنی استان همدان. رفت به یزد و بعد شد معاون بازرسی و کمی بعدتر که شد مسئول ورزش قهرمانی کشور.
کیومرث هاشمی که موهایش را در ورزش سفید کرده خوب می داند این ماتریس واقعیت ها ، انتظارات چطور می تواند به زمینش بزند. او که کم فراز و نشیب در ورزش را پشت سر نگذاشته است ، از امروز می داند چطور این سطح توقعات افزوده می تواند چون سیلی با خود ببردش. همان گزارش کمیسیون فرهنگی مجلس که می گفت:« ایشان موافقت کردند تا برنامه های ما را پیش ببرند.»
همین چند ماه قبل بود که سلفش که اولین وزیر جانباز ماموریت کشور بود ، قربانی همین ماتریس انتظارات شد . جایی که یکی از نمایندگان معترض صراحتا درباره دلیل مخالفتش با حمید سجادی که خود قهرمان ملی بوده است ، می گفت:« در سفر استانی به شهر ما آمد و در حضور اقشار مردم وعده ساخت استخر و مجتمع آب درمانی داد اما از ان روز حتی جواب هم نمی دهد.» نماینده با آن وعده به رای انتخابات بعدش فکر می کرد بی آنکه با خودش بگوید حتی اگر وزیر چنین وعده ای بدهد ، چطور می توان از بودجه 30 میلیاردی یک استان برای ورزش ، فقط 30 میلیاردش را صرف ساخت یک مجتمع آبی برای شهری کوچک کرد؟
هاشمی این قدر تجربه دارد که فشار برای تغییر یک مدیر ورزشی در دورترین شهرهای مرزی یک وزیر را لبه پرتگاه ببرد.
بزرگترین دغدغه منتقدان کیومرث هاشمی از روز معرفی اش به عنوان وزیر پیشنهادی ورزش ، سال ها حضور او در مقام کارمندی بود. اینکه آیا او در جایگاه وزیر همچنان خود را یک کارمند ، مدیرکل یا مدیر ستادی می داند . یک موتور امضاء ، اتفاقی که البته در این 50 روز سعی کرد متفاوت از همه سال های نفر دوم بودنش باشد. جایی که ایستاد و تصمیم هایش را خودش در باره انتخابات های فدراسیون های ورزشی گرفت. جایی که همزمان با لابی های دولتی با برگ مجلس حرفه ای بازی کرد . خیلی استادانه توانست اجماع در جامعه ورزش برای حمایت کسب کند و خیلی زیرکانه ، پیش از اعزام به بازی های آسیایی هانگژو خود را بر مسند وزارت ورزش بنشاند.
این برگ برنده هاشمی در ردای یک وزیر بود . فعال تر ، هوشمندانه تر و پر انرژی تر از همه روزهایی که در مقام نفر دوم به ساختمان سئول یا حتی ساختمان کمیته المپیک می رفت. او اما از امروز دیگر با دنیای واقعی روبروست. تک تک امضاهای حمایت. تک تک متون در تایید ، تک تک مصاحبه های در مدح ، حالا ماتریس انتظارات را برایش ستون به ستون ردیف می کنند.
انتظاراتی که در ستون روبروش وعده ها قرار می گیرند. هاشمی از برنامه هفتم تا ساخت ورزشگاه جدید و بزرگ پایتخت که از سوی وزیر مطرح شده ، از تحول گفته است. او از تغییر نظام آمایش سرزمینی ورزش سخن گفته است درحالی که چالش های واقعی را خوب می داند. بی پولی ، خشک سالی ، مهاجرت و…
خوب می داند وقتی هزاران هوادار خشمگین استقلال یا پرسپولیس خیابان سئول را می بندند دیگر کسی فکر نمی کند وزیر می خواهد ورزشگاه 30 هکتاری برای شان بسازد. از همین امروز ، شمارش معکوس آغاز شده . خطر پوپولیسم بیخ گوش وزیر است. او که خوب می داند چطور با برچسب امپراتور وعده ها می شود تمام رویاهایش را به باد داد.
او که خوب می داند حتی استخدام ده هزار مربی ورزش توسطش در آموزش پرورش و آموزش اجباری شنا به دانش آموزان را کسی دیگر به عنوان یک دستاورد در کارنامه اش اشاره نمی کند و فراموشی بخشی از وجود یکایک ماست.
او که احتمالا به سبک مصطفی هاشمی طبا می گوید ما کلنگ ورزشگاه 30 هکتاری را می زنیم و بالاخره یک روز این ورزشگاه ساخته می شود . اما احتمالا این را هم می داند که در این انقلاب اطلاعات در شبکه های اجتماعی چطور چنین رویایی می تواند به عکس خود بدل شود.
او حالا بر مسند وزارت نشسته ، مسیری دشواری دارد اما بی تردید اگر بتواند در این ماتریس انتظارات و وعده ها موفق عمل کند ، مثل همین دوره سرپرستی ، خود را یک کارمند نبیند و سیاستمدارانه تصمیم بگیرد ، بی تردید موفق خواهد شد و در غیر این صورت سونامی انتظارات تل انبارشده ، او را با خود خواهد برد.
251 251
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰