به گزارش «مبلغ»- حجت الاسلام مهراب صادق نیا در شب هفتم محرم با موضوع دینداری یا اعتقادداری در کانون توحید به سخنرانی پرداخت. محورهای سخنان ایشان در ادامه میخوانید:
در جامعه عقیده گرا برای دفاع از یک عقیده، عکس آن عمل می کنند
گفتمان هایی که در تحلیل و تبیین عاشورا در طول تاریخ پدید آمده، عمدتا محصول شرایط عصر تحلیلگران بوده است.
در دوره ای طولانی، عاشورا یک رخداد صرفا تاریخی بود؛ در دوران آل بویه و صفویه و قاجاریه تفسیر تسکین دهنده و عزاگونه از عاشورا وجود داشت.
در دوره هایی مانند دهه های چهل و پنجاه، تفسیری انقلابی و ایدئولوژیک از عاشورا ارائه می شد و در دهه شصت، هم الگو و هم تسکین دهنده جامعه درگیر جنگ بود.
بنابراین عمدتا به جای آنکه عاشورا یک پیامبر و پیام دهنده به جامعه باشد، براساس نیاز جامعه و تحلیلگران، از آن به عنوان یک ظرفیت استفاده شده است.
البته تقریبا در تمامی دوره ها عاشورا به عنوان یک مساله، مطالبه و محرک توده ها در برابر کانون قدرت بوده، نه این که یک پدیده حکومتی و متصل به قدرت و در خدمت قدرت باشد.
بحث ما در اینجا تفکیک میان دینداری و عقیده گرایی است. البته ما با عقیده مخالف نیستیم، اما با نشاندن آن به جای ایمان مخالفیم.
باید ابتدا به تفاوت ایمان و عقیده توجه کرد؛ ایمان یک کیفیت نفسانی و درونی و تجربه معنوی است که وقتی توسط فرد مومن روایت و بیان می شود و به مقایسه بین تجربیات افراد میپردازد، وارد حوزه عقیده می شود.
در واقع عقیده و ابراز عقیده، روایتگر و نشان دهنده ایمان و تجربه دینی است.
مکاتب اعتقادی در اسلام از قرن دوم و سوم پدید آمدند و معلول بیان و گفتگو درباره تجربیات دینی گروه های مختلف هستند و از این نقطه اعتقادگرایی در کنار دینداری شکل می گیرد.
ایمان بخش مهمی از دین است، اما اعتقادات بخشی از دین نیستند، بلکه روایت و تفسیر ما از تجربه دینداری است و به همین دلیل ایمان و اعتقاد با هم متفاوتند.
دین مجموعه ای از اخبار و دستورات است. دینداران باید به اخبار و گزاره های خبری دینی ایمان داشته باشند، نه اعتقاد. و به دستورات عمل کنند. رستگاران کسانی هستند که به غیب ایمان دارند و نماز را اقامه می کنند.
ماهیت دین، ایمان و عمل است، نه اعتقاد. ایمان و عمل تاثیر درونی و بیرونی دارد، اما اعتقاد لزوما تاثیری ندارد؛ ما به خوبی راستگویی و بد بودن دروغگویی اعتقاد داریم، اما دروغ می گوییم!
ما به خدا اعتقاد داریم، اما این اعتقاد در رفتار ما چه اثری دارد؟ مثل پزشکی که درباره مضرات سیگار و فست فود به درستی سخن می گوید، اما خودش به اعتقادش بی اعتناست.
قرآن دینداران را مومنان توصیف می کند، نه معتقدان.
فهرست تفاوتهای ایمان و اعتقاد:
1️⃣ایمان ماهیتی گرم دارد و به مومنان احساس امنیت و اعتماد می دهد، اما اعتقاد ماهیتی سرد دارد.
2️⃣ایمان از ما مراقبت می کند، اما ما باید از اعتقاد مراقبت کنیم و برای تبلیغ آن بودجه و امکانات اختصاص دهیم.
3️⃣اعتقاد خصلت خودتحمیلی دارد و خود را به دیگران تحمیل می کند و خود را برحق می داند؛ اما ایمان بیمناکی می آورد و احتیاط و تواضع و نرمی می آورد.
4️⃣مومنان نگران رستگاری خود هستند، اما اعتقاد جسارت و سختی و اطمینان و خودبرتربینی نسبت به دیگر اعتقادات ایجاد می کند.
5️⃣مومنان بیش از آنکه متوجه قضاوت درباره دیگران باشند، مراقب رفتار و اخلاق و درون و برون خود هستند، اما معتقدان به زندگی و سعادت و شقاوت دیگران می پردازند و در پی مطیع کردن و همراه کردن عقاید دیگران با خود هستند.
بقول مشهور در پی اثبات حقانیت مسیحیت نباشید، بلکه نشان دهید خودتان مسیحی هستید.
در اینکه اسلام و اهل بیت ویژگی های درخشانی دارند، سخنی نیست؛ سوال اینجاست که نسبت رفتار ما با اسلام و اهل بیت چیست؟
ایمان و دینداری مرز و شکاف ایجاد نمی کند، اما اعتقادات ایجاد مرز و جدایی می کند.
دینداران می توانند در خیر عمومی جامعه متکثر سهیم شوند و با دیگران تعامل می کنند، اما اعتقادگرایان چون خود را حق مطلق و همه دیگران را باطل می دانند، با دیگر عقاید حاضر به مشارکت نیستند.
ایمان گروی به امری که خودش را نقض می کند، تبدیل نمی شود اما اعتقاد گروی به نقض خودش منجر می شود؛ بقول قرآن « نگویید ایمان آوردیم بگویید اسلام آوردیم»
در سنت یهود هم چنین مطلبی هست که دانیال از قول خدا به یهودیان می گوید: من از عبادات شما بیزارم چون ایمان در قلب شما رسوخ نکرده و در رفتار شما صداقت، انصاف و مهربانی دیده نمی شود.
اینکه از اعتقادگرایی دینی؛ چه در یهودیت، چه مسیحیت و چه اسلام؛ ظلم و خشونت برمی آید، یعنی از اعتقادات دینی؛ رفتار ضددینی و ضد اخلاقی منتج می شود!
اگر به اسم دین؛ ظلم و تبعیض و فساد انجام شود، نشانه جامعه عقیده گرا و اعتقاددار است نه دیندار و این رویکرد برای دفاع از یک عقیده، عکس آن عقیده عمل می کند.
نمونه هایی مثل جنگهای صلیبی یا تکفیری، نمادهایی از جامعه اعتقادگراست که به اسم دین که مخالف قتل، خشونت و ظلم است این رفتارها اتفاق می افتد و خودش را نقض می کند.
اگر جامعه کوفه و شام؛ یک جامعه ایمان گرا بودند، یزید به سادگی می توانست آن فجایع را به وجود آورد؟ اگر آن جامعه به جای اعتقادگرا، یک جامعه دینی و ایمانی بود، یزید نمی توانست آن فجایع را توجیه کند.
جماعت کوفه و شام آن روز افراد معتقدی بودند، اما بازی با عقاید آنها عمل یزید را توجیه کرد. او گفت کار حسین با اصل اعتقادی ما در تضاد است و هر کس بر حاکم خروج کند حکمش اعدام است. افراد هم برای دفاع از همین عقیده با امام حسین جنگیدند و این رویه می تواند تمام فجایع رخ داده را توجیه کند و مشروع جلوه دهد.
با این توجیه می توان از سرهای بالای نیزه و تنهایی و ظلم بر امام حسین دفاع کرد، چون یزید می گوید من می خواستم از عقیده مان دفاع کنم و این کار را کردم
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰