وقتی پس از چهار انتخابات در کمتر از دو سال هیچ کدام از احزاب و بلوک های سیاسی درون این رژیم نتوانستند یک اکثریت مقبول برای تشکیل کابینه به دست بیاورند شواهد حکایت از تشکیل دولتی لرزان با عمر احتمالی کمتر از یک سال می دهد. در ساختار سیاسی رژیم اشغالگر قدس نخست وزیر با رای موافق نیم بعلاوه یک از اعضای کنست (پارلمان رژیم صهیونیستی) انتخاب می شود. آن گونه که نفتالی بنت رهبر حزب راست افراطی یمینا (دارای هفت کرسی در پارلمان رژیم اشغالگر) اعلام کرده است تصمیم اش برای ائتلاف با یائیرلاپید و تشکیل کابینه قطعیست. درون این ائتلاف از احزاب چپ تا راست میانه نیز حضور دارند و توافق با ائتلاف عربی پارلمان با شش کرسی نیز ضروری می باشد. البته احزاب عربی به صورت موتلف خارج ازدولت تنها هم پیمان لاپید-بنت خواهند بود. اگر تا چهارشنبه اتفاق ویژه ای رخ ندهد دوازده سال نخست وزیری متوالی بنیامین نتانیاهو و حزب لیکود پایان خواهد یافت. البته تلون وبی ثباتی موجود در رژیم صهیونیستی احتمال هر اتفاقی را برجای می گذارد. برخی تحلیل گران بر این باورند که نتانیاهو با توسل به دادگاه قانون اساسی مانع تحقق این ائتلاف شود چرا که رووین ریولین رئیس جمهور رژیم اشغالگر یائیر لاپید را مامور تشکیل کابینه کرده بود و در توافق فعلی قرار است تا سال 2023 نفتالی بنت و پس از آن و تا سال 2025 یائیر لاپید نخست وزیر باشد.
اما انجام چهار انتخابات تقریبا بی حاصل در کمتر از دوسال و تظاهرات مکرر ناراضیان در سرزمین های اشغالی حکایت از سستی سیاست و بنیان این رژیم دارد که می توان نگاهی ژرف و درازمدت به آن داشت. مردمانی که طی هشت دهه با فرهنگ و خواست و خاستگاه های مختلف و با کمترین همپوشانی ها راهی سرزمین فلسطین شدند اساس لازم برای تشکیل یک دولت-ملت واقعی را نداشته و ندارند. تلاش برای زنده کردن یک زبان نسبتا متروک(عبری) برای اساس ملت سازی و اشتراک و تاکید بر عنصر دشمن مشترک سعی وافری بود که سال ها کاربه دستان این رژیم برای ساختن بنیان دولت-ملت به کار بستند اما اینک که چهار انتخابات نمی تواند یک مقاربت منافع برای تشکیل دولت بوجود بیاورد و تعارض ها چنین سنگین است حکایت گره بر باد زدن این رژیم جعلی عیان تر از همیشه است.. در جامعهی صهیونیستی چند شکاف اساسی وجود دارد که با نگاهی تحولات اخیر این رژیم وجنگ یازده روزه یا فلسطین می توان آن ها را قلمی کرد.
یکم: شکاف سافارادی-اشکنازی:
عموم جماعت ساکن سرزمین های اشغالی ذیل صهیونیست های غربی یا اشکنازی و یهودیان شرقی یا سافارادی طبقه بندی می شوند. سطح تحصیلات و ثروت بیشتر در تاریخ این رژیم دست بالاتر را به اشکنازی ها داده است و همواره تبعیض و تفاوت های آشکار در برخورداری از مواهب اجتماعی و موقعیتهای شغلی-سیاسی میان این دو جماعت وجود داشته است. وضعیت رقت بار اتیوپیها و یمنی های مهاجر به سرزمین های اشغالی اخیرترین موارد مدعای فوق هستند . سافاردی ها در سال های اخیر اعتراضات گسترده ای را درون سرزمین های اشغالی سامان داده اند اما همواره با وعده وبهانه هایی چون خطر جنگ و درگیری با فلسطینی ها به حاشیه رانده شده اند. بیشتر احزاب دست راستی چون اسرائیل خانهی ما به رهبری آویگدور لیبرمن از این دسته هستند.
دوم:ارتدوکس ها-حریدیم ها:
جماعت افراطی صهیونیست تا حدود پانزده درصد نفوس این رژیم را تشکیل می دهند. این گروه به مرور به یکی از کانون های بحران درون این رژیم تبدیل شده اند. دسته ای که کار نمی کنند و از دولت اعانه دریافت می کنند. سربازی نمی روند و تنها به مدارس دینی رفته وتمرین مناسک می کنند و به زاد و ولد بی حد و حصر اعتقاد دارند و تا دوازده فرزند و بیشتر در خانواده نگاهداری می کنند. بنابر تخمین ها با نزول رشد جمعیت در اشکنازیها این جماعت افراطی و پرمصرف که حاضر به هیچ ائتلاف و پذیرشی نیستند نسبت مهمی از آرا و جمعیت رژیم اشغالگر را تشکیل خواهند داد.احزاب سیاسی نزدیک به این گروه حاضر به هیچ ائتلافی نیستند.
سوم:سکولاریسم:
بخش چشمگیری از صهیونیست ها بی اعتنا به تعالیم افراطی صهیونیستی تنها به حکم استفاده از مواهب اشغال سرزمین فلسطین و ذیل قومیت عبرانی و نه آموزههای صهیونیستی در این سرزمین بود و نمود دارند. این تصورات رو به تزاید در توان بسیج کنندگی صهیونیستها اثر به شدت منفی داشته است و پوسیدگی و انحطاط درونی را در این رژیم دامن زده است.
اما اکنون و در آستانه کنار گذاشتن نتانیاهو می توان گفت که او در تمام این سال ها با امنیتی سازی سرزمین های اشغالی و ایجاد جنگ و جنایت نسبت به فلسطینی ها و نیز بزرگنمایی و مظلوم نمایی در موضوع ایران توانسته بود بر شکاف های ذکر شده در جامعه ی صهیونیستها سرپوش گذاشته و از ذهنیت ترسان ساکنان(مسافران یا مهمانان ناخوانده و ناخواسته) سرزمین های اشغالی برای دوازده سال نخست وزیری متوالی خود سواری بگیرد. نتانیاهو می پنداشت با راه انداختن یک جنگ تازه در غزه می تواند همان بازی پیشین را تکرار کند اما این بار “از قضا سرکنگبین صفرا فزود” موشک های مقاومت فلسطینی تا قلب سرزمین های اشغالی رسید و همنوایی میان اعراب ساکن سرزمین های اشغالی با غزه وکرانه ی باختری ناامنی را تا بیخ گوش صهیونیست ها آورد. دیگر هیچ پیروزی ادعایی هم برای فروش در مناسبات درونی رژیم اشغالگر وجود نداشت و دستآورد چشمگیری نیز در میان نبود تا به مدد آن شکافهای عمیق و زخمهای به خون نشستهی درون جامعهی صهیونیست موقتا فراموش و یک اتحاد برای نخست وزیری بی بی فراهم شود.
در سال های آتی با تغییر ترکیب جمعیتی صهیونیستها به نفع سافاردیها و خشونت بی مهار این جماعت(نمونه آویگدور لیبرمن) در کنار تبعیض و شکاف های مذهبی دیگر به نظر می رسد بریدگیها و عدم اجماع برای دولت سازی و ایضا ملتسازی شدید تر از این هم بشود و قدرت روزافزون مقاومت فلسطینی و محور مقاومت به طور کلی آتیه ی رژیم اشغالگر را تیره تر از این نشان می دهد.
*کارشناس خاورمیانه
310 310
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰