به هر حال، ایالات متحده باید – از جنگهای مختلف خاورمیانه، از جنگهای اسرائیل و از جنگ اوکراین – یاد میگرفت که محدودیتهایی برای دستاوردهای فناوری و هوانوردی وجود دارد. اما به نظر نمی رسد که این موضوع در مورد رهبران آمریکایی و پیروان بریتانیایی آنها ثبت شده باشد. عجیب است که از زمان عراق و افغانستان، صرفا غرور آنها افزایش یافته است.
از اواسط دهه 1800، زمانی که بریتانیا برای اولین بار با امپراتوری عثمانی علیه نفوذ فرانسه و روسیه شریک شد، یک اتحاد آنگلوسفر و مسلمانان سنی وجود داشته است. پس از جنگ جهانی اول، این اتحاد از عثمانی-انگلیسی به سعودی-انگلیسی و سپس به سعودی-آمریکایی تبدیل شد. این مشارکت باعث شکست شوروی در افغانستان شد و به پیروزی در جنگ سرد کمک کرد. همچنین از قیام جهان عرب علیه اسرائیل، جلوگیری کرد و تضمین کرد که منابع عربی توسط «میانهروها» – یعنی کشورهایی که متعهد به درگیری اسلامی-یهودی در فلسطین نیستند – کنترل میشوند.
انگلیسی ها مرزهای خاورمیانه را از خلیج ]فارس[ تا عراق، اردن و فلسطین ترسیم کردند. انگلیس و یهودیان، دولت اسرائیل را بر اعراب تحمیل کردند. این منجر به یک سلسله جنگ های خونین در سالهای 1948، 1956، 1967 و 1973 ، جنگهای لبنان در سالهای 1982، 1993، 1996 و 2006 و جنگ های بی پایان غزه شد.
جنگ های 1948 تا 1982 با پیروزی های قاطع نظامی اسرائیل به پایان رسید. این امر پادشاهیهای سنتی و ملایم عرب مانند مصر، لیبی و عراق را بیاعتبار کرد و به جایگزینی آنها با قدرتمندان سکولار انجامید. سرانجام پس از تهاجم برق آسای اسرائیل به لبنان در سال 1982 که با موفقیت به اخراج سازمان آزادیبخش فلسطین، منتج شد، دولت ها و جنبش های سکولار عرب نیز بی اعتبار شدند. تنها پادشاهی های خلیج فارس که با ایالات متحده همسو بودند پیشرفت کردند.
از سوی دیگر، جنگهایی که شیعیان در لبنان و متحدان سنی آنها در غزه انجام دادند – جنگهایی که از سال 1982 به بعد انجام شد – جنگهایی بود که در آن اسرائیل در رسیدن به اهداف خود ناکام ماند. این جنگها شامل جنبشها میشد، نه دولتهایی که استراتژی متفاوتی داشتند. آنها به جای وعده پیروزی، به دنبال تحمیل هزینه های گزاف بر اسرائیل و در عین حال تلاش برای ایجاد توانمندی های بیشتر و جامعه ای معتقد و متعهد مذهبی بودند و متقاعد شده بودند که کلید پیروزی همین است.
موفقیت این استراتژی بیشتر در لبنان مشهود است. عقب نشینی اجباری اسرائیل از لبنان در سال 2000 تاریخی بود. اسرائیل سرزمین هایی را که در غیر این صورت برای سکونت در اختیار یهودیان قرار می داد، رها کرد و این کار را بدون هیچ گونه تضمین امنیتی انجام داد. عقب نشینی اسرائیل به حزب الله اجازه رشد بیشتر داد. اکنون حزب الله به رهبری رویارویی با آمریکا در یمن، عراق و سوریه کمک می کند. بیداری معنوی که حزب الله در میان شیعیان لبنان رهبری کرد، تأثیرات مادی آشکاری داشته است که در توانایی حزب الله در بازدارندگی اسرائیل، علیرغم انجام حملات سه ماهه علیه اسرائیل، نشان داده شده است.
آمریکا پس از به عهده گرفتن مسئولیتهای امپراتوری بریتانیا در خاورمیانه و بهویژه در دو دهه اخیر، به جای درس گرفتن و فروتنی، سرکشی و غرور را در پیش گرفت. اجازه دهید برخی از جاه طلبی های اخیر آمریکا را مرور کنیم.
نخست، طرح هایی که این کشور پس از 11 سپتامبر برای دموکراتیک کردن خاورمیانه روی میز گذاشت. قبل از جرج دبلیو بوش، سیاستگذاران آمریکایی درک می کردند که متحدان سنی آنها باید برای حفظ صلح با اسرائیل برخلاف میل مردم خود، مستبد باشند. آیا رئیس جمهور مصر انور سادات به خاطر صلح کشته نشد؟ بوش در ترویج دموکراسی نشان داد که آمریکاییها ثبات متحدان خود را فقط برای تایید باورهای پوچ و نادرست بوش، تضعیف میکنند.
سپس ایالات متحده از جنبش اعتراضی به رهبری اخوان المسلمین در سال 2011 حمایت کرد و باعث دشمنی ارتش ها و پادشاهی ها شد که متحدان سنتی آمریکا بودند. آمریکا آنها را نادیده گرفت، مطمئن بود که دموکراسی همه را دوست خواهد داشت، اعتقادی که میانِ بوش ساده لوح فرضی و باراک اوبامایی که ادعا می شد نابغه است، مشترک در آمد.
در مرحله بعد، ایالات متحده تحت رهبری اوباما، ظاهراً به امید تغییر از اتحاد با سنیها به اتحاد با شیعیان رادیکالتر، تحت رهبری ایران، با این کشور یک توافق هستهای امضا کرد و در نتیجه با عربستان سعودی دشمنی کرد.
برای راضی کردن سعودی ها، آمریکا از آنها در یمن حمایت کرد، اما این حمایت برای پیروزی عربستان بر یمنی ها کافی نبود. بعد برای اینکه نشان دهد استراتژی اش در قبال ایران چقدر هوشمندانه بوده، ایالات متحده از جهادیها در سوریه حمایت کرد، اما این کار هم برای سرنگونی بشار اسد کافی نبود. آمریکا در دوران اوباما ناتوان بود و در زمان ترامپ هم تمایلی به لغو تحریمهای توافق شده با ایران نداشت. ایالات متحده با به دست آوردن شهرت کشوری که غیرقابل اعتماد و بی کفایت است، خصومت سعودی ها و ایرانی ها را که تحت نظارت چین به آشتی پرداختند، تقویت کرد.
برای متحدان قدیمی خاورمیانه، بارزترین نشانه، شکار رئیس جمهور دونالد ترامپ توسط دستگاه های آمریکایی بود، که تلاش کرده بود اتحادهای قدیمی سنی را که به خوبی به آمریکا و بریتانیا خدمت کرده بودند، احیا کند. رسانهها، دموکراتها و تعداد زیادی از جمهوریخواهان، ترامپ را متهم کردند که با دیکتاتورها رفتار خوبی دارد و با افتخار اعلام کردند که هرگز در کنار چنین افرادی دیده نخواهند شد. اما اینطور نشد و پرزیدنت بایدن متواضعانه به عربستان سعودی آمد و معلوم شد به دنبال تولید نفت بالاتر است، اما با مخالفت مواجه شد.
ضعف و ناسازگاری آمریکا نه در مسائل جزئی مانند حقوق بشر، بلکه در عمل و در واقعیت اعمال قدرت آشکار شده بود.
اکنون، ایران و متحدانش درگیر جنگی بزرگ هستند که قصد دارد نفوذ ایالات متحده را از منطقه خارج کند و اعراب سنی و یهودیان را از حامی تاریخی خود محروم کند. به هرحال کل ساختمان قدرت بریتانیا و ایالات متحده در خاورمیانه ، از مرزها گرفته تا خانواده های پیشرو تا موجودیت کشور اسرائیل، اکنون در خطر است و ممکن است در 10 تا 20 سال آینده از هم بپاشد.
با این حال، تعهد اسرائیل به پاکسازی قومی فلسطینی ها، کنار هم ایستادن سنی ها و یهودیان را غیرممکن می کند. از آنجایی که ایالات متحده و بریتانیا به جای تحمیل آتش بس بر اسرائیل، یمن – فقیرترین کشور خاورمیانه – را بمباران می کنند، روابط با متحدان منطقه ای قرار است بیش از این بدتر شود.
شاید اگر آمریکایی ها بتوانند در یمن پیروز شوند، متحدان آمریکا بخشنده باشند، اما نمی توانند. بمبهای آمریکایی از سال 2004 بر سر انصارالله که به جنبش حوثی نیز معروف است میبارد.
ایالات متحده نیروهای کمکی به عراق و سوریه می فرستد و فکر می کند که اینها تفاوت ایجاد می کنند. اما واقعیت این است که اینگونه نیست. تحمل ایرانی ها برای تلفات در میان شبه نظامیان عراقی بسیار بیشتر از تحمل آمریکایی ها برای تلفات در میان سربازان آمریکایی است. این جنگ، مانند ویتنام، الجزایر، افغانستان و جنگ 2003-2011 عراق، بدون توجه به حجم بمبهایی که آمریکا میتواند پرتاب کند، از نظر سیاسی شکست خواهد خورد، حتی اگر آمریکا در حالت سرمستی دیگری تصمیم به حمله به ایران بگیرد.
کارزارِ بمباران در یمن، انگلسفر را تحقیر خواهد کرد. یمنیها بدون توجه به آنچه نیروهای هوایی آمریکا و بریتانیا انجام میدهند به حمله به کشتیهای بینالمللی ادامه خواهند داد و این سوال را مطرح میکند که اگر آمریکا و بریتانیا نتوانند به اهداف سیاسی خود علیه کشور فقیری مانند یمن دست یابند، هزینه میلیاردها دلار برای ناوهای هواپیمابر چه توجیهی دارد؟
هرچه بیشتر ایالات متحده و بریتانیا یمن را بمباران کنند و حوثیها بیشتر به کشتیها حمله کنند، شواهد بیشتری نشان میدهد که انگلسفر نمیتواند از منافع کلیدی امنیت ملی خود در خاورمیانه دفاع کند: تامین امنیت جریان انرژی و حفاظت از آزادی دریانوردی.
پس از حملات ایران به کشتیرانی در سال 2018 و حملات به آرامکوی عربستان سعودی در سپتامبر 2019، به آرامی زمزمه “پادشاه لخت است” شنیده می شود. حضور پرزیدنت ترامپ مانع از این شد که جهان معنای این حملات را ارزیابی کند. اما باهوش ترین مرد خاورمیانه، رئیس جمهور امارات، محمد بن زاید، متعاقباً هیئتی را برای گفتگو درباره «امنیت دریایی» به ایران فرستاد. او درس های لازم از تضمین های امنیتی آمریکا را گرفته بود.
به زودی، اگر جنگ اسرائیل و غزه پایان نیابد، یمن به همه حالی خواهد کرد که آمریکا ضامن امنیت قابل اعتمادی برای منافع خود هم نیست، چه رسد به منافع دیگران. زمانی که جنگ غزه با قدرت گرفتن حماس پایان یابد، این انگاره دو برابر خواهد شد.
آن وقت صدای ” پادشاه لخت است” به غرشی کر کننده تبدیل خواهد شد.
نویسنده: فیراس موداد
ترجمه: ماهان نوروزپور
منبع: هیل
فراس مود بنیانگذار Modad Geopolitics است و 20 سال است که تحلیلگر خاورمیانه بوده است.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰