۱– شهدا شرمندهایم!
پس از سالها انتظار بالاخره یادداشتهای شهید غلامرضا صالحی با عنوان «راه خون» منتشر شد. سالها پیش که کتاب «تک آخر» (گزیده بسیار مختصری از این یادداشتها) را خوانده بودم، منتظر انتشار اصل یادداشتها و کتاب کامل آن بودم تا اینکه کتاب «راه خون» زمستان ۱۴۰۲ با پشتکار و پیگیری احمد دهقان منتشر شد. «تک آخر» در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و ۲۰۰ صفحه بود. اکنون که «راه خون» بعد از ۱۸ سال منتشر شده حدود ۱۳۰۰ صفحه است، حالا میفهمیم آن زمان ۱۱۰۰ صفحه از کتاب را حذف کردند. تازه بخشهای زیادی از همین کتاب هم سانسور شده که معلوم نیست چه حجمی را شامل میشود و باید منتظر باشیم که مثلا ۲۰ سال دیگر برای سومین بار، کتاب یادداشتهای شهید صالحی با حذفیات کمتر چاپ شود. این نمونه بهخوبی نشان میدهد که با آثار و اسناد شهدا چگونه برخورد میکنیم! … بگذریم. به هر حال دو کتاب در دست مطالعه داشتم اما آنها کنار گذاشتم و بلافاصله خواندن «راه خون» را شروع کردم.
۲- «راه خون» منتشر شد اما سانسور شده
به گفته احمد دهقان «نهادها و افراد ناظر» – که کسی نمیداند اینها چه کسانی هستند؟ – بیش از ۱۰۰ مورد در متن یادداشتها دست بردند و بخشهایی از آن را حذف و سانسور کردند. اتفاقا هرچه به آخر جنگ نزدیک میشویم، {…} نقطه چینهای سانسورشده بیشتر میشود، بهویژه بعد از عملیات کربلای ۵ تا پایان جنگ. هرچند که {…} در یادداشتهای این روزها زیاد است و بخشهای زیادی از آنها سانسور شده اما باز هم خواندنی هستند.
۳۵ سال از پایان جنگ میگذرد و ما بعد از این همه مدت هنوز به خودمان اجازه میدهیم که در یادداشتهای شهدا دست ببریم و آنها را کم و زیاد کنیم. هنوز به خودمان اجازه میدهیم که بعد از سالها اسناد و مدارک جنگ را خوب و بد کنیم. بعد از ۳۵ سال از پایان جنگ هنوز هم بدون خجالت، یادداشتهای شهدا را به صورت سه نقطه {…} منتشر میکنیم. سالها اسناد و مدارک جنگ را در اتاقهایمان حبس کردیم که خاک بخورند و حالا هم که اجازه انتشار دادیم با حذفیات زیاد و سانسورشده منتشر میکنیم. حفظ و انتشار با امانتداری کامل آثار، نوشتهها و یادداشتهای شهدا و راویان جنگ حداقل انتظار از مراکز و مسئولان متصدی و مدعی حوزه دفاع مقدس است. امیدواریم که امانتدار خوبی باشند. بعد از گذشت حدود ۴۰ سال از جنگ واقعا چه دلیلی و یا بهتر است بگوییم چه بهانهای برای سانسور یادداشتها و دستنوشتههای شهدا میتواند وجود داشته باشد؟ مگر اینکه در این یادداشتها چیزی باشد که ما نخواهیم مردم بدانند. شهدا شرمندهایم! شرمنده از اینکه اسناد و نوشتههای شما به دست ما افتاده است و ما این آثار را اینگونه دستکاری میکنیم و براساس منافع شخصی یا سیاسی خود آنها را مثله میکنیم.
۳- اجازه نمیدهیم دستنوشتهها، یادداشتها و خاطرات شهدا یا نوشتههای راویان جنگ منتشر شود
از طرفی مرتب کتابهای تاریخ شفاهی منتشر میکنیم اما از سوی دیگر اجازه نمیدهیم که دستنوشتهها، یادداشتها و خاطرات شهدا یا نوشتههای راویان جنگ منتشر شود. کم نیستند شهدایی که یادداشتهایی از خود به جا گذاشتند. کم نیستند رزمندگانی که خاطرات خود را از دوران جنگ نوشتهاند. همچنین راویان جنگ در همهی عملیاتها و صحنههای جنگ حضور داشتند و رویدادها را ثبت کردند اما این یادداشتها و خاطرات در کمدها و بایگانیهای مراکز نظامی و غیرنظامی حبس شده است. بدون شک دستنوشتهها، خاطرات، یادداشتهای شهدا و رزمندگان و نوشتههای راویان، بیواسطهترین و مستقیمترین اسناد و مدارک جنگ هستند. این یادداشتها و خاطرات را کسانی نوشتند که خودشان سر صحنه حوادث حضور داشتند و بدون فاصله و بدون «ملاحظات بعد از جنگ» نوشتهاند.
نمیخواهیم بگوییم که کتابهای تاریخ شفاهی نباید منتشر شوند اما قطعا انتشار خاطرات، یادداشتها و دستنوشتههای شهدا و رزمندگان در اولویت است. چرا باید یادداشتها و دستنوشتههای شهدا و نوشتههای راویان در نهادها و مراکز نظامی و غیرنظامی خاک بخورد؟ حرف این نیست که چرا آثار تاریخ شفاهی منتشر میشود بلکه حرف این است که چرا یادداشتها و دستنوشتههای شهدا و رزمندگان را منتشر نمیکنند؟ مثلا تاکنون کتابهایی درباره عملیات تلخ والفجر مقدماتی منتشر شده است اما هنوز یادداشتهای محسن حمزهنیا فرماندهی گروهان شهادت گردان انصارالرسول از رزمندگان لشکر ۲۷ منتشر نشده است. حمزهنیا یکی از کسانی است که در این عملیات در رملهای فکه گم میشود و بعد از سه چهار روز سرگردانی به نیروهای خودی میرسد. او اتفاقات این عملیات و گم شدنش و اینکه در این چند روز چه بر سرش آمده نوشته که بسیار هم خواندنی است. این یادداشتها هنوز منتشر نشده است اما پارههایی از آن در برخی کتابهای دیگر آمده است. از اینگونه یادداشتها و دستنوشتههای منتشرنشده از شهدا یا فرماندهان کم نداریم. دهها کتاب برای هر عملیات نوشته شده است اما هنوز نوشتههای راویان فرماندهان و قرارگاهها در جنگ منتشر نشده است.
۴- شهید صالحی اهل فرهنگ و بهویژه بسیار اهل مطالعه است
شهید صالحی اهل فرهنگ و بهویژه بسیار اهل مطالعه است. در اوج جنگ و مسئولیتهای نظامی هر وقت که اندک زمانی به دست میآورد مطالعه میکند، فرقی نمیکند در خانه باشد یا در قرارگاه یا جای دیگر. هر وقت به تهران میآید و وقت آزادی پیدا میکند برای دیدن نمایش به تئاتر شهر یا سینما میرود. هر وقت اندک زمانی به دست میآورد به بازدید مراکز فرهنگی و تاریخی میرود. چند نمونه: «ظهر به اتفاق اهل خانواده و پدر همسرم از طاق بستان دیدن کردیم.» (سه شنبه ۳ تیر ۱۳۶۵/ ص ۷۶۲) سر زدن به کتابفروشیهای خیابان انقلاب و خرید کتاب معمولا یکی از کارهای او بود، هر وقت که به تهران میآمد. «صبح سری به کتابفروشیهای مقابل دانشگاه تهران زدم و کتابهای جدیدی را که چاپ شده، خریدم. ظهر از تهران عازم باختران (کرمانشاه) شدم.» (شنبه ۲۱ تیر ۱۳۶۵/ ص ۷۷۳) یا «امروز به علت بیکار بودن در تهران به گشت و بازدید از کتابفروشیها و… مشغول بودم. عصر از یک نمایشنامه به نام (معمای ماهیار معمار) در تالار شهر دیدن کردم.» (یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۶۵/ ص ۷۸۰) این در حالی است که فردای آن روز یعنی ۶ مرداد شهید صالحی عازم سفر حج است. یا «بعد از ظهر به اتفاق خانواده به اصفهان رفتیم… پس از تماشای فیلم سینمایی بایکوت، چند ساعتی در آنجا گردش کردیم.» (سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۶۵ ص ۸۶۹) یا «قبل از ظهر به اصفهان رفتم و از کتابفروشیهای شهر، کتابهای جدیدی را که تالیف و ترجمه شده در رابطه با مسائل جهانی، سیاسی، نظامی و اطلاعاتی خریداری کردم.» (پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۶۶/ ص ۱۰۰۲) یا «امروز به اتفاق خانواده و برادران محمدمهدی فروغی و سعید ظفری از نمایشگاه بینالمللی تهران دیدن کردیم. در نمایشگاه ۳۷ کشور جهان از شرق و غرب حضور داشتند. در مجموع کشورهای اروپایی، انگلستان، آلمان، ژاپن و… به طور فعال و چشمگیر شرکت کرده بودند و حضور کشورهای جهان سوم چندان قابل توجه نبود… بعضی از زنان خارجی که در غرفههای کشورهای خارجی کار میکردند، وضع حجاب آنها بهتر از ایرانیان بود.» (سه شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۶۴/ صد ۴۱۹) یا «عصر امروز همراه برادران از اولین نمایشگاه بینالمللی کتاب در محل نمایشگاه دائمی دیدن کردیم.» (جمعه ۱۵ آبان ۱۳۶۶/ ص ۱۰۹۷) این روحیه و رویه واقعا منحصر به فرد است. چون او هم میتوانست مثل دیگر نظامیان یا فرماندهان، کارهای جنگی را بهانه کند و بیخیال این چیزها باشد. تاکید بر مطالعه و خواندن آثار تاریخی و جنگی از جمله کتابهای جنگ جهانی اول و دوم یکی از توصیههای همیشگی او به دیگر فرماندهان و مسئولان نظامی است.
۵- آخرین مسئولیت شهید غلامرضا صالحی جانشینی لشکر ۲۷ محمد رسولالله است
آخرین مسئولیت شهید غلامرضا صالحی جانشینی لشکر ۲۷ محمد رسولالله است و ۲۰ تیر ۶۷ در حمله عراق و در آخرین روزهای جنگ در فکه به شهادت میرسد و ۲۷ تیر دقیقا در روز پذیرش رسمی قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران در نجفآباد به خاک سپرده میشود.
هرچند شهید صالحی در ردههای بالای نظامی است اما در خلال یادداشتها تنها به مسائل جبهه و جنگ نمیپردازد. ذکر جزئیات زندگی شخصی یک فرمانده ارشد در میانهی میدان جنگ از خواندنیترین بخشهای کتاب است. مثالها زیاد است و در اینجا برای طولانی نشدن یادداشت فقط یکی دو نمونه ذکر میشود: «اهل خانواده و خصوصا همسرم، بیش از اینکه از آمدنم به منزل خوشحال باشند، ناراحت این هستند که مجددا فردا خواهم رفت. با وجود آنکه در چند سال گذشتهی جنگ تحمیلی، آنان به این نوع زندگی عادت کردهاند ولی تازگیها از اینکه معمولا در کنار آنان نیستم، اظهار ناراحتی و نگرانی میکنند. اینها همه ناشی میشود از فشارها و کمبودهایی که به علت گرانی و… نمیتوانم برای آنان تهیه کنم. بعد از ظهر به اتفاق بچهها به شهر رفتیم و نیازمندیهای منزل را خریداری کردیم. با وجود آنکه دیر به دیر نیازهای منزل را تهیه میکنم و معمولا هم خریدهای خود را از سادهترین و ارزانترین آنها انتخاب میکنم به علت محدود بودن حقوق دریافتی و گرانی و اداره کردن همسر و سه فرزند و حدودا مادر و خواهر و همچنین ساختن منزل و… کم میآورم. در چند سال گذشته مجبور شدهام بیش از سه میلیون ریال از بانک یا افراد قرض بگیرم تا بتوانم مقداری از کمبودها را جبران کنم.» (سهشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۶/ ص ۹۸۶) و یا در جای دیگر مینویسد: «به دلیل مشغله کاری متاسفانه هیچگونه فرصتی برای تربیت فرزندان خود ندارم. در حالی که اولین فرزندم امسال وارد مدرسه شده، نتوانستهام تا به حال دروس او را کنترل کنم. چند روزی هم که به مرخصی میروم باید وقت خود را صرف مشکلات دیگر بکنم و فرزندانم با حالت بیگانهای با من مواجه میشوند و تا میخواهند کمی با من آشنا شوند و خو بگیرند، باز آنان را ترک میکنم.» (یکشنبه ۸ آذر ۱۳۶۶/ ص ۱۱۱۲)
۶- «راه خون» شامل یادداشتهای شهید غلامرضا صالحی از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۷ است
«راه خون» شامل یادداشتهای شهید غلامرضا صالحی از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۷ است که به صورت روزانه نوشته شده است. قبل از هر چیز همت شهید صالحی ستودنی است که بیش از ۷ سال هر روز بدون وقفه یادداشتهایی نوشته است، آن هم نه در شرایط عادی بلکه در شرایط جنگی. یادداشتها از ۸ شهریور ۵۸ با نوشتن ماجرای سفر جنجالی محمد منتظری و ۵۰ نفر از نیروهایش به لیبی برای جشن سالگرد کودتای معمر قذافی شروع میشود که صالحی هم یکی از افراد این گروه است. شاید این تنها روایت دستاول از این سفر جنجالی ۲۰ روزه به لیبی و دیگر کشورهای عربی باشد که تاکنون منتشر شده است. هرچند میزان و نحوه نگارش یادداشتها در سالهای مختلف با یکدیگر متفاوت است اما بیوقفه تا ۲۰ تیر ۱۳۶۷ ادامه دارد. شهید صالحی دو روز بعد یعنی ۲۲ تیر در فکه به شهادت میرسد.
شهید صالحی به همراه ۱۰۰ نفر از بچههای نجفآباد برای اولین بار در سال ۱۳۵۹ به جبهه میرود. یادداشتهای این سال، نمونه جالبی از حال و هوا و فضای روزهای ابتدایی جنگ است. روزهایی که هیچکس نمیداند جنگ چیست؟ و چگونه باید جنگید؟ شهادت یعنی چه؟ ترسها، دلهرهها و نابلدیهای اولین تجربه حضور مستقیم در جبههی واقعی در این یادداشتها کاملا احساس میشود. اضطراب و هراس از دیدن اولین صحنههای شهادت بچهها – شبیه کسی که اولین بار، جسد و خون میبیند – و نگرانی از زیاد شدن تعداد شهدا و صحنههایی اینچنینی در یادداشتها کم نیست. این وضع در روزهایی است که هنوز تعداد شهدا در حد سه چهار نفر است.
۷- «جنگ را سیاسی کردیم»
«راه خون» بدون شک یکی از کمنظیرترین کتابها و اسناد جنگ هشتساله است. هرچند متاسفانه بخشهایی زیادی از یادداشتها سانسور شده (انشاءالله این بخش هم روزی منتشر خواهد شد) اما باز هم ناگفتههای زیادی درباره جنگ در این کتاب آمده است. اگر کمی با دقت مطالع شود ریشهها و عوامل بسیاری از اتفاقات جنگ را میشود در آنها ردیابی کرد. با دقت در این یادداشتها میشود گرهها و نقاط مبهم و کور برخی حوادث جنگ و عملیاتها را روشن کرد. به عنوان نمونه، یادداشتهای شهید صالحی را درباره علل شکست تلخ والفجر مقدماتی در سال ۶۱ به صورت خلاصه میآوریم:
«اما ضعفهایی که میتوان در عملیات مورد بررسی قرارداد:
۱- به جنگ جنبه سیاسی دادن و پیروزی را با دید سیاسی نگریستن، نه یک وظیفه و تکلیف و شعار. و اینکه ما باید پیروز شویم تا در دنیا و کنفرانسها و فلان و فلان، قدرت سخن گفتن داشته باشیم و دنیا از ما حساب ببرد. همین باعث شد همانطور که ما در عملیات رمضان با دید سیاسی و اهداف سیاسی عملیات را آغاز کردیم و با شکست مواجه شدیم، حالا نیز عملیات والفجر مقدماتی چنین شد.
۲- عدم آموزش نیروهای بسیج و اینکه چگونه و به چه شیوهای باید با دشمن مقابله کرد.
۳- عدم اجرای دقیق طرح عملیات…
۴- نباید سعی بر این باشد که با فشار و {… حذف شده} و عدم رعایت اخلاق اسلامی عدهای وادار شوند تا ماموریت خود را اجرا کنند.
۵- ضعف فرماندهی نیروی درگیر…
۶- عقبنشینی غلط و بههمریختگی نیروها…
۷- عدم اجرای دقیق مسئولیتها و تداخل در کار یکدیگر از طرف مسئولان دیده میشد.» (جمعه ۱۳ اسفند ۱۳۶۱/ ص ۱۲۴ و ۱۲۵)
و یا شهید صالحی دربارهی دلایل شکست عملیات بدر پس از شش روز حمله در منطقه شرق دجله مینویسد:
«۱- عنایت و توجه مسئولان به ادامه عملیات و عدم توجه لازم به حفظ و تثبیت خطوط به دست آمده.
۲- استفادهی ناصحیح و بیجا از یگانها در عملیات و خطوط پدافندی (تیپ ویژه شهدا و تیپ هوابرد ارتش و…)
۳- حضور بیجا و بیمورد نیروهای ارتش (تیپها و لشکرهای ۲۱ حمزه، ۲۸ کردستان، تیپ نوهد، تیپ هوابرد و…) که باعث تجمع زیاد نیرو و امکانات در منطقه عملیات شد و با فرار نابجای خود، باعث تضعیف نیروهای حاضر در منطقه شدند.
۴- حضور ناصحیح فرماندهان ردهبالا سرهنگ علی صیاد شیرازی، رحیم صفوی و… در منطقه زیر آتش شدید دشمن که باعث پراکندگی حواس و هیجان آنان شده بود و لذا قادر به هدایت و کنترل نیروها و اتخاذ تصمیمات لازم نبودند.
۵- ضعف و ناتوانی فرماندهان قرارگاهها در تصمیممگیری و هدایت یگانها در زمان بحران و آشفتگی جبهه.
۶- به شهادت رسیدن و زخمی شدن عدهای از فرماندهان (شهید مهدی باکری، عباس کریمی، ابراهیم جعفرزاده، محمدجعفر اسدی، محمود کاوه و…) که باعث پراکندگی نیروهای آنها شد.
۷- فشار سنگین و آتش شدید دشمن که در صورت ادامه آن موفق به شهادت رساندن و به اسارت گرفتن عده زیادی از نیروهای اسلام شد.» (جمعه ۲ فروردین ۱۳۶۴/ ص ۵۳۹)
۸- نکته مهم دیگر
نکتهی مهم دیگر آن است که شهید صالحی فرمانده بود یا مسئولیتهای بالایی داشت. او از نزدیک شاهد اتفاقات است و در جلسات ردهبالای تصمیمگیریها حضور دارد و این به اعتبار یادداشتها میافزاید. شهید صالحی رک و بیتعارف است. هرچه نظرش بوده است بدون مجامله و تعارف مینویسد، میخواهد محمود کاوه باشد یا صیاد شیرازی یا فلان نماینده مجلس و یا دیگران. یکی دو نمونه در اینجا ذکر میکنیم. او در چندین مورد از شیوهی کاری و نحوهی برخورد شهید محمود کاوه فرماندهی تیپ ویژهی شهدا در غرب کشور شکایت میکند و مینویسد:
«در تیپ شهدا با برادر محمود کاوه صحبت کردم. ایشان اظهار داشت در صورتی که لیست درخواستی ما آماده نشود، عملیات انجام نمیدهیم. متاسفانه به علت ضعفی که قرارگاه نسبت به تیپها داشته، مسئولان آن چنین برخوردهایی دارند و با باجگیری میخواهند عملیات انجام دهند… متاسفانه تیپ شهدا در عملیات هیچگونه ارتباطی با قرارگاه ردهبالای خود ندارد و تقریبا به طور خودسر اجرای عملیات میکند.» (پنجشنبه ۲۵ ۱۳۶۳/ ص ۳۹۴و ۳۹۵)
مشابه همین برخوردها از شهید کاوه را در یادداشتهای صفحات ۴۰۱، ۴۴۰، ۴۴۸ و ۴۴۹ هم مینویسد.
یا در حالی که همه در حال آمادهسازی مقدمات عملیات قادر هستند که قرار است به دست ارتش در غرب انجام شود دربارهی شهید صیاد شیرازی مینویسد: «سرهنگ علی صیاد شیرازی علیرغم آنکه فردی حزباللهی و پرتلاش و دلسوز است ولی دیده میشود که نسبت به جنگ، نقش ارتش در جنگ و تشکیلات و سازمان مربوطه، سطحی برخورد میکند {… سانسور شده} به نظر بنده، در صورتی که برادرمان علی صیاد شیرازی به همین نحو و روش کار خود را ادامه دهد که جدیدا نیز سعی دارد به صورت مستقل و بدون کمک سپاه اجرای ماموریت کند، مسلما جمهوری اسلامی با مشکلات، مسائل و دشواری در رابطه با جنگ و ارتش روبهرو خواهد شد.» (جمعه ۴ مرداد ۱۳۶۴/ ص ۶۰۱)
عملیات قادر را ارتش بهتنهایی در غرب کشور انجام میدهد، شکست میخورد. شهید صالحی بعد از عملیات دربارهی صیاد مینویسد: «… برخوردی که ایشان در این دیدار با ما داشت، نشاندهندهی این بود که پاک روحیه خود را باخته و مسئلهی عملیات قادر شدیدا ایشان را تحت تاثیر قرار داده است.» (جمعه ۲۴ آبان ۱۳۶۴/ ص ۶۵۸) همچنین در جای دیگری مینویسد: «پس از شکستهای مکرر ارتش در خطوط پدافندی، خصوصا در منطقهی عملیاتی والفجر ۹ سرهنگ علی صیاد شیرازی از سمت خود استعفا داده و در خانه نشسته است. فعلا سرهنگ علیاصغر جمالی امور ارتش را انجام میدهد. پس از این اتفاقات، فرماندهان ارتش احساس نیاز عجیبی به سپاه میکنند و از سپاه اظهار کمک دارند.» (دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۶۵/ ص ۷۳۱) روشن است که شهید صالحی نظرش را بدون هیچ غرض و مرضی دربارهی افراد مینویسد چون او نمیداند چند ماه یا یک سال بعد محمود کاوه یا صیاد شیرازی به شهادت میرسند. او غرض و مرضی ندارد بلکه واقعبین است و بدون تعارف هرچه میبیند و میشنود ثبت میکند.
۹- «مردم را شعاری تربیت کردیم… و این شد نتیجه اش»
یادداشتهای سه چهار ماه آخر جنگ یعنی از فروردین تا ۲۰ تیر ۱۳۶۷ -که یک هفته بعد ایران قطعنامهی ۵۹۸ را میپذیرد – از خواندنیترین بخشهای کتاب است. جنگ، پایان تلخ و عبرتآموزی برای ما داشت. عراق در کمتر از سه ماه همهی مناطقی را که ما در طول ۶ سال جنگ سخت و با دادن شهدای بسیاری فتح کرده بودیم، پس گرفت. در کمتر از سه ماه، فاو، شلمچه و جزایر مجنون سقوط کرد و عراق دوباره به داخل مرزهای ما آمد. یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۶۷ در حالی که فرماندهان سپاه و لشکرها و یگانها برای برگزاری سمیناری در کرمانشاه جمع شده بودند، عراق به فاو حمله میکند و در مدت ۳۰ ساعت همهی آن را پس میگیرد. شهید صالحی روز سقوط فاو را اینگونه توصیف میکند: «دشمن با بهکارگیری بیش از ۲۵ تیپ قوی پاتک سنگینی را به فاو آغاز کرده که ظهر امروز موفق شده خط پدافندی لشکر ۸ نجف اشرف {به فرماندهی احمد کاظمی}، ۲۵ کربلا {به فرماندهی مرتضی قربانی} و ۴۱ ثارالله را در امتداد جادهی فاو – بصره و دریاچهی نمک شکسته و از خط اول و دوم عبور و تا توپخانهی لشکر ۴۱ ثارالله {لشکر کرمان به فرماندهی قاسم سلیمانی} پیشروی کند. با این پیشروی، خط لشکر ۱۴ امام حسین {به فرماندهی ابوشهاب} نیز به دلیل محاصره شدن در جادهی فاو – امالقصر سقوط کرد و نیروها عقبنشینی کردهاند… پیشروی دشمن در منطقه خیلی سریع است و در حال حاضر طبق معمول روش جاری، کلیه ی یگانها در مرخصی به سر میبرند.» (یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۶۷/ ص ۱۲۰۵)
شهید صالحی روز بعد پس از قطعی شدن سقوط فاو مینویسد:
«ظهر امروز توسط برادر علی شمخانی از فاجعهی بزرگی که تحمل آن از لحاظ سیاسی و نظامی غیر قابل تصور است، مطلع شدیم و آن سقوط فاو بود. بهراستی که هرکس از شنیدن این خبر سکته کند، حق دارد. به دنبال پاتکی که دشمن بعثی از صبح روز یکشنبه ۲۸ فروردین به فاو کرد، نهایتا پس از حدود ۳۰ ساعت درگیری، موفق شد با یک حرکت بسیار سریع و غیرمنتظره به شهر فاو برسد و آن را به تصرف درآورد. هرچند که نیروی به کار گرفته شده و حجم تجهیزات و سلاحهای عملشده توسط دشمن بسیار زیاد و مانور او به تعبیری در یک غافلگیری غیرمنطقی از نظر ما و با آمادگی بسیار بالا به دنبال تمرینهای مکرر و مانورهای زیادی که از قبل در زمین مشابه کرده بود، انجام گرفت. با همهی این تواناییها، این قدرت و توان نظامی و فرماندهی دشمن نبود که با این سرعت موفق به تصرف شهر فاو شد، بلکه همهی ضعفها و نارساییها مربوط به خودمان میباشد. این ضعف پدافندی و فرماندهی و هوشیاری ما بود که دشمن را به چنین پیروزی فاجعهآمیزی رساند. من که به نوبهی خود دیوانه شدهام و نمیدانم افسوس بخورم یا گریه کنم.» (دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۶۷/ ص ۱۲۰۶)
حدود یک ماه بعد عراق ضربهی سهمگین دوم را وارد میکند. چهارشنبه ۴ خرداد به شلمچه حمله میکند و همهی مناطقی که در دو عملیات بزرگ و پر شهید کربلای ۴ و ۵ فتح کرده بودیم، پس میگیرد. اکنون عراق دوباره به مرز خرمشهر رسیده بود. شهید صالحی مینویسد:
«… دشمن موفق به تصرف کل منطقهی عملیاتی کربلای ۵ و شلمچه شده و در پشت دژ مرزی مستقر شده است. این خبر همانند پتکی بر سرم فرود آمد. باورم نمیشد که جبههی شلمچه به این سرعت سقوط کند. آنقدر برایم سنگین بود که در این حال نمیتوانستم تجزیه و تحلیل کنم که چه اتفاقی افتاده است… در همین جبهه که ما در شرایط بسیار دشوارتر در مقابل پاتکهای سنگین دشمن مقاومت کردهایم، با وجود داشتن خط آرایش داده شده و وجود استحکامات و آمادگی لازم، با این سرعت خطوط سقوط کند.» (چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۶۷/ ص ۱۲۳۶)
شهید صالحی هم مانند دیگر فرماندهان سپاه در بهت و حیرت است که شلمچه چگونه به این راحتی سقوط کرد و در یادداشتهای روزهای بعد مکرر این مسئله را بیان میکند. او در یادداشت روز ۲۲ خرداد به طور خلاصه مینویسد:
«باز هم طبق معمول چشمها را بستیم و با پشت پا زدن به همهی تجربیات و درسهای گذشته، بدون توجه به نکات مهم رزم، حفاظت، توان، مانور و… خود را آماده عملیات ساختیم به امید خدا که با امدادهای غیبی خود، پیروزی و نصرت را نصیب رزمندگان اسلام کند.» (یکشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۶۷/ صد ۱۲۵۱)
هنوز ماه خرداد به پایان نرسیده است که منافقین به پشتیبانی ارتش عراق به مهران حمله و آن را اشغال میکنند. بعد از سقوط راحت فاو و شلمچه حالا منافقین هم پی به ضعف مفرط ما پی میبرند و جرات پیدا میکنند. شهید صالحی مینویسد:
«در دو ماه گذشته که دشمن به یکسری عملیات گسترده دست زده است، برای اولین با به خارج مرزها تجاوز کرده و یک شهر مرزی جمهوری اسلامی را اشغال میکند… عملیات مهران هرچند با پشتیبانی اصلی دشمن بعثی صورت گرفته ولی منافقین نیز در این عملیات که نام آن را چلچراغ گذاشتهاند، نقش مؤثری داشتهاند. به دلیل عبور از مرزهای بینالمللی، دشمن اعلام کرده که خود هیچگونه حضوری در عملیات نداشته و تنها منافقین بودهاند. آه، آه! چقدر باعث افسوس و شرمندگی است که عدهای منافق فراری فاسد، به دلیل ضعف ما به خود جرات میدهند که دست به یک چنین حرکاتی بزنند و متاسفانه در این کشور هیچکس یک تصمیم قوی و قاطع برای مقابله با اینگونه حرکات اتخاذ نمیکند. در اینجاست که ما باید به امام و رهبر خود حق دهیم که همچون مولای خود علی علیهالسلام از دست یارانش ناله کند {…}» (یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۶۷/ ص ۱۲۵۹) ادامهی نوشتهها سانسور و حذف شده است و نمیدانیم شهید صالحی چه نوشته است.
چند روز بعد عراق ضربهی دیگری وارد میکند و جزایر مجنون را هم که ما در دو عملیات خیبر و بدر گرفته بودیم، بهراحتی پس میگیرد. نوشتههای شهید صالحی:
«بامداد امروز (ساعت ۴) دشمن دست به حمله گستردهای در جنوب زد و از محورهای جزایر مجنون، پاسگاه طلائیه، کوشکو و زید وارد شد. در این حمله که دشمن از تانک و آتشباری توپخانه و سلاح شیمیایی استفاده کرد، تا ساعت ۲ بعد از ظهر ضمن تصرف جزایر جنوبی و شمالی تا پاسگاه خاتمی و جفیر پیش آمده است. این پیشروی دشمن به داخل مرزهای ما نیز کشیده شده و به نظر میرسد که احتمالا دشمن قصد رسیدن به پادگان حمید و بستن جاده خرمشهر را دارد و یا احتمالا؟؟ با این حرکت دشمن که تا این حد تصور آن نمیرفت، ما بخش عظیمی از تجهیزات و نیروهای خود را از دست دادیم. به طور کلی دشمن ظرف ۲ ماه گذشته حدود ۷۰ درصد از نتایج عملیاتهای پنج سال گذشته را تمام کرده و تقریبا به جز حلبچه نقطهی مهم دیگری در اختیار ما باقی نمانده است. با این شرایط بعید به نظر میرسد که بتوانیم این نقطه را هم حفظ کنیم… در طول هفت سال جنگ، ما تنها شعار میدادیم و با شعار دادنهای خود که پشتوانهی انقلاب را به دنبال داشت، همهی دشمنان اسلام و انقلاب را وحشتزده، وادار به آمادگی کردیم… متاسفانه ما علیرغم همهی شعارهای حقیقی خود، کوچکترین برنامهریزی اساسی به عمل نیاوردیم. تنها به شعار اکتفا کردیم و هرگز به سخنان و پیامها و رهنمودهای رهبر خود به طور جدی جامهی عمل نپوشاندیم و جنگ را که مسئلهی اصلی بود، رها کردیم. هرچند در شعار همیشه از آن دم زدیم و مردم خود را شعاری تربیت کردیم و نهایتا نتیجه این شد که میبینیم. در اینجاست که با تمام وجود دلم به حال اماممان میسوزد و به او حق میدهم که همچون مولای خود سر در چاه کند و درد و فریادش را با چاه در میان بگذارد. البته هنوز هم دیر نشده و قدرت اسلام و انقلاب در اختیار ماست و در صورتی که در عمل و نه در شعار خود را آماده کنیم، قادریم که شرایط را مجددا به نفع خود تغییر داده و پیروزی را به دست آوریم.» (شنبه ۴ تیر ۱۳۶۷/ ص ۱۲۶۳)
سه ماه بهار ۶۷ روزهای بسیار تلخی بود. عراق با قدرت چند برابر سال ۵۹ حمله کرده و همهی مناطق را پس گرفته بود و خرمشهر، آبادان، دزفول و حتی اهواز در خطر سقوط قرار گرفته بودند. حملهی تیر ۶۷ عراق بسیار خطرناکتر از سال ۵۹ بود چون این بار عراق با قدرتی چند برابر حمله کرده بود و نیروهای ما به جای رفتن به سمت جبهه و مقابله با دشمن، پشت به جبهه میرفتند و به شهرها فرار میکردند. کتاب «راه خون» با یادداشتهای شهید صالحی از این روزهای تلخ پایان مییابد یادداشتهای او از دو سال پایانی جنگ آنقدر خواندنی است که گویی دست تقدیر او را در چنین زمان و مکانی قرار داده است تا ناظر این حوادث و اتفاقات باشد و آنها را برای و ما آیندگان بنویسد. گویی دست تقدیر شهید صالحی را در چنین روزهایی قرار داده است تا به ما و نسلهای آینده بگوید و بنویسد که چرا جنگ به اینجا رسید؟ و چگونه به چنین وضعی افتادیم؟
۱۰- خواننده با مطالعه «راه خون» تصویر متفاوت و تازهای از جنگ به دست میآورد
بالاخره آنکه خواننده با مطالعهی «راه خون» تصویر متفاوت و تازهی از جنگ به دست میآورد. مطالعه «راه خون» را به همه علاقه مندان آثار و ادبیات دفاع مقدس پیشنهاد میکنم. این کتاب را میتوانند به عنوان کتاب نوروزی خود برای مطالعه قرار دهند.
امید است چاپ «راه خون» آغاز راهی باشد برای انتشار دستنوشتهها و یادداشتهای شهدا و راویان جنگ که در بایگانی نهادها و مراکز نظامی و غیرنظامی محبوس شدند و خاک میخورند. آیا ما امانتدار خوبی برای آثار و اسناد شهدا بودهایم؟ آیا حبس و یا انتشار مثله و سانسورشدهی آثار و اسناد شهدا رسم امانتداری است؟ اگر میخواهیم برای جنگ و شهدا کاری بکنیم، هیچ چیزی بیش تر از انتشار دستنخورده و کامل آثار، دستنوشتهها و یادداشتهای شهدا و راویان جنگ، اولویت ندارد. تنها در این صورت است که امانتدار خوبی برای آثار شهدا خواهیم بود./ یکشنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲
*پژوهشگر و خبرنگار
منبع: مهر
۲۵۹۵۷
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰