بنابر این مطالب ارائه شده در این یادداشت کلاسی، همه از آقای گلیو نیست، و برای دیدن مطالب ایشان، باید به مقاله خودشان مراجعه کرد. البته این مقاله قدری قدیمی است، و بعد از آن هم درباره تشیع مُتقدم کارهای دیگری شده است. دوستداران می توانند برای تکمیل بحث به آنها مراجعه نمایند.
آقای رابرت گلیو در مقاله خود با عنوان آخرین تحقیقات در تاریخ تشیع متقدم (مجله امامت پژوهی، شماره 11، پاییز و زمستان 1392، صص 235 ـ 262 ترجمه مجید منتظر مهدی)، به دو نکته مقدماتی اشاره می کند.
کی این که شیعه به عنوان یک اقلیت ویژگی های خاص خودش را دارد و در زمینه تاریخ نگاری گرفتار نوعی ظلم و بی عدالتی در حق خودش هست. یعنی به رغم این که کما بیش به یک قدرت سیاسی رسیده، همیشه زیر نفوذ دولت ها و خلافت های بزرگتر سنی بوده است و مسأله محدودیت منابع برایش مهم است. نکته دوم این است که امامت در شیعه، صرفا اقتدار سیاسی نبوده، بلکه جنبه معنوی روحی هم داشته که البته این هم درست است. به نظر می رسد، عامل دوام تشیع و امامت هم همین بوده است که آنها صرفا به قضیه، از بعد سیاسی نگاه نمی کردند، و آن را به نوعی مرشد دینی، هدایت الهی، و کاری در امتداد نبوت می دیدند. این دو نکته اغلب مورد توافق است و مشکلی در این زمینه وجود ندارد.
مساله اصلی تشیع، ادعای امامت ـ با شدت و ضعف در میان زیدیه و امامیه و اسماعیلیه ـ است که با اهل سنت تمایز دارد. این که قرار بود جانشین پیامبر، امام علی (ع) باشد، اما مسیر تحولات، به گونه دیگری پیش رفت و شیعه از همین جا، نسبت به روند جاری مساله دار شد و راهش را جدا کرد. این مساله را یعنی مشروعیت امام علی (ع) را شرق شناسان چندان مورد توجه قرار نمی دادند، و روی آن کار نمی کردند. این مسیری بود که تحیقات غربی در حوزه تاریخ اسلام طی کرد. در واقع همان روال عادی تاریخ نگاری سنی را در انتخاب خلیفه در سقیفه می پذیرفتند. برای اولین بار، مادلونگ آن را از نظر تاریخی بحث کرد. این یک نقطه چرخش در تحقیقات غربی است. زمانی چنین تصور می شد که دو نوع منبع برای تاریخ اسلام هست، منابع سنی و شیعی. اما مادلونگ به این مسأله توجه کرد که منابع میانه ای هست که می شود از دل آن به بخشی از آنچه یک مورخ تاریخ فکر می کند رخ داده، دست یافت. اینها اغلب کنار گذاشته می شد. مقاله آقای گلیو بیشتر از مادلونگ و کتاب جانشینی حضرت محمد (ص) شروع می شود.
کار تازه آقای مادلونگ در کتاب جانشینی چه بود؟ آقای گلیو میگوید مادلونگ، مساله نوع انتخاب خلفا در کنار مساله کنار گذاشتن امام علی(ع) را از این منابع با دید تازه ای دیده که نتیجه آن متفاوت از چیزی استکه تا پیش از آن در مطالعات غربی رایج بود. به علاوه از شخصیت امام علی (ع) به عنوان کسی که «صداقت» و «دلبستگی بی قید و شرط به حاکمیت اسلام» داشته، دارای «حامیان پرشور شخصی» یا «شیعیان اولیه» بوده، و با همه حامیانش رفتار مساوی داشته و همچنین دارای مناعت طبع بوده، یاد کرده است. به هر روی این که «از او رهبری اخلاق گراتر از خلفای راشدین» معرفی کرده است. گلیو کار مادلونگ را بعد از کارهای کسانی چون کتانی و مونتمگری که تنها بر اساس روایات سنی نوشته شده بود، متفاوت دانست.
تحقیقات بعدی غربی ها، در باره نشان دادن چگونگی رشد «تشیع متقدم» است. این عنوان، ترم جدیدی در بررسی تاریخ شیعه در غرب است، این که بحث از تشیع متقدم شود، اصطلاحی است که در این تحقیقات بکار رفت و در برابر آن بحث از تاریخ تشیع متأخر است. در اینجا، این نکته مفروض گرفته شده که تشیع متقدم با تشیع متأخر تفاوت دارد. این که چطور آن فضای شیعی اولیه، از دلش، فرقه تشیع بیرون آمد، به مقاله و دیدگاه هاجسون از مقالات قدیمی تر در باره تشیع اشاره دارد. دیگران هم دنبال آن بحث کرده اند. با توجه به فراوانی فرقه های این دوره، این که کدام شاخه اصلی و اصیل است، مورد توجه این پژوهشگران قرار گرفته است. اسماعیلیه، یا امامیه یا زیدیه؟ در تفسیر «اصیل» می توان گفت، مقصود این است در واقع، کدام آموزه ها، مورد تأیید خود امامان بوده است.
عمده این بحثها بر محور اعتقاد «مفهوم امام و امامت» و سعه و ضیق ویژگی هایی است که برای امام بیان می کردند. دایره آن بین تقصیر تا غلو در باره امام است. اینجا هیچ خط فاصلی هم ندارد که دقیقا تمایز اینها را نشان دهد و به اصطلاح سیاه و سفید نیست. دهها گروه با درصدهای مختلف از ترکیب غلو با عقاید رسمی وجود دارد که نشان برخی را در فرق الشیعه نوبختی می توان گفت.
غلو، صورت ها و بروزهای مختلف دارد، حتی تقصیر و میانه روی، هم شکل های مختلفی دارد و میان اینها تمایز گذاشتن کار دشواری است. از نسبت الوهیت به ائمه مثل خطابیه و طیاره و … شروع می شود تا به فرقه ای مانند بتریه که تقصیری است، و برای امام علی شخصیت ویژه ای قائل است که ایشان افضل صحابه، و محق به امامت در مقایسه با دیگران است، اما در انتخاب خلفا، از حق خودش گذشته و راضی به خلافت آنها شده است. البته در همین جا هم، بحث علم و هدایت امام مهم است.
می شود یک نکته مهم دیگر را اینجا مطرح کنم و آن این است که در ذهن امامیه، علی رغم آن که باور به مفهوم امام مهم است، در تمایز میان شیعه و سنی در آن عهد، نوعی تمایز علمی در استفاده یا عدم استفاده از اهل بیت مطرح است. تعریف معروف ابان بن تغلب از شیعه در قرن دوم، و تعریفی که بعدها شیخ مفید در قرن چهارم مطرح کرد، دقیقا روی «استفاده از علوم اهل بیت» در فقه و به طور کلی حدیث است. ابان به ابوالبلاد گوید: «یا [أ] با البلاد تدری من الشیعه الشیعه الذین إذا اختلف الناس عن رسول الله صلی الله علیه و آله أخذوا بقول علی علیه السلام، و إذا اختلف الناس عن علی أخذوا بقول جعفر بن محمد علیه السلام. (نجاشی، ص 12). شیخ مفید هم در رساله الاعلام، شبیه همین را مطرح کرده و می گوید: و لم أرد بالعامه فیما سلف و لا أعنی فیما یستقبل الحنبلیین دون الشافعیین و لا العراقیین دون المالکیین و لا متأخرا دون متقدم و لا تابعیا دون من نسب إلی الصحبه بل أرید بذلک کل من کانت له فتیا فی أحکام الشریعه و أخذ عنه قوم من أهل المله ممن لیس له حظ فی الإمامه من آل محمد ص أو کان معروفا بالأخذ عن آل محمد ع خاصه». او می گوید مقصود من از عامه در رساله، ربطی به حنبلی یا شافعی، یا عراقی و مالکی و حتی تابعی و صحابی ندارد، مقصثود من این است که هر کسی در احکام شریعت و مرجع بودنش برای شماری از امت، حظی از امامت آل محمد ندارد و معروف به اخذ دانش از عالم محمد نیست، او را «عامه» می دانم.
سابقا، غالب تحقیقات فرنگی از غُلات به عنوان اصل تشیع یاد می کردند، و این به خاطر آن است که تصوری که از شیعه در منابع اهل سنت قدیم بویژه ملل و نحل بود، منابعی که نخستین بار غربی ها آنها را می دیدند بود، تصوری غالیانه از تشیع بود. برای مواجه با آن نوشته ها بود که آقای حسین مدرسی در بررسی وضعیت شیعیان متقدم، دنبال یک خط اعتدال رفت و سعی کرد آن را بازنمایی کند. این که جریان اصیل، همان تشیع اعتدالی است. این کاری بود که در کتاب مکتب در فرایند تکامل کرد. البته که همزمان، امیر معزی، دنباله خط غلو رفت و کوشید آن را برجسته و خط اصیل در تشیع معرفی کند. نزاع اینها دو خط اصلی در تحقیقاتی است که از نزدیک سه دهه پیش تاکنون در باره تشیع متقدم جریان داشته است.
مسییر که آقای حسین مدرسی طباطبایی در کتاب مکتب در فرایند تکامل دنبال می کند، اصیل دانستن خط میانی از تشیع است که مبتنی بر روایات معتدل و با تأیید ویژه از سوی عمده محدثان و نویسندگان شیعی است. این خطی است که نسلی از محدثان شیعه را در قم و بغداد حفظ کرده و آموزه های شیعی را در سطح آنها نگاه داشته اند. این محدثان نقش بسیار بزرگی در حفظ تشیع اعتدالی و میانی داشته اند. البته آقای مدرسی، در میان دو گرایش اخباری و اصولی هم، سعی می کند نشان دهد جناح عقل گرا از همان آغاز مهم تر و برجسته تر از گرایش و صورت اخباری شیعی بوده است.
مدرسی همزمان با آن کتاب، در میراث مکتوب شیعه، سعی کرد بنیادهای نگارشی و علمی که می تواند پایه شناخت این تشیع باشد را بیابد. در این کتاب با انبوهی از میراث حدیثی و تاریخی برجای مانده از شیعیان تا قرن دوم و اوائل سوم روبرو هستیم که در شناساندن وضعیت اندیشه و افکار شیعیان متقدم موثر است، آثاری که پشتوانه مهمی برای دیگاه های آقای مدرسی است. البته در میان اینها، احادیث و آثاری از غالیان و تندروهایی مثل مفضل جعفی و برخی دیگر هم هست، اما به نظر می رسد آشکارا این متون اندک هستند. آقای گلیو می گوید اگر جلد دوم این کتاب منتشر شود، بهتر می توان در این باره قضاوت کرد.
در باره منابع غالیان باید گفت، یک نکته مهم این است که شیعیان در دوره متقدم، روی «مخفی کاری» یا به اصطلاح همان تقیه خیلی تکیه داشتند. علم را در اختیار خواص می دانستند و از این بابت، آثارشان کمتر در دسترس دیگران بود تا دیگران از جمله مورخان یا اصلحاب ملل و نحل از آنها گزارش بدهند. این وضعی است که تندروها داشتند. آنها شاید این منابع را حتی در اختیار شیعیان معتدل هم قرار نمی دادند. باید افزود که گاهی هم گفته می شود برخی از همان معتدل های نخست، این مواضع را از روی تقیه ابراز می کرده اند. هرچند این امر ممکن است، اما اثبات آن دشوار است. این که مثلا سید مرتضی، با آن تعابیر تند و عبارت رسا، در باره اخباری ها و حشوی های شیعه موضع بگیرد، مثلا در بحث نسبت تحریف قرآن به شیعه، در حالی که به صراحت رساله در باره شیخین با آن لحن می نویسد، نمی تواند نشان از تقیه در این اظهارات توسط وی باشد. اعتقاد شیعیان معتدل به فقه، صریحا باورهای آن را نشان می دهد که اسلام را از این دریچه نگاه می کردند، نه غلو به سبک خطابیه و طیاره و اسماعیلیه.
نکته دیگر که باید به آن توجه کرد این است که این آثار، از باورهای رایج مسلمانی که اهل سنت هم قبول داشتند دور بود، به طوری که می شود گفت در حاشیه اسلام بود نه در اسلام رایج مثلا در بغداد. باید توجه داشت که شیعیان معتدل، شامل بخش قابل توجهی از شیعیان امامیه تا برسد به زیدیه، همواره سعی می کردند خود را بخشی از بدنه اصلی جامعه اسلامی با آموزه های رسمی اسلامی بدانند، در حالی که غالیان چنین نبودند بلکه بیشتر به نوعی انزوای مذهبی و دینی تمایل داشتند. نوع تطبیق هایی که مثلا در حوزه کلام یا فقه میان عقاید رایج سنیان با شیعیان یا به اصطلاح عامه و خاصه می شد، این را نشان می دهد.
آقای امیر معزی، در بررسی تاریخ تشیع متقدم، در مقابل مدرسی قرار دارد، و تشیع اصیل را همان جریان مفوضه وغالیان می داند. از نظر نوع رویکرد و روش تحقیق، این ادامه ی مواضع کربن در تصوری است که نسبت به شیعه و بروز آن در شیخیه دارد، هرچند او چندان از شیعه متقدم چندان سخن نمی گوید، اما رنگی از شیعه را که در مرام شیخی ظهور یافته، مورد توجه اوست.نخستین نوشته های کربن در باره شیعه، پرداختن به این است که شیخیه تصویر اصلی از امامت بدست داده است. به هر روی هدف آقای امیر معزی، اثبات این است که آموزه های مکتب شیعی در دوره امام باقر و امام صادق (ع)، به عقاید غلات نزدیک بوده است. ایشان تلاش می کند این نگاه را که با همان مفهوم راز و مخفی کاری همراه است، دنبال کند. کارهای دیگری هم در حوزه تحقیق در تشیع متقدم ادامه یافت، چنان که لالانی (در کتاب خود در باره امام باقرع) در باره رابطه نزدیک میان آموزه های امام باقر با آنچه شیعیان رسمی امامیه بعدها به آن باور داشت و چنان که آقای گلیو می گوید این باور، منافات با عقیده امیر معزی دارد.
نکته ی دیگری که آقای گلیو متذکر شده، زمین ماندن تحقیق در باره احادیث شیعه است که همزمان عناصری متمایل به هر دو گرایش دارد، گرچه امامیه آنچه را گزینش کرده و در منابع آورده اند، گویی از نگرش غالی فاصله دارد. اما گلیو می گوید، تحقیقات در باره حدیث شیعه، بسان آنچه در باره حدیث سنی جریان داشته، در تشیع وجود ندارد و بنابر این دشوار است که بتوان صریحا در باره این که این تحقیقات ـ اگر می بود ـ گفت که جانب کدام نظر را می گرفت. شاید اصلا با آن مدل، نشود در باره حدیث شیعی تحقیق کرد، یا دشوار باشد، اما مطابق با روال عادی، کار امیر معزی دشوار است، چون بیش از این که با بررسی حدیثی به روش قدیم یا جدید سروکار داشته باشد، در فکر گزینش برای اثبات رویکردهای خاص خویش است. شاید برای همین است که او مطلقا دستی در تحقیقات حدیثی نمی زند و بیش از هرچیز، پدیدار شناسانه نظریات خود را دنبال می کند، انتقادی که اغلب بر او وارد می شود و از او خواسته می شود تا بدان توجه کند، توجه به منبع شناسی، اتقان منابع، تعیین زمان صدور احادیث مورد استناد است. در مقابل وی، آقای مدرسی با نگارش میراث مکتوب شیعه، تسلط خود را بر منبع شناسی آثار متقدم شیعه به خوبی نشان داده است. البته به قول آقای گلیو، ا گر مجلد دوم این کتاب در می آمد، می توانست روشنگر نکات تازه ای باشد. ظاهرا این روال با نگاه پدیدار شناسانه ایشان توافقی ندارد. در این روش پدیدار شناسانه صرف گزینش متونی که بتواند اصل وجود آن نگاه را در میان شیعه متقدم نشان دهد کافی است. بماند که حتی در نگاه استنادی هم کما بیش از روش نشانه شناسی استفاده شده و آنجا هم گزینش هایی صورت می گیرد. در این باره از لحاظ روشی، باید بیشتر بحث کرد.
آقای امیر معزی همواره از همان اصل مخفی کاری یا تقیه، می تواند به عنوان سپری برای این که منابع رسمی موجود برای شناخت اندیشه ها و باورهای شیعه متقدم چندان آشکارا در احادیث نیامده، استفاده کند. در این باره اشاره شد.
توجه داشته باشیم، احادیث شیعه، منظور احادیث روایت شده از امامان است، و اینها مانند حدیث سنیان نیست که از قرن اول و از طریق صحابه منسوب به پیامبر (ص) می دانند. این احادیث از اواخر قرن دوم و سوم است که اثبات استناد آنها به امامان، راحت تر از استناد احادیث سنی به پیامبر است. به همین دلیل بکار بردن روش های شاخت و دیگران خیلی در باره آنها قابل پیاده شدن نیست. البته احادیث غالی همچنان در بین مجموعه های موجود به نقل از امامان موج می زند، هرچند اصل این مجموعه ها فقهی است، امری که اساسا با نگره آقای امیر معزی در تبیین جریان شیعی متقدم به عنوان یک جریان غالی سازگاری ندارد، چون اساسا آنجا فقه امر مقبولی در میان غالیان نیست.
نکته دیگر که به گفته گلیو، بیهوم، در انتقاد از آقای امیر معزی مطرح کرده این است که کسی تردید ندارد که در آموزه های متقدم شیعی، غلو بوده است، اما مهم این است که بدانیم جریان اصلی بوده است. غلو یا اعتدال؟ به نظر او، امامیه که در دوره اخیر ائمه بوده، جریان معتدل و نه جریان غالی بوده و این را می شود با منابع موجود اثبات کرد.
به جز این اختلاف نظر در میان تشیع مفوضه ای و مقصّره ای، یا آنچه میانه اینها به عنوان اعتدال مطرح شده، بحث تحول در صورت های دیگر در تشیع نخستین و متاخر هم مطرح است. این که تشیع اولیه اخباری تر، و تشیع بعدی عقل گراتر است. این اغلب مورد پذیرش است و از قدیم هم امری مشهود بوده است.
نمونه و نگاه دیگر، طرح تحول در تشیع متقدم به گونه ای دیگر است. مانند مقاله کلبرگ که در آن بحث از رسیدن از تشیع امامی به اثنا عشری را مطرح کرده و این که برخی از باورها، فارغ از بحث غلو و غیر غلو، و از جمله در باره عدد امامان، به تدریج در میان شیعیان جا افتاده و رسمی شده است. بخشی از آن هم بحث از «قائم» و مقایسه آن با «مهدی» است که آن هم در شکل اعتقاد به غیبت امام دوازهم، متأخرتر مطرح شده است. باید دانست که اصل این سخن تا اندازه ای متعلق به آقای مادلونگ در مدخل مهدی دایره المعارف اسلام است که باور امامیه را اعتقاد به قائم می داند نه مهدی، و می گوید که مفهوم مهدی در آثار متقدم کمتر استفاده شده است. در این باره باید آمار دقیق تری گرفت. ضمن آن که این دو مفهوم، دو تلقی مختلف در تصویری که مسلمانان از آخر الزمان دارند، دارد.
ادامه گزارشی که آقای گلیو در مقاله خود در باره تحقیقات غربی در باره تشیع آورده، مربوط به مباحثی است که مربوط به تحولات بعدی در شیعه است. در باره تأثیر معتزله در شیعه هم، دو نگاه هست که اغلب فکر می شود این تحول در مکتب بغداد در دوره مفید (م 413) رخ داده، اما نگاه دیگر این است که خیلی زودتر از آن توسط نوبختی ها و شماری از این ایده ها و مطالب وارد تشیع شده است. گفتنی است که حتی خود شیخ مفید هم این را به گونه ای دیگر برداشت می کرد، اعتراض را که متأثر از معتزله هستند نقل کرده و می گفت، تشیع، از اساس مبتنی بر دیدگاه های امام علی و حاوی نظراتی بوده که معتزله هم آبشخور فکری شان همانهاست و در واقع، تشیع، در این آموزه ها اگر مقدم بر معتزله نباشد، همزمان است. اکنون باید گفت، با مقاله بسیار ممتع و مستند آقای عطائی در باره نظریات موجود در باره رابطه شیعه و معتزله، دقیقا می دانیم که در کجای این تحقیقات هستیم. (کلام شیعی و گفتمان معتزلی، ملاحظاتی در باب مساله تأثیر پذیری کلام امامیه از معتزله» آینه پژوهش، سال 28، شماره 5 ـ 6، ص 3 ـ 40).
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰