فیلم «احضار: شیطان مرا وادار کرد» هشتمین قسمت از مجموعه «The Conjuring» است. درک اینکه فیلمهای فرنچایز احضار چقدر موفق بودهاند دشوار است. اما باید بدانید دنیای وحشتی که توسط جیمز وان (خالق این جهان سینمایی) بنا شده است، تاکنون موفق به فروش 1.9 میلیارد دلار در برابر بودجه ترکیبی 139.5 میلیون دلار شده است. این آمار شگفتانگیز جهان سینمایی احضار را به دومین فرنچایز پردرآمد ترسناک پس از فیلمهای«گودزیلا» تبدیل کرده است. حالا نسخه جدید تریلوژی احضار تحت عنوان شیطان مرا وادار کرد، یک داستان ترسناک از رُعب و وحشت، قتل و شَر ناشناختهای است که حتی محققان باتجربهای چون اِد و لورین وارن را نیز شوکه کرده است. در ادامه با نقد فیلم The Conjuring: The Devil Made Me همراه ویجیاتو باشید.
روایت فیلمهای احضار در جدیدترین نُسخه خود جهت دیگری دارد: این جهت گیری جدید شامل دور شدن از موضوع «خانه اشباح» و باز شدن آن مانند یک داستان پلیسی است. اساساً فیلم «احضار: شیطان مرا وادار کرد» شبیه یک قسمتِ نسبتاً پیچیده از سریال «True Detective» یا کارآگاه حقیقی است، با این تفاوت که در اینجا قاتل سریالی به شرایط اهریمنی وابسطه است.
پایه داستانی قسمت سوم مجموعه احضار بر این شاخه استوار است که: پس از قتل وحشتناک در یک شهر کوچک، وارنها (پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا) احضار میشوند تا به دنبال ادعای یک مظنون، آرن جانسون (روآیری اوکانر) مبنی بر قربانی شدن توسط اهریمنان و عدم اختیار در زمان قتل، تحقیق کنند. ما میدانیم در جهانی که اتفاقات فرنچایز احضار رُخ میدهد شیاطین و ماورا الطبیعه واقعی هستند، بنابراین وارنها تحقیقات خود را در تلاش برای کاهش حکم آرن با اثبات وجود شَر آغاز میکنند. برای سومین قسمت از سری اصلی فیلمهای The Conjuring، مایکل چاوز به عنوان کارگردان وارد کار شده و مسئولیت جیمز وان در دو فیلم قبلی را بر عهده گرفته است. چاوز مسیری تکراری را برای پر کردن وقت انتخاب کرده، بنابراین ما در این اثر شاهد طروات خاص فیلمهای جیمز وان نیستیم.
توصیف این فیلم کار سختی است، اما مطمئناً این اثر یک قدم پایینتر از فیلمهای قبلی خود قرار میگیرد؛ علت این طبقه بندی این است که «شیطان مرا وادار کرد» فاقد مهارت هنری است که باعث برجسته شدن فیلمهای قبلی شده بود. قسمت جدید از یک ژانر کاملاً آشناتر برخوردار است؛ بنابراین تعادل زیرکانه جیمز وان بین ترساندنهای کارتونی و کاراکترهای معنادار تا حد زیادی در اینجا از بین رفته است. در عوض ما با یک فیلم نسبتاً خوش ساخت با شخصیتهای تکراری روبرو هستیم که حرف جدیدی برای زدن ندارد. یکی از مهم ترین عوامل کاهش کیفیت فنی کار، کارگردانی متوسط مایکل چاوز است.
از همان ابتدا بزرگترین نگرانی پیش از اکران این فیلم عدم بازگشت جیمز وان به صندلی کارگردانی به دلیل درگیریهای برنامه ریزی شده بود؛ بنابراین مایکل چاوز که فیلم متوسط و رو به پایین «The Curse of La Llorona» را در دنیای the Conjuring کارگردانی کرده بود به عنوان جانشین او انتخاب شد. این احساسِ غالب در تماشای این فیلم وجود دارد که چاوز کم و بیش سعی کرده است از سبک وان تقلید کند و از سازگاری اثرش با آنچه قبلا ارائه شده استفاده کند، اما رفتار او با لحن و تصویر هیچ نقطه اشتراکی با سینمای وان ندارد.
برای مثال: سکانسهای تعلیق آفرین و طولانی مدت این اثر در مقایسه با دو فیلم اول احساس عجیب و غریب و معمولی دارند؛ در واقع واضح است که چاوز نمیتواند به رویکرد خلاقانه و گاهاً بازیگوشانه جیمز وان در تنظیمات بالقوه سکانسهایش نزدیک شود. شاید کار چاوز را هر کارگردان دیگری میتوانست انجام دهد، اما به هر حال میتوان هدایت او در این اثر را در بهترین شکل اینگونه تعریف کرد: یک فیلم معمولی خوش ساخت؛ چاوز سعی کرده بهترین برداشت خود را از کار وان داشته باشد، اما نتیجه آن چیزی که باید نشده است.
البته باید توجه داشته باشید که تنها نکته منفی فیلم در کارگردانی خلاصه نمیشود. چرا که فیلمنامه کار نیز بسیار غریب و ناکارآمد به نظر میرسد. بنابراین، این فیلمنامه از منظر جهانسازی و پرداخت شخصیت و موقعیت، چند پله نسبت به فیلمهای قبلی خود پایینتر است. این در حالی است که دو فیلم اول مجموعه احضار بیشتر وقت خود را صرف شخصیتها کردند. برای درک بهتر ضعف فیلمنامه گفتن این مثال لازم است: قربانی اصلی این بار، مرد جوانی است که توسط شیطان برای انجام یک قتل مامور شده است؛ خود این گزاره داستانی بیشتر از آنکه یک شخصیت متمایز باشد، بیشتر شبیه یک وسیله برای پیشبرد یک نقشه نامفهوم است.
با این اوصاف علی رغم تلاش ستودنی نویسندگان برای دور شدن از فرمول داستانی دو فیلم اول، پرونده اصلی این اثر عمدتاً مسیری است که زمین بازی را برای شکل گیری چند سکانس تحقیقاتی متوسط و حوادث قابل پیش بینی آماده میکند. در واقع نویسندگان سعی داشتهاند تفاوت ایجاد کنند، بنابراین آنها سعی در القای قالب جدید با روشهای کاملاً کلیشهای کردهاند. کلیشههایی که مُنجر به خلق سادهترین اصول وحشت جامپ اسکر گونه با فرمول جنایی میشود. البته لازم به ذکر است در فیلمهای بهتر جهان سینمایی احضار نیز از روشهای جامپ اسکر استفاده شده است، اما حداقل در دو فیلم اول احضار به کارگردانی جیمز وان، این گونه ترسهای نمایشی به عنوان یک طعم اضافه در پایان سکانسهای دارای تعلیق پایدار وارد میشوند.
فیلمهای جیمز وان در تولید سکانسهای ترسناک دارای یک هویت خاص بودند؛ برای مثال بازی با ابزار بصری و خلق کابوسهایی گاهاً شبه کارتونی با اتکا به جلوههای بصری از دستور کارهای جیمز وان برای خلق سکانسهای ترسناک در دو فیلم اول احضار بودند. اما در قسمت جدید وسعت صحنههای ترسناک کمتر و به شدت قابل پیش بینی و ساده شدهاند. استعارههای پاپ کورنی فیلمهای احضار نیز در «شیطان مرا وادار کرد» به کمترین میزان خود در این تریلوژی کاهش پیدا کرده است. از طرفی دیگر شرور این قسمت نیز به شدت فراموش شدنی و بدون جذابیت ذاتی است.
دو فیلم اول «The Conjuring» با معرفی شرورانی که خود را بلافاصله در ضمیر ناخودآگاه بینندگان جای میدادند کار خارق العادهای انجام داد؛ برای مثال فیلم اورجینال یا قسمت اول احضار، دارای دو شرور بسیار جذاب بود، یکی عروسک Annabelle و دیگری جادوگری به نام Bathsheba Sherman؛ همچنین دنباله این فیلم نیز شامل دو شرور قابل لمس چون راهبه شیطانی والاک و The Crooked Man یا مرد خمیده بود. با این حال، فیلم سوم ترجیح میدهد شامل چنین شرورهایی از نوع تیپ بزرگ و گروتسک نباشد، بنابراین آنتاگونیست نهایی این اثر بسیار معمولی و فراموش شدنی است. از اساس پرداخت شخصیت شرور این فیلم دچار اشکالات اساسی است، در نتیجه این شرور با تمام پتانسیلهایش در اینجا از دست رفته است. پس از پنج سال انتظار برای این فیلم، آنتاگونیست ماورl الطبیعه کار احتمالاً برای مدتها در ذهن بینندگان باقی نخواهد ماند.
اما با چنین نقاط ضعفی، فیلم «احضار: شیطان مرا وادار کرد» بدترین اثر از بین سه فیلم اصلی احضار است. همانطور که هم اکنون مشهود است، این فیلم با چنین ساختار فنی و روایی بدون شک ضعیف ترین قسمت از بین سه فیلم کانونی این فرنچایز است. شیطان مرا وادار کرد بدون مهارت جاه طلبانه کارگردانی چون جیمز وان و با اتکا به فیلمنامه دچار اشکال، به هیچ وجهی جایگاه خاصی در ژانر وحشت پیدا نخواهد کرد. اگر دو فیلم قبلی احضار گشت و گذارهای متمایزی بودند که هنوز هم هواداران سالها بعد به خاطر جو و تخیل حاکم بر آنها، صحنههای ترسناکش را به خاطر میآورند، اما به نظر میرسد این قسمت سوم علاقه بیشتری به ترکیب حوادث کلیشهای در حاشیه ژانر دارد.
البته لازم به ذکر است که هرچند فیلم دارای نکات منفی فراوانی است، اما لحظاتی در آن وجود دارد که فیلم را از ورود به منجلاب آثار افتضاح ژانر وحشت نجات میدهد. یکی از این لحظات خوب صحنه افتتاحیه آن است. این فیلم در صحنه آغازین خود به شدت بیننده را درگیر صحنه پردازی خود میکند، اما متأسفانه این روند در ادامه دنبال نمیشود. صحنه ابتدایی این اثر با ارجاع به فیلم شاخص «The Exorcist» یا جن گیر، فضایی را به وجود میآورد که بیننده هم اتمسفر حاکم بر فضا را درک میکند و هم از دیدن تعاملات در صحنه دچار یک مور مور شدگی وحشتناک میشود.
این شروع خوب، زمینه را برای پیشرفت داستان به طور استثنایی ایجاد میکند؛ با این حال نه فیلمنامه و نه کارگردانی موفق به ادامه دوباره این فرم نمیشوند. بنابراین برای مخاطب اطمینان حاصل میشود که زمان باقی مانده فیلم در سایه طولانی آن صحنه گسترش خواهد یافت. به طور کلی این صحنه به عنوان یک فیلم کوتاه خودمختار عالی است. اما حضور ورا فارمیگا و پاتریک ویلسون در نقش خانواده وارن یا قهرمانان اصلی نیز کماکان نکته مثبت این فرنچایز است. حتی در بدترین لحظات فیلم، عملکرد آنها هرگز متزلزل نمیشود و این به خودی خود باعث میشود که جاذبهها و انسانیت همیشه برجسته باشد.
فارمیگا به طور طبیعی در لحظات سنگین و سکانسهای تعلیق آفرین، وزن فیلم را روی دوش خودش اداره میکند، در حالی که پاتریک ویلسون فیلم را از طریق گرما و انسانیت خود برای بیننده جذابتر میکند. در مجموع شیمی آنها با هم کاملاً بینقص باقی مانده است، و گرچه فیلمنامه به اندازه دو فیلم قبلی سخاوتمندانه برای آنها کار نمیکند، اما این دو همچنان با وقار و درایت از این مسئله بیرون میآیند. در تمام این سه فیلم، ورا فارمیگا و پاتریک ویلسون در نقش لورین و اِد وارن واقعاً قلب و روح کار هستند. مهم نیست که آنها به عنوان محققان ماورا الطبیعه در چه پرونده یا ماجرایی ورود میکنند، نکته مهم این است که آنها با شیمی صمیمی و جذاب خود به راحتی ماجرای فیلم را حمل میکنند. شیمی آنها بسیار قوی است و آنقدر زیبا یکدیگر را کامل میکنند که باعث میشود از مجرد بودن متنفر باشید.
با این اوصاف، هوادارانی که انتظار صحنههای بزرگ آمیخته با عناصر ترسناک را داشتند مطمئنا ناامید خواهند شد؛ اما سومین قسمت The Conjuring با وجود تمام ایراداتش، مخاطبانی را که خواهان ارزش تولید بالا یا تصاویر دقیق هستند را نیز راضی خواهد کرد. این اتقاق به لطف وجود فیلمبرداری به نام مایکل بُرگس در پُشت دوربین این کار است. بنابراین قابهای موجود در این اثر نیز از نکات مثبت کار است.
به عنوان نتیجهگیری در پایان باید گفت: فیلم «احضار: شیطان مرا وادار کرد» به هیچ شکلی مانند یک فیلم از فرنچایز احضار به نظر نمیرسد، یا حداقل فیلمی نیست که طرفداران این جهان سینمایی بتوانند از آن لذت ببرند. از طرفی این اثر سینمایی فیلمی نیست که طرفداران آثار ترسناک نیز بتوانند از آن دفاع کنند. بنابراین، با وجود اینکه قسمت سوم نگاه عمیق تری به رابطه بین خانواده وارن ارائه میدهد اما به دلیل استفاده بیش از حد از لحظات جامپ اسکر و گم شدن در داستانهای متعدد به جای تمرکز بر روی طرح اصلی، نتیجه کار چیز دلخواهی برای بینندگان نیست.
بهترین فیلمهای ترسناک از نگاه ویجیاتو را بشناسید:
- برترین فیلمهای زامبی محور که احتمالاً با آنها آشنا نیستید
- بهترین فیلمهای مهیج روانشناختی تمام دوران کدام است؟
- معرفی ده فیلم برتر ترسناک با مضامین عرفانی
- معرفی بهترین فیلمهای ترسناک زیر 90 دقیقه
- بهترین فیلمهای کمدی ترسناک هالیوودی
- بهترین فیلمهای ترسناک فرانسوی تاریخ
- نقد فیلم Spiral – حرکت مارپیچِ فرنچایز اره به سمت کلیشهها
- نقد فیلم The Unholy – ظهور شیطان در پرده یک معجزه
- نقد فیلم Army of the Dead – ترکیب یازده یار اوشن با زامبیها
https://vgto.ir/a4t
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰