فکر میکنم نبود یک فیلم اکشن درست حسابی هالیوودی که به ابرقهرمانان هم ربطی نداشته باشد برای دوستداران ژانر اکشن عذاب آور شده باشد. کسانی که با بزن بهادریهای جان ویک و یا حرکات رزمی اتمیک بلوند آدرنالین خونشان بالا میرود و عاشق فرنچایز Die Hard و یا ماموریت غیرممکن هستند. خبر نسبتا خوبی برایتان دارم، Nobody میتواند تا حد زیادی این فقدان را جبران کند. با ویجیاتو برای نقد فیلم Nobody همراه باشید.
ایلیا نایشولر کارگردان و موزیسین روس تبار است که پنج سال پیش با فیلم Hardcore Henry دل گیمرها را بدجوری به دست آورد. او اولین فیلم FPS (اکشن اول شخص!) جهان را ساخت و از اول تا آخر فیلم، زاویه POV را برای دوربین انتخاب کرد و یک اکشن ناب را به همراه موسیقی جذابی که ساخته خودش بود، تحویل مخاطبان داد. هاردکور هنری شاید توسط منتقدان آنچنان مورد تحسین و تمجید قرار نگرفت اما با توجه به بودجه ۲ میلیون دلاری و فروش ۱۷ میلیون دلاریاش، اثری سودده شد (هرچند بعدها کمپانی سازنده فیلم ضررهایی متحمل شد) و طرفداران ژانر اکشن و گیمرها از آن لذت کافی را بردند.
در هر حال تا همینجا کافیست بدانید که قرار بود یک قسمت دوم از هنری و ماجرای سراسر اکشنش ساخته شود اما بخاطر هزینههای اضافی، این امیر میسر نشد. نایشولر به جای سرک کشیدن به دنیای عجیب و غریب هنری، این بار قهرمان بینامی ساخته و باب ادنکیرک را برای ایفاگری نقش این قهرمان یکهتاز انتخاب کرده است. فیلم Nobody متعلق به ادنکیرک است، بازیگری ماهر و توانمند که سعی کرده با ایفاگری در این نقش، از سایه نقش ساول در سری فیلمهای بریکینگ بد فاصله بگیرد و کاری کند که مردم صرفا او را با این نقش نشناسند.
کابوسی که اکثر بازیگران تلویزیونی پس از مشهور شدن در قالب یک نقش دارند، اینست که نتوانند پس از پایان رسیدن سریال، دوباره به همان شدت مشهور باقی بمانند. نمونه بارز این مساله برای بازیگران سریال دوستان رخ داد که تقریبا جملگی آنها نتوانستند آنطور که باید در دنیای سینما و تلویزیون محبوب باقی بمانند (شاید جنیفر آنیستون یک استثنا در این میان باشد). با نزدیک شدن به فصل پایانی سریال «بهتر است با ساول تماس بگیرید» هوشمندانهترین انتخابی که ادنکیرک، بازیگر نقش اصلی این سریال که سالهاست با کاراکتر ساول برای مردم آشناست، میتوانست انجام دهد بازی در یک نقش کاملا متفاوت بود. او با Nobody تا حد زیادی به این مهم دست یافته است.
ادنکیرک در فیلم Nobody در نقش کاراکتری که هیچ اسمی ندارد ظاهر میشود (البته ظاهرا نام او هاچ است اما بیایید همانطور که فیلم در تیتراژ اولیه ترجیح میدهد، او را Nobody بنامیم)؛ او پدر یک خانواده و مرد خانواده است. زندگی قبلی او اما به این شکل نبوده و او به همراه رفیق و پدرش، روزهای پرحادثهای را داشتند. آنها آخرین گزینه سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسی و پلیسی برای ماموریتهای مهم بودند، زمانی که یک گروه ویژه باید جانش را در کف دست میگذاشت و به دل دشمن میزد. یک گروه سه نفره که اندازه یک گردان مهمات داشتند و به قدر یک ارتش خرابی به باور میآوردند.
البته فیلم این اطلاعات را در همان وهله اول به ما نمیدهد، ما با شخصیت Nobody به مرور آشنا میشویم و راز و رمزی که پس پرده او وجود دارد به آرامی به مخاطب تزریق میشود. قطعا شخصیت پردازی قهرمان اصلی و یارانش یک کار تمام عیار و بینقص نیست اما نسبت به بسیاری از کاراکترها نظیر جان ویک خودمان، داستان کاملتری برایش در نظر گرفته شده است.
خشم مجدد این مرد خانواده از زمانی آغاز میشود که یک زوج دزد ناشی وارد خانهاش شدند و دستبند بچهگانه دخترش را احتمالا با خودشان بردهاند. او نمیتواند چشمانش را روی خانواده ببنند و ناراحتی دخترش را ببیند و از همین رو دوباره وارد دنیای کشت و کشتار میشود.
اگر جان ویک به خاطر کشته شدن سگش اسلحههایش را پر کرد و به سمت گروههای مافیایی رفت، Nobody نیز به خاطر گم شدن دستبند کیتی دخترانهاش این کار را میکند. هر دوی این آدمکشان بیرحم میخواستند مرد خانواده باشند اما ذات و ماهیت آنها نتوانسته با آن دنیای ساکت و آرام همذات پنداری کند. پدر Nobody هم در یک آسایشگاه سالمندان به سر میبرد اما دائما در حال دیدن فیلمهای وسترن و اکشن است و شاتگانش هم زیر مبل پنهان کرده، این پیرمرد زوار در رفته هم دلش هیجان میخواهد!
فیلم Nobody مانند یک پیتزای داغ و تند عمل میکند؛ خمیر پیتزا را به آرامی ورز میدهد و مواد تشکیل دهنده این پیتزای آتشین را یک به یک روی آن میاندازد. آشپز این پیتزا عجلهای برای خلق محصول خود ندارد و سایز پیتزایش را آنقدری بزرگ در نظر گرفته که میداند بعد از پخته شدن، به همه میرسد! نایشولر (همین سرآشپز ما!) پیتزا را با موسیقی آرامی ورز میدهد و با وجود اینکه یک کار هیجان انگیز میکند اما قصد ندارد به زور آن را هیجان انگیز نشان دهد. او در نهایت این پیتزا را در فری میگذارد که شیشههایش کاملا شفاف هستند و مخاطب قل قل کردن پیتزا را هم میبیند، تشنهتر میشود و در نهایت آن پیتزا را بعد از آماده شدن، میبلعد.
Nobody دقیقا مانند پاراگراف بالا عمل میکند، اکشنی که کم کم اوج میگیرد و پیرنگ داستانی که در ابتدا نه کمرنگ بلکه کلا بیرنگ است و به تدریج رنگ آمیزی میشود. فیلم درست مانند بازیهای ویدیویی میماند که گیمر را در جهان بازی به امان خود ول میکند و از او میخواهد که خودش دنیای این بازی را کشف کند. در واقع خرده داستانی هم که درباره کاراکترها و پیشینهشان به ما داده میشود چیز کاملی نیست و در حد و اندازه برقرار کردن دیالوگ قهرمان یک بازی ویدیویی با چند NPC (شخصیتهای داخل یک بازی که لزوما نقش خاصی ندارند) است. در واقع میتوان گفت تکمیل کردن این قصه و شاخ و برگ دادن به آن به عهده تماشاگر گذاشته شده است.
طرفداران فیلمهای اکشن دو دسته هستند، یک سری از آنها یک اثر پرمغز میخواهند که در کنار اکشن ناب، بتوانند با فیلمنامهای قوی و قدرتمند مواجه شوند و یک سری از آنها فیلمهایی پرمغز میخواهند اما جنس این مغز را در گروی صحنههای اکشن و خشن میبینند و بس. Nobody برای قشر دوم یک گوهر ناب است و برای قشر اول نیز همانطور که گفته شد یک بستر ساده میآفریند و با دادن ریش و قیچی به آنها، بقیه داستان پردازی درباره قهرمانان را برعهده خودشان میگذارد. فیلم Nobody از این حیث نیز مانند ویدیوگیمهایی رفتار میکند که هم هاردکور گیمر را راضی نگه میدارد هم با حالت ایزی مود (آسان) خود نظر گیمرهای عادی را به خود جلب میکند.
خود شخصیت Nobody جالبتر و نسبتا کاملتر از بقیه است هرچند هنوز هم قصه او در بسیاری جاها لنگ میزند. او مردی است که پس از بخشیدن یکی از قربانیانش و سپس سر زدن به او در سال بعدش، تصمیم گرفته که مانند او زندگی کند. این قربانی که خلافکاری ماهر بوده پس از آمرزیده شدن توسط Nobody، زندگیاش را دگرگون کرده و یک «مرد خانواده» شده است. Nobody سعی میکند چنین راهی را پیش بگیرد اما از مرز بالشهایی که همسرش در بستر دونفرهشان میچیند و روزمرگیهایش، کاملا متوجه میشویم که او در این ماموریت (تشکیل خانواده، پدر و همسر خوب بودن) شکست خورده است. او تنها دخترکش را دارد که عاشقانه دوستش دارد و «زمانی که پدرش در کنارش هست از هیچ چیزی نمیترسد.» همین عشق پدر و دختری در نهایت باعث شعلهور شدن خشم اژدهای خفته درون او میشود و ماشین کشتار جمعی دوباره روشن میشود.
Nobody پر از بیمنطقی است، اگر دوز منطق در سری فیلمهای جان ویک ۱۰۰ است (که واقعا هست!) در Nobody به ۵۰ میرسد. در این فیلم همسایهها صدای سفیر گلولهها را نمیشنوند و قهرمان داستان نیز انگار پس از خوردن تیر، کماکان خط نوار سلامتیاش جا دارد و میتواند اقدامات محیرالعقولی از خودش نشان دهد. فیلم از این دست نواقص کم ندارد، حتی آنتاگونیست فیلم که ظاهر میشود مانند یک Boss Fight عمل میکند که برخلاف بقیه یارانش که در طول مرحله به راحتی کشته شدند، قصد ندارد به این راحتی با گلولهها از پا در بیاید!
فیلمهای اکشنی مانند Nobody سبک گانفو (ترکیب تفنگ بازی و حرکات رزمی!) را کماکان زنده نگه میدارند و قطعا شاهکار بیبدیلی نیستند اما میتوانند تیر خود را درست به هدف بزنند و مخاطبان را راضی نگه دارند. باور دارم فیلم میتواند برای گیمرها نیز به شدت جذاب باشد چرا که هم کارگردان آن یک گیمر قهار به شمار میرود و هم اینکه فیلمش را طوری ساخته که در حین تماشای آن، بعید است یاد بازیهای اکشن سراسر هیجان نیفتید!
Nobody آن پتانسیل و جذابیت و از همه مهمتر نوآوری جان ویک در سینمای اکشن را ندارد و در نهایت در حد و اندازه فیلمهایی چون Shootem Up ظاهر میشود، شاید کمی بالاتر از آن اما چیزی که مهم است اینست که با اثری به اصطلاح پاپ کورنی و سرگرم کننده مواجه هستیم که یک بازیگر قدرتمند نیز در آن نقش آفرینی میکند و کلنگ آینده دنیای سینمایی خودش را به زمین میزند.
با بهترین فیلمها از نگاه ویجیاتو آشنا شوید:
- بهترین فیلمهای اکشن بینالمللی یک دهه اخیر کدام است؟
- از بدترین تا بهترین: همه انیمیشنهای استودیوی پیکسار
- با بهترین فیلمهای عروسکی تاریخ آشنا شوید
- بهترین فیلمهای کمدی ترسناک هالیوودی
- بهترین فیلمهای ترسناک فرانسوی تاریخ
https://vgto.ir/9gq
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰