آشوب مدام به عنوان یک اثر علمی تخیلی، فیلمی است که برای تولید آن وقت و بودجه زیادی صرف شده؛ برای مثال: از پیش نویس اولیه فیلمنامه که در سال 2012 توسط چارلی کافمن (نویسنده: Eternal Sunshine) نوشته شده بگیرید، تا پیش نویسهای متعددی که پس از آن توسط دوازده نویسنده دیگر انجام شد و فیلمبرداری مجدد و گسترده آن که در سال 2019 صورت پذیرفت؛ در واقع این اثر سینمایی نتیجه هشت سال تلاش مداوم چند فیلمساز مطرح هالیوودی است. اما سوال مهم این است که آیا این تلاش چند ساله درست به سرانجام نهایی خود رسیده است یا خیر؟! برای یافتن جواب در ادامه با نقد فیلم Chaos Walking همراه ویجیاتو باشید.
فیلم «Chaos Walking» یا آشوب مدام به رهبری و هدایت داگ لیمان، سازنده آثار مطرحی چون «The Bourne Identity» و «Edge of Tomorrow» کارگردانی شده است. فیلمنامه این اثر نیز اقتباسی از رمان پُر فروش و تحسین شده «The Knife of Never Letting Go» یا چاقوی ایستادگی اولین کتاب از سهگانه آشوب مدام است که توسط پاتریک نِس به نگارش درآمده است. خلاصه داستان این فیلم بدین شرح است که: در آینده و در دنیایی نابودشده به نام دنیای جدید که در آن همه زنان کشته شدهاند و همه مردان میتوانند افکار یکدیگر را در قالب تصاویر و صداهایی به نام نویز بفهمند، دو نوجوان (تام هالند و دیزی ریدلی) پس از فهمیدن رازهایی تاریک دربارهٔ تاریخ دنیای جدید، تصمیم به فرار از دست شهردار شهرک پرنتیستاون (مدس میکلسن) و ارتش او میگیرند.
در تعریف فیلم آشوب مدام باید گفت: این اثر سینمایی یک سرگرمی متوسط است که در مقیاس بزرگ ساخته شده، در واقع این فیلم یک داستان علمی تخیلی و وسترن است که لذت درونی آن در ایده فیلم خلاصه میشود. بدون تردید «Chaos Walking» به عنوان یک اثر بلند و بلاکباستر دچار مشکلات عمده در روایت و شخصیت پردازی است، اما با این اوصاف نیر تماشای فیلم برای گذراندن چند ساعت با خانواده، یک روش کاملاً لذت بخش و بدون هزینه است. فراتر از ایده یا مفهوم اصلی، این فیلم اساساً در مورد دو شخصیت با شیمی معمولی است که سعی دارند به مکانی برسند که شخصیت سومی که ما به سختی او را میشناسیم، به آنها گفته است که به دلایل بسیار مبهمی به آنجا بروند، و همه اینها در حالی است که یک شرور که خیلی شرور هم نیست آنها را دنبال میکند.
این مفهوم یا ایده که افکار شخص برای دیگران قابل مشاهده باشد، اگر با توجه به زمان و مکانی که یک رمان در اختیار دارد، در یک اثر سینمایی نیز درست پرداخت و واکاوی شود، قطعاً سرگرمکننده و جذاب خواهد بود؛ همچنین اجرای درست چنین ایدهای میتواند به عنوان ابزاری نوآور و مفید برای داستان پردازی و رشد شخصیت نیز استفاده شود. با این وجود، چنین مفهوم نابی در فیلم آشوب مدام مصداق قطعهای از یک پازل است که در کل داستان لاینفک باقی میماند. البته لحظات الهام بخشی نیز در فیلم وجود دارد که باید با حوصله آنها را پیدا کرد.
طولانی شدن پروسه تولید و دخیل بودن چندین نویسنده در فرآیند نگارش فیلمنامه این اثر باعث شده اجرای ایده اولیه فیلم به طور کلی حیف شود. برای مثال اجرای شِلخته ایده فیلم باعث شده آواهای درون کار آشفته شود، همچنین نویزهای پراکنده درون صحنهها به گونهای است که تشخیص آن از طریق تصاویر بصری نیز دشوار است؛ و در کل وجود چنین مفهومی در تعاملات بین شخصیتها از میانه فیلم به یک ناراحتی مزاحم تبدیل میشود که نمیتوانید آشفتگی آن را نادیده بگیرید.
به واسطه این نویزهای رنگارنگ در تمام سکانسهای فیلم یک هرج و مرج وجود دارد و گرچه در ابتدا ممکن است آن را جذاب بدانید، اما در پایان فیلم، شما حس خوبی نسبت به آن ندارید. در واقع هر چقدر هم که همه این صداها دلهره آور و پر از وعدههای جنون آمیز باشد، پس از گذشت حدود یک ساعت، تمام این سر و صداها آنقدر طاقت فرسا میشوند که شما میفهمید چرا همه افراد این کره خاکی را دیوانه کرده است.
با این حال، این طرح اولیه از ابتدا قرار بوده آغاز یک سه گانه باشد؛ بنابراین سازندگان باید در ابتدا به دنبال یک راه ساده برای معرفی مفهوم خاصِ فیلم با یک دستور سادهتر میرفتند؛ اما کاری که در میدان عمل صورت گرفته چیزی شبیه به حرام کردن پول است. به طور دقیق 100 میلیون دلار بودجه صرف هزینههای این اثر علمی تخیلی شده است. اما وقتی این رقم را میشنوید و فیلم را تماشا میکنید، بلافاصله تعجب خواهید کرد که آن همه پول دقیقاً کجا رفته است. بدون تردید ابرهای چند رنگی که دور سر مردان شناور هستند، نمیتوانند آنقدر گران باشند؛ همچنین جدا از چند سفینه فضایی، اندکی تعقیب و گریز و کمی زد و خورد، صحنههای با جلوههای بصری زیادی نیز وجود ندارد.
شخصیتهای مکمل فیلم نیز به شدت دچار مشکل هستند. برای مثال یک واعظ عجیب در فیلم وجود دارد (با بازی دیوید اویلوو) که کل فیلم را سوار بر اسب این سو آن سو میکند و نگاهی دیوانهوار در چشمانش وجود دارد، در تمام طول فیلم، او در تلاش است تا مردم را بکشد؛ آنهم بدون ذرهای پرداخت یا واکاوی معمولی. اگر از کسی که این فیلم را دیده است بخواهید هر یک از شخصیتها را توصیف کند، آنها به جای آن، لیستی از ویژگیهای شخصیتی بازیگران جوان یا شاخص کار را به شما میدهند. در نتیجه این شخصیت پردازی نیست، بلکه شرایط فیزیکی و گاهاً تکراری ستارههای فیلم است.
با این وجود، مشکل اصلی بین شخصیتها مربوط به شرور کار است، که هرگز به اندازه کافی رشد نمیکند. این خصوصاً برای شخصیت میکلسن صدق میکند، که مردان درون فیلم را به سمت شرارت هدایت میکند. و این شرم آور است زیرا میکلسن میتوانست با این نقش کارهای بیشتری انجام دهد. از طرفی رمز و راز جنسیتی فیلم در مورد زنان نیز مسلماً نکته داستانی عظیمی است؛ اما این فیلم، هم به اندازه کافی بزرگسال نیست و هم به اندازه کافی طولانی نیست که بتواند در آسیب دیدگی این واقعه فرو رود. پس در نتیجه این خط داستانی نیز حیف شده است.
البته وقتی فیلم متمرکز بر دو شخصیت تاد و ویولا است، همه چیز بهتر میشود؛ و این به لطف جذابیت دو ستاره جوان کار است. برای مثال: شخصیت تاد هیوت به نسبت جالب است، حتی وقتی رکورد تکرار نام یک شخصیت را از گروتِ نگهبانان کهکشان میگیرد؛ زیرا او نمیتواند «سر و صدا» خود را به خوبی کنترل کند و جدیت او نیز دلچسب است. این فیلم روابط جالبی را بین تاد و ویولا به نمایش میکذارد. یکی از آنها افکار درونی یک پسر نوجوان است که برای اولین بار با یک دختر ملاقات میکند، بدون تردید چنین مقابلهای در یک جهان عجیب همیشه PG-13 نیست؛ اما برای بیننده احساس اصیل بودن دارد.
نمیدانم کار انقلابی و دوربین جنبشی لیمان روی هویت بورن را به خاطر دارید؟ یا سرگرمی پُر حرارت آقا و خانم اسمیت یا هیجانات درونی Edge of Tomorrow؛ با چنین کارنامهای در پشت داگ لیمان، شما در صورت ندانستن نام کارگردان، هرگز نمیفهمید که این فیلم توسط همین شخص کارگردانی شده است. بدون تردید چیزی در این داستان وجود داشته که توجه شخصی چون لیمان را به خود جلب کرده، اما به نظر میرسد این نکته نهفته جایی بین اکشن و تدوین نهایی از بین رفته است. در این فیلم سعی شده یک روایت خارقالعاده درباره نقشهای جنسیتی، افکار درونی انسان و نحوه رویارویی ما با چنین افکاری ترسیم شود؛ اما در عمل این اتفاق به درستی شکل نگرفته است.
بنابراین آشوب مدام فیلمی است که سعی دارد زمینه را برای چیز بزرگ تری فراهم کند، اما بین روایتی که هرگز نمیداند چگونه آن را از نقطه شروع به سر منزل نهایی سوق دهد، گیر کرده است. همچنین لازم به ذکر است که فیلم «Chaos Walking» به کارگردانی داگ لیمان، مسیری کمدی را از دوراهی هالند و افکارش که به طور مداوم به او خیانت میکند و همچنین ردپوشهای زیرکانه ریدلی بر روی خواستههای درونیاش، بدست میآورد. شاید همین رگههای طنز و کوتاه است که بیننده را با فیلم همراه نگاه میدارد.
در پایان باید گفت: داشتن یک فیلم علمی تخیلی که غرق در موضوعات عمیق تری چون جنسیت، حریم خصوصی و سایر موضوعات اجتماعی است، بسیار خارقالعاده است، اما کاش این فیلم میتوانست همه چیز را بهتر باز کند. در اینجا سواالات بزرگ، تاریک و چالش برانگیزی وجود دارد که فقط کمی بیش از حد معمولی مورد توجه قرار میگیرند؛ که این کافی نیست. اما اگر روزی دو کتاب دیگر این رمان اقتباس شود، شخصاً منتظر هستم که این موضوعات چالش برانگیز را کمی بیشتر باز کند.
با بهترین فیلمها از نگاه ویجیاتو آشنا شوید:
- برترین فیلمهای تاریخ سینما با مضمون کریسمس کدام است؟
- برترین فیلمهای زامبی محور که احتمالاً با آنها آشنا نیستید
- بهترین فیلمهای مهیج روانشناختی تمام دوران کدام است؟
- معرفی بهترین فیلمهای تاریخ سینما در مورد جستجو گنج
- بهترین فیلمهایی که درباره حضرت مسیح ساخته شدند
- بهترین فیلمهای اکشن بینالمللی یک دهه اخیر کدام است؟
- از بدترین تا بهترین: همه انیمیشنهای استودیوی پیکسار
https://vgto.ir/9up
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰